جامعه هدف اشتباه دولت در اعطای یارانه آموزش عالی
مطالعات جهانی سیاستگذاری آموزش عالی نشان میدهد، دولتهای مختلف با انگیزهها و اهداف متفاوتی به تامین مالی آموزش عالی میپردازند. اما در بین این اهداف، مواردی دیده میشود که در بین همه مشترک است. یکی از این موارد بحث توزیع عادلانه فرصتهای آموزشی و برقراری عدالت دسترسی به عنوان یک ارزش بنیادین است. این موضوع با هدف نهایی ایجاد فرصتهای برابر برای افراد مختلف جامعه و ایجاد تحرک طبقات اجتماعی و توزیع منطقی درآمد و ثروت میگردد.
شکی نیست که بخش مهمی از این عدالت دسترسی ریشه در نظام آموزش و پرورش دارد و اگر فرد بتواند به یک آموزش ابتدایی و متوسطه باکیفیت و رایگان دسترسی پیدا کند شانس ادامه تحصیل وی در مقاطع بالاتر تحصیلی بالا میرود. متاسفانه در کشور ما این عدالت دسترسی در حوزه آموزش و پرورش به شدت دچار مشکل است و بسیاری از مستعدین کمبضاعت به آموزش باکیفیت دسترسی ندارند و حتی وزارت آموزش و پرورش در حال خشکاندن معدود معبرهای تحصیل ارزان مستعدین کم بضاعت (مدارس نمونهدولتی و سمپاد) نیز هست. عدم دسترسی به آموزش باکیفیت، همچنین برابر نبودن دسترسی به منابع کمکآموزشی کنکور، سبب میشود بخشی قابل توجهی از مستعدین کمبضاعت به دانشگاههای باکیفیت دولتی راه نیابند و بقیه یا کاملا قید دانشگاه را بزنند(چون امکان قبولی در دانشگاه رایگان و همچنین توان تامین هزینههای دانشگاه شهریهای را ندارند) یا تحصیل در دانشگاههای کمکیفیت و البته شهریهای را برگزینند و بار مالی مضاعفی بر خانواده آنها تحمیل شود.
اما نکته مهم این است که فارغ از میزان دسترسی دانشآموزان به آموزش رایگان و باکیفیت در مدارس، نظام آموزش عالی کشور مدلی از تامین هزینههای دانشگاهها را انتخاب کرده است که نهتنها بیعدالتی دسترسی به آموزش در نظام آموزش و پرورش را جبران نمیکند بلکه کاملا به تشدید این توزیع نامناسب فرصتها کمک مینماید. بدون تردید منابع محدود دولتی امکان تامین هزینههای تحصیل رایگان همه متقاضیان آموزش عالی در کشور را از بین برده است اما همین منابع محدود میتواند با سازوکار بهتر و در یک جامعه هدف درست، توزیع گردد و اهداف کشور را محقق سازد.
بررسی آماری میزان دستیابی اقشار مختلف مردم به این یارانه نشان میدهد که میزان دسترسی متقاضیان آموزش عالی به این یارانه بسیار اندک است. در حال حاضر نرخ ثبت نام در آموزش عالی عددی در حدود ۵۰ درصد است. به عبارت دیگر تنها نیمی از جمعیت جوان ۱۸ تا ۲۴ ساله کشور متقاضی ورود به دانشگاه هستند. بدون تردید بخشی از این افراد به دلیل عدم دسترسی به آموزش ابتدایی و متوسطه با کیفیت و عدم توانایی در هزینههای تحصیل از آموزش بازماندهاند. در بین متقاضیان آموزش عالی به گفته معاون آموزشی وزیر علوم تنها ۱۵ درصد از دانشجویان به صورت رایگان تحصیل میکنند و بقیه ۸۵ درصد دانشجویان با دادن شهریه خود تحصیل میکنند. در واقع در مقیاس کل کشور بخش بسیار کوچکی از مردم به آموزش عالی رایگان دسترسی دارند. به نقل از عیارآنلاین؛ نکته قابل توجه اینجاست که همین تعداد بسیار کم استفادهکنندگان از یارانه دولتی آموزش عالی هم عمدتا اقشار برخوردار جامعه هستند. برای اثبات این ادعا میتوان شواهد مختلفی را بیان کرد مثلا به گفته معاون وزیر رفاه و تعاون اجتماعی در حال حاضر ۶۰ درصد پذیرفتهشدگان در دو دانشگاه دولتی شهر تهران متعلق به سه دهک بالای درآمدی جامعه هستند. نکته قابل توجه دیگر این است که حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان هزینه تحصیل ۱۵ درصد دانشجوی شاغل در دانشگاههای دولتی است و عددی که در دانشگاههای خصوصی هزینه میشود نیز بین هشت تا ۱۰ هزار میلیارد تومان است. یعنی سرانه هر دانشجوی دولتی چیزی در حدود ۶ برابر سرانه یک دانشجوی شاغل در دانشگاههای شهریهای است و به همین نسبت کیفیت پایینتری در این مدارس محقق میشود!
