kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۰۱۵۴
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۰:۰۵
ضرورت بررسی چالش‌های پیش روی جانبازان انقلاب اسلامی- بخش دوم

شکوفه‌های ایثار روئیده از تن زخمی جانبازان

اگر جانبازی در دوران زندگی جانبازی حدود الهی را رعایت و تقوا و پاکدامنی را حفظ کند، آن‌چنان پاداشی دارد که خدای متعال از او تعبیر می‌کند به اجر عظیم؛ «للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم». چیزی را که خدای خالق عظمت از آن به عنوان عظیم یاد کند، پیداست که اجر خیلی بالا و بزرگ است. هر کدام از رنج‌های بعد از جانبازی برای شما یک حسنه است و ثبت می‌شود. رنج‌ها، محرومیت‌ها و مشکلات زندگی هر کدام اجری دارد. ما که در مقابل حوادث گاهی بی‌صبری می‌کنیم، به خاطر این است که نمی‌دانیم این حوادث در سرنوشت نهایی ما پیش خدای متعال چه تأثیری دارد؟ هر کدام از این سختی‌ها ما‌به‌ازایی از اجر و ثواب الهی دارد.
(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جانبازان و خانواده‌های ایشان 1384/08/04).
دست‌هایت کبوتر شدند
پاهایت منتشر در خاک،
و حالا همسرت
 فرشته‌ای‌ست
که صندلی چرخدار تو را
                به نماز جمعه می‌برد
(عبدالرحيم سعيدي راد)
فرا رسیدن روز جانباز این بار هم مناسبتی شد تا یادی از «همواره شهیدان» این سرزمین کنیم و به سراغ آنهایی برویم که «درد» همدم روز و شبشان است.
صدای خمپاره در گوشم پیچید!
 از ناحیه گردن قطع نخاع شده است و حتی توان خوردن یک لیوان آب را هم ندارد. از شجاعت و ایمانی برخوردار است که برای همه مثال زدنی است. او با تمام شجاعت، همسر و ۵ فرزند خود را تنها گذاشت تا دلیرمردانه برای حفظ خاک این کشور بجنگد. او جنگید و اکنون هم می‌جنگد. روزهای سختی را خود گذرانده است و حال که غبار خستگی بر چهره‌اