kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۴۹
تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۳
نگاهی به کتاب «بهم میاد؟»

مدافع ایده‌ای الهی!

کتاب، به عنوان یکی از ابتدایی و در عین حال پیچیده ترین ابزار تبادل فرهنگی در تمام طول تاریخ شناخته شده است. به واسطه کتاب میتوان نسبت به بسیاری از موضوعات که در دنیای شش میلیارد نفری در حال حادث شدن است با خبر شد آن هم با هزینه ای بسیار پایین تر از سفر به آن نقطه خاص. حال برای با خبر شدن از اطلاعات گوناگون در اکناف عالم و تبادل فرهنگی، لازم است تا کتاب هایی که به بیان مختصات فرهنگی و اجتماعی جوامع گوناگون میپردازد را مطالعه نمود تا نسبت به شرایط محیط با خبر شد.
حسام آبنوس
کتاب، به عنوان یکی از ابتدایی و در عین حال پیچیده ترین ابزار تبادل فرهنگی در تمام طول تاریخ شناخته شده است. به واسطه کتاب میتوان نسبت به بسیاری از موضوعات که در دنیای شش میلیارد نفری در حال حادث شدن است با خبر شد آن هم با هزینه ای بسیار پایین تر از سفر به آن نقطه خاص. حال برای با خبر شدن از اطلاعات گوناگون در اکناف عالم و تبادل فرهنگی، لازم است تا کتاب هایی که به بیان مختصات فرهنگی و اجتماعی جوامع گوناگون میپردازد را مطالعه نمود تا نسبت به شرایط محیط با خبر شد.
یکی از موضوعاتی که می تواند برای مسلمانان با اهمیت محسوب شود اطلاع از احوال مسلمانان در اقصی نقاط جهان است. کتاب‌ها نیز می توانند در این زمینه رسالت همیشگی خود را انجام دهند و به عنوان یاری مهربان برای رساندن صدای مسلمین به سایر نقاط جهان ایفای نقش کنند. کتاب هایی که به شرح حال مبارزان مسلمان و یا اندیشمندان بزرگ دنیای اسلام می‌پردازند در این دسته قرار می‌گیرند. رمان ها و داستان‌هایی نیز در این بین وجود دارد که به شرح زندگی افراد عادی پرداخته و تنها ویژگی بارز آنها پرداختن به حواشی اطراف شخصیت محوری داستان است.
«بهم میاد؟» عنوان کتابی است که به شرح زندگی دختری مسلمان‌زاده که در کشوری غیراسلامی زندگی میکند پرداخته و به دغدغه این دختر در ارتباط با حجاب ذیل سایر حوادث روزمره می پردازد. رنده عبدالفتاح نویسنده این کتاب است که به خوبی و با زبانی ساده به یکی از دلواپسی های مهم یک دختر مسلمان در دنیای غرب اشاره کرده است.
شخصیت اصلی و محوری که رویدادهای داستان حول او می‌چرخد دختری 16 ساله به نام امل محمد نصرالله عبدالحکیم است که در کلاس یازدهم مشغول تحصیل است. او که یک استرالیایی فلسطینی الاصل است از پدر و مادری متولد شده که هر دو متولد بیت لحم در فلسطین بوده و هر دو از افراد تحصیل کرده به شمار می روند.
«امل» در این کتاب دختری نشان داده شده که ابتدا دغدغه های دخترانه بسیاری داشته است. برای مثال از خرید کردن و چرخیدن در مراکز خرید احساس خوشایندی داشته یا گردش های دخترانه و حرف زدن با دوستان از طریق تلفن را بسیار دوست داشته است. او حتی بعضی از دستورات اسلام را نمی‌دانسته است. او زمانی که با دوستانش به گردش رفته، پیتزایی خورده که حاوی گوشت خوک بوده است. 
شخصیت محوری داستان در 16 سالگی به طور ناگهانی احساس می کند باید حجاب بپوشد و با این رفتار یکی از نمادهای ایمان خود را بروز بدهد.
 این اتفاق در صفحه 18 کتاب این چنین عنوان شده است: احساس می‌کنم که اشتیاق و باورم به اسلام در درونم در حال شکفتن است و می‌خواهم به خودم ثابت کنم که به اندازه کافی قوی هستم تا یکی از نمادهای ایمانم را بپوشم. 
او حجاب و پوشش اسلامی را نشانه تکامل خود می‌داند و در صفحه 20 اینگونه از آن یاد می‌کند: احساس می‌کنم وقتی حجاب نمی‌پوشم چیزی کم دارم. احساسی مانند اینکه از رابطه‌ای عمیق و خاص کنار گذاشته شده‌ام.
اما نکته جالب توجه که در این کتاب نیز به خوبی بیان شده است، عدم پذیرش این اتفاق در جوامع به ظاهر دموکراتیک است. با توجه به شعار های آزادی و تساوی حقوق در غرب، اما شاهد هستیم که تفکرات اسلامی همیشه با رفتارهای خصمانه توام با برخوردهای تمسخرآمیز روبه‌رو می‌شود. این عدم پذیرش از سوی جامعه، «امل» را نیز به شدت درگیر کرده و او را مشغول نموده است و در صفحه 21 این اتفاقات با این عبارت از سوی وی بیان می‌شود: درگیری ذهنی و کشمکش درونی . . .
او در رفت و آمد میان فطرت و موضوعات عرفی جوامع غربی قرار دارد و پیوسته خود را در شرایطی تصور می کند که با حجاب در جمع همکلاسی‌های خود حاضر شده و بازخورد آن ها را تصور می‌کند. او در بخشی از کتاب می گوید: واقعا نمی‌توانم تصور کنم اگر با حجاب وارد کلاس بشوم بچه‌ها چه خواهند گفت؟ 
او این تصمیم را زمانی گرفته که در تعطیلات میان ترم تحصیلی به سر می‌برد و در نظر دارد در ترم جدید با حجاب در مدرسه حاضر شود. مدرسه‌ای که دارای ضوابط خاصی است و افراد عادی نمی‌توانند در این مدرسه آموزش ببینند. او دیالوگ‌های مدیر مدرسه را هم در اولین برخورد تصور نموده: روبه‌رو شدن با مدیر مدرسه و بیان اینکه این مدرسه از یک قدمت صد ساله برخودار است و آداب و سنتهایش از اهمیتی بالایی برخوردار است.
نکته جالب توجه در این کتاب اعتراف های «امل» در رابطه با رفتارهای گذشته او نسبت به حجاب است. حجاب در مدرسه هدایت که مدرسه‌ای دینی بوده، بخشی از لباس متحدالشکل مدرسه محسوب می‌شده است. او در صفحه 25 یادآور این موضوع می‌شود: در فاصله کلاس‌های هفتم تا دهم از حجاب رضایت نداشتم. شاید این موضوع از عدم اعتماد به نفس در رعایت حجاب نشات می‌گیرد و ترس از حرف دوستان و اطرافیان اولین عامل بی‌انگیزگی برای حجاب داشتن است.
دختر 16 ساله کتاب، به متلک‌هایی که از سوی شهروندان جوامع به ظاهر آزاد می‌شنود نیز، فکر می‌کند. او وقتی تصمیم خود را با خانواده در میان می‌گذارد آنها نیز زیاد جدی نمی‌گیرند و فکر می‌کنند که یک تصمیم احساسی است و به زودی منصرف خواهد شد.
تمام این اتفاقات در واقع از واقعیت های مسلمان بودن و مسلمان زیستن در جوامع آزاد غربی پرده بر می‌دارد و تصویری صحیح ارائه می‌کند. او در صفحه 96 زمانی که با حجاب در علن ظاهر می‌شود، می‌گوید: اغلب آدمها جوری به من نگاه می‌کنند که انگار یک اسلحه کلاشینکف داخل ژاکتم دارم. این تصویر در حقیقت ناشی از جریانهای رسانه‌های غربی و معاند اسلام است که با معرفی مسلمین به عنوان افرادی با تفکرات تروریستی سعی در مخدوش نمودن چهره این دین راستین دارند.
«امل» تا آخرین صفحات کتاب با این انتخاب درگیر است و با نگاه افراد مختلف روبه‌رو است ولی در بخش پایانی کتاب او تصمیم نهایی خود را می‌گیرد و می‌گوید: من دختری هستم که حجاب پوشیده است . . .
این کتاب که از سوی نشر آرما منتشر شده است، یک تجربه مفید در زمینه بیان هزینه‌هایی است که برای دفاع از یک ایده و تفکر الهی باید پرداخت . شخصیت «امل» به گونه‌ای است که خواننده می‌تواند با او همذات‌پنداری نموده و خود را در موقعیت‌های شخصیت اصلی قرار دهد. این کتاب برای دختران در داخل کشور نمونه خوب و ارزشمندی است تا پیام انقلاب اسلامی را دریابند و برای خوانندگان غیر ایرانی نیز می‌تواند مشوقی برای حفظ ارزشهای اسلام قرار بگیرد.