kayhan.ir

کد خبر: ۱۵۰۱۷۷
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۹

سرگذشت يک قديس قلابی

اشاره:
هفته گذشته در همین صفحه یادداشتی با نام «حمایت از دشمن مردم» منتشر شد. در این مطلب، تلاش یک روزنامه متعلق به بیت‌المال در بت‌سازی از یک شاعر دین ستیز و ضد مردمی هدف نقد قرار گرفته بود. چنانکه قابل پیش‌بینی بود، سینه چاکان لیبرالیسم فرهنگی و اوباش فضای مجازی نقد مستدل کیهان را تحمل نکردند و بنا به عادت و مشی همیشگی، به‌جای پذیرفتن انتقاد و در ازای استدلال، دست به فحاشی علیه کیهان زدند.
بخش ادب و هنر، مناسب دید که در پاسخ به فحاشی‌ها و برای روشن شدن ذهن مخاطبان، مطلبی درخصوص شاعر هدف نظر را که در سوم خرداد 1395 به قلم سعید مستغاثی منتشر شده، با اختصار، باز نشر کند.
کارشناسان تاریخ براین باورند، آنچه بیش از هر موضوعی می‌تواند تاریخ را تحت تاثیر تحریفات و وارونه‌نمایی قرار دهد، فراروایت‌هاست. به این معنی که ناگهان از یک شخصیت تاریخی (بدون تاکید و یا ‌اشاره بر اسناد و شواهد متقن) قدیس یا هیولایی ساخته می‌شود که پس از آن تمامی رویدادهای وابسته و حتی اتفاقاتی که اندک تماسی با این شخصیت داشته را تحت تاثیر قرار می‌دهد. یعنی مخاطب، رویداد فوق را براساس فراروایتی که درباره شخصیت مذکور وجود داشته، تحلیل و بررسی می‌کند. از آنجا که بخش عظیمی از تاریخ مکتوب کشور ما تحت تاثیر فراروایات تاریخ پردازان فراماسون قرار داشته و دارد، از این نوع شخصیت‌هایی که براساس فراروایت‌ها ساخته و پرداخته شده، به شکل اسطوره‌ای درآمده و یا کاملا تخریب شده‌اند، بسیار یافت می‌شود. از آن جمله شاعری به نام احمد شاملوست که برمبنای همان فراروایت‌های تاریخی، بدون آنکه طی یک پژوهش و تحقیق علمی مورد بررسی و نقد قرار گیرد، در افواه جماعت شبه روشنفکر ما و البته آنان که تحت تاثیر این جماعت واقع می‌شوند، به صورت یک اسطوره و یا قدیس در آمده است:
«شاعری دست نیافتنی و صاحب سبک، مبارزی سترگ، نویسنده و ژورنالیستی قهار که بخش مهمی از تاریخ ادبیات معاصر ما مدیون اوست»!
این تنها بخشی از تحسین‌ها و تجلیل‌ها و مقاماتی است که به این شخص نسبت داده می‌شود. با نام او، مراسم اهدای جایزه ادبی برگزار می‌شود و ‌اشعار ریز و درشتش در محافل مختلف شبه روشنفکری چرخیده و جماعتی با آن پز می‌دهند!!
در همین رابطه سینمای مستند هم بیکار ننشسته و فیلم‌های به اصطلاح مستندی درباره شاملو ساخته که اغلب نه تنها رابطه‌ای با اسناد و مدارک و شواهد مستند نداشته بلکه تنها همان فراروایت‌های جعلی و تحریف شده را ملاک گرفته و به اصطلاح در کادر دوربین قرار داده‌اند.
شاید بتوان گفت تنها منبعی که پیش از این براساس اسناد و شواهد معتبر تاریخی به نمایاندن سوی دیگر چهره احمد شاملو از ورای فراروایت‌ها پرداخته بود، جلد هشتم از مجموعه کتاب‌های «نیمه پنهان» از دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان تحت عنوان «سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست« بود که برای نخستین بار در حدود 46 صفحه، دو رویی و شارلاتانیسم و بی‌تعهدی و وابستگی تام و تمام احمد شاملو به مراکز قدرت در دوران پهلوی و قبل از انقلاب و همچنین سرسپردگی به کانون‌های استعماری طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی را افشاء کرد.
زندگی و دوران احمد شاملو، بخش‌های مختلفی دارد که هرکدام از آنها در سیاهی و تاریکی برآن دیگری سبقت می‌جوید.