بنابراین در جمعبندی آمار گفته شده در بخش قبل میتوان دو مشکل اساسی در نظام تامین مالی دانشگاهها از بعد عدالت دسترسی را اثبات نمود. اولا اینکه این بودجه صرف بخش بسیار کوچکی از متقاضیان میشود ثانیا جامعه هدف انتخاب شده جامعه هدف مناسبی نیست و بخش زیادی از یارانه دولت صرف قشر برخوردار جامعه میشود. همچنین عدهای از اقشار کمتوان جامعه همزمان دوبار هزینه آموزش عالی را میدهند؛ یک بار در تامین هزینه فرزندانشان برای تحصیل در دانشگاه شهریهای و یک بار با دادن مالیات و تامین بودجه تحصیل رایگان عدهای دیگر. با این وصف به نظر میرسد در حال حاضر کشور محتاج به انتخاب شیوههایی است که دسترسی به آموزش با کیفیت برای هیچ انسان مستعدی در کشور با مشتقات همراه نباشد. توزیع هدفمند یارانه آموزش عالی در جامعه هدف صحیح و همچنین استفاده از منابع دولتی آموزش و منابع قرض الحسنه کشور برای تامین هزینه تحصیل مستعدان کمبضاعت از طریق وام فارغالتحصیلی و بازپسگیری این تسهیلات بعد از پیدا کردن شغل میتواند به تحقق این موضوع کمک نماید.
اما نکته مهم این است که فارغ از میزان دسترسی دانشآموزان به آموزش رایگان و باکیفیت در مدارس، نظام آموزش عالی کشور مدلی از تامین هزینههای دانشگاهها را انتخاب کرده است که نهتنها بیعدالتی دسترسی به آموزش در نظام آموزش و پرورش را جبران نمیکند بلکه کاملا به تشدید این توزیع نامناسب فرصتها کمک مینماید. بدون تردید منابع محدود دولتی امکان تامین هزینههای تحصیل رایگان همه متقاضیان آموزش عالی در کشور را از بین برده است اما همین منابع محدود میتواند با سازوکار بهتر و در یک جامعه هدف درست، توزیع گردد و اهداف کشور را محقق سازد.
بررسی آماری میزان دستیابی اقشار مختلف مردم به این یارانه نشان میدهد که میزان دسترسی متقاضیان آموزش عالی به این یارانه بسیار اندک است. در حال حاضر نرخ ثبت نام در آموزش عالی عددی در حدود ۵۰ درصد است. به عبارت دیگر تنها نیمی از جمعیت جوان ۱۸ تا ۲۴ ساله کشور متقاضی ورود به دانشگاه هستند. بدون تردید بخشی از این افراد به دلیل عدم دسترسی به آموزش ابتدایی و متوسطه با کیفیت و عدم توانایی در هزینههای تحصیل از آموزش بازماندهاند. در بین متقاضیان آموزش عالی به گفته معاون آموزشی وزیر علوم تنها ۱۵ درصد از دانشجویان به صورت رایگان تحصیل میکنند و بقیه ۸۵ درصد دانشجویان با دادن شهریه خود تحصیل میکنند. در واقع در مقیاس کل کشور بخش بسیار کوچکی از مردم به آموزش عالی رایگان دسترسی دارند. به نقل از عیارآنلاین؛ نکته قابل توجه اینجاست که همین تعداد بسیار کم استفادهکنندگان از یارانه دولتی آموزش عالی هم عمدتا اقشار برخوردار جامعه هستند. برای اثبات این ادعا میتوان شواهد مختلفی را بیان کرد مثلا به گفته معاون وزیر رفاه و تعاون اجتماعی در حال حاضر ۶۰ درصد پذیرفتهشدگان در دو دانشگاه دولتی شهر تهران متعلق به سه دهک بالای درآمدی جامعه هستند. نکته قابل توجه دیگر این است که حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان هزینه تحصیل ۱۵ درصد دانشجوی شاغل در دانشگاههای دولتی است و عددی که در دانشگاههای خصوصی هزینه میشود نیز بین هشت تا ۱۰ هزار میلیارد تومان است. یعنی سرانه هر دانشجوی دولتی چیزی در حدود ۶ برابر سرانه یک دانشجوی شاغل در دانشگاههای شهریهای است و به همین نسبت کیفیت پایینتری در این مدارس محقق میشود!
بنابراین در جمعبندی آمار گفته شده در بخش قبل میتوان دو مشکل اساسی در نظام تامین مالی دانشگاهها از بعد عدالت دسترسی را اثبات نمود. اولا اینکه این بودجه صرف بخش بسیار کوچکی از متقاضیان میشود ثانیا جامعه هدف انتخاب شده جامعه هدف مناسبی نیست و بخش زیادی از یارانه دولت صرف قشر برخوردار جامعه میشود. همچنین عدهای از اقشار کمتوان جامعه همزمان دوبار هزینه آموزش عالی را میدهند؛ یک بار در تامین هزینه فرزندانشان برای تحصیل در دانشگاه شهریهای و یک بار با دادن مالیات و تامین بودجه تحصیل رایگان عدهای دیگر. با این وصف به نظر میرسد در حال حاضر کشور محتاج به انتخاب شیوههایی است که دسترسی به آموزش با کیفیت برای هیچ انسان مستعدی در کشور با مشتقات همراه نباشد. توزیع هدفمند یارانه آموزش عالی در جامعه هدف صحیح و همچنین استفاده از منابع دولتی آموزش و منابع قرض الحسنه کشور برای تامین هزینه تحصیل مستعدان کمبضاعت از طریق وام فارغالتحصیلی و بازپسگیری این تسهیلات بعد از پیدا کردن شغل میتواند به تحقق این موضوع کمک نماید.