اگر از بخش اول و دوران نخست زندگی شاملو و زیگزاک‌هایی که در عالم سیاست آن روز رفته، بگذریم (هواداری از آلمان هیتلری، توده‌ای شدن و بعد از آن در همراهی رژیم شاه مخالف حزب توده شدن و...)، در اصلی‌ترین بخش یعنی شاعری با نقد جدی تعدادی از معتبرترین شاعران دهه‌های اخیر مواجهیم که به گونه‌ای تخصصی درباره شاملو و‌ اشعارش به اظهارنظر پرداخته‌اند. از فروغ فرخزاد گرفته تا هوشنگ ابتهاج تا شفیعی کدکنی و تا یوسفعلی میرشکاک. مخلص کلام اینکه اغلب شعرای فوق، بر دوری ‌اشعار شاملواز یک ادبیات صحیح و وزین است متفق‌القول بوده‌اند. بعضا هم شعر شاملو را ادبیاتی دست اول ندانسته و آن را گرته برداری از ‌اشعار برخی شعرا و نویسندگان غربی به شمار آورده و حتی شعر سپیدش را که گروهی آن را ابداع شاملو معرفی کرده بودند، تقلیدی از ‌اشعار ترجمه‌ای غرب تلقی نمودند.
افشاگرترین بخش زندگی و دوران احمد شاملو، حضور وی در عرصه سیاست است که در واقع پنهان مانده‌ترین وجه شاملو در زیر خروارها ادعای انقلابی‌نمایی و مبارزه با شاه و رژیم پهلوی و به قول خودش «برقدرت بودن» به نظر می‌آید. این بخش با تکیه براسناد و حرف‌های برخی از نزدیکترین افراد به دربار شاه و دفتر فرح همچون احسان نراقی، نشان می‌دهد که احمد شاملو تا چه حد در نوکری مراکز قدرت رژیم شاه پیش رفته بود که حتی انتشار فیلم دست بوسی فرح نیز مشخص نمی‌کند فرح پهلوی تا چه حد او را دوست داشت تا حدی که وی را برای درمان و ترک اعتیادش به خارج از کشور اعزام می‌کند. بله، درست خواندید! احمد شاملو یک معتاد به مواد مخدر و از جمله هرویین بود که همین اعتیاد، وی را حتی به عامل قتل فردی به نام «منوچهر شفیانی» در اواخر دهه 40 تبدیل کرد.
این نقل قولی از «نجف دریابندری» (نویسنده و مترجم مشهور جریان شبه روشنفکری) است که در مصاحبه‌ای گفته به درخواست همسر دوم شاملو یعنی «طوسی حائری»، با وی درباره اعتیادش سخن گفته اما شاملو با فرافکنی و شلتاق کردن اظهار داشته بود که فقط به گونه‌ای تفریحی هرویین و دیگر مواد مخدر را استعمال می‌کند!
هوشنگ ابتهاج (یکی دیگر از شاعران معروف جریان شبه روشنفکری) نیز در گفت‌و‌گویی از دودوزه بازی‌های شاملو گفته که هم از دربار شاه و دفتر فرح، پول می‌گرفت و هم به آنها فحش می‌داد ! احسان نراقی (مدیریت درباری جریان شبه روشنفکری) هم در خاطراتش درباره شاملو نوشته:
«من سر قضیه کتاب کوچه‌اش با او درگیر شدم؛ زمانی که عضو شورای بین‌المللی تحقیقات علمی بودم کشف کردم که شاملو برای چاپ آن از چندین فرد و موسسه از جمله احسان یارشاطر، دفتر فرح و... جداگانه پول‌های کلانی گرفته. بعد هم که همه پول‌ها را برداشت و از ایران خارج شد و ژست مبارزاتی هم گرفت که اصلاً اصالت نداشت.»
با توصیه فرح پهلوی، شاملو به عنوان مشاور دفتر دانشگاه بوعلی همدان منصوب شد تا بتواند کتاب «فرهنگ کوچه» را به اتمام برساند و در کنار آن حقوق حداکثری یک استاد دانشگاه را دریافت می‌کرد، درحالی که حتی تا سطح دیپلم هم نتوانسته بود پیش برود! از طرف دیگر به دستور فرح، شورای پژوهش‌های علمی کشور نیز با پرداخت 370 هزار تومان به شاملو موافقت کرد و در حالی که شاملو به خارج کشور رفته بود و ژست اپوزیسیون می‌گرفت، همین شورا علیرغم تمایل مسئولان آن با دستور مستقیم فرح پهلوی ، مبلغ 500 هزار دلار به دانشگاه کلمبیا پرداخت کرد تا کتاب شاملو در خارج کشور به چاپ برسد!!!
نکته جالب اینکه شاملو در یک زمان هم از وزارت فرهنگ و هنر پهلبد (شوهر شمس پهلوی) حقوق می‌گرفت، هم مدیر پژوهشگاه رادیو تلویزیون رضا قطبی (پسر دایی فرح ) بود، هم از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانانِ لیلی امیر ارجمند (یار غار فرح دیبا) پول دریافت می‌کرد ، هم از دانشگاه صنعتی، هم از بنیاد پهلوی، هم از جمعیت شیر و خورشید سرخ و هم از... و همهُ این پول‌ها برایش به خارج کشور حواله می‌شده است! اما همین احمد شاملو ناگهان در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سوپر انقلابی شده و به حمایت از گروهک‌های تروریستی همچون مجاهدین خلق (منافقین) و فداییان خلق برخاست. نشان دادن نامه‌ای که او و 12 تن از دیگر شبه روشنفکران هم پیاله‌اش در حمایت از مسعود رجوی (سرکرده گروهک تروریستی منافقین) نوشتند و پاسخی که رجوی به آنها داد و شاملو را «شاعر شاعران ایران زمین» خواند، خود گویای ریشه‌های تروریستی نحله فکری شبه روشنفکرانی مانند شاملو را نشان می‌دهد.
مبتذل‌ترین وجه زندگی احمد شاملو، کار و فعالیتش در «سینما» است. آنجا که شاملو یعنی همان بت شبه روشنفکران، خودش فیلمنامه‌نویس و بازیگر مبتذل‌ترین فیلمفارسی‌های دوران طاغوت می‌شود! فیلمنامه فیلم‌های سوپر مبتذلی مانند «اول هیکل» و «داغ ننگ» و «فرار از حقیقت» که خود نیز در آن به ایفای نقش پرداخت. این فقره را می‌توان آن روی دیگر سکه سوپر روشنفکری احمد شاملو به حساب آورد.
خاطرم هست در مصاحبه‌ای که سال‌ها پیش با ایرج قادری (از مبتذل‌سازان سینمای فیلم فارسی) داشتم، از وی سؤال کردم که چرا کارش به مبتذل‌سازی کشید. او پاسخ داد که در آغاز کار فیلمسازی‌اش واقعا قصد پرداختن به سینمای جدی و هنری داشته و از همین روی هم در موسسه سینمایی که تاسیس کرده بوده (پانوراما) از یک طرف میر صمدزاده (فارغ‌التحصیل ایدک فرانسه) را به همکاری می‌خواند و از طرف دیگر احمد شاملو که به هر حال در آن زمان اسم و رسمی در میان روشنفکران داشت را برای نوشتن فیلمنامه‌ها دعوت می‌کند اما نتیجه کار، فیلم فارسی مبتذل از کار درمی‌آید! شاید ایرج قادری در آن زمان چهره دیگر و واقعی امثال شاملو را ندیده یا درک نکرده بود که در چه ابتذال فکری و فرهنگی دست و پا می‌زدند.
اما تراژیک‌ترین بخش دوران احمد شاملو، مربوط به ازدواج‌های اوست. آنجا که پای زنان شاملو به میان می‌آید و متوجه می‌شویم برخلاف آنچه در افواه عمومی رایج است، شاملو پیش از آیدا سرکیسیان (که مجموعه شعری به نام «آیدا در آینه» را به او تقدیم کرده)، دو بار دیگر ازدواج کرده بود و از قضا مجموعه ‌اشعار و کتاب‌هایی نیز به آن دو عشق اول و دومش، تقدیم داشته بود! و البته در مورد هر دو ازدواج با ناجوانمردی و بی‌انصافی، احساسات هر دو همسرش را به بازی گرفت. ازدواج اول با «اشرف‌الملوک اسلامیه» که نخستین مجموعه شعرش به نام «آهنگ‌های فراموش شده» را به او تقدیم کرد و دومین همسرش، طوسی حائری نویسنده و مترجم و اولین گوینده زن رادیو که اساسا او بود که شاملو را بالا برد، به محافل و مراکز ادبی راهش داد، برایش مجله «آشنا» را تاسیس کرده و به سردبیری آن مجله گماردش و...
اما شاملو پس از 4 سال طوسی حائری را در کمال ناجوانمردی رها ساخت و با استفاده از رانت‌هایی که در مراکز دولتی و درباری داشت، چنان او را در بایکوت خبری قرار داد که بعدها هم کسی نفهمید طوسی حائری چه شد و چگونه و کجا درگذشت!
مخلص کلام اینکه به نظر می‌رسد دیگر روزگار قدیسان قلابی مانند احمد شاملو در فضای فرهنگی و شعر و ادبیات این سرزمین به سر آمده و دیری است که تشت رسوایی‌شان بر زمین افتاده است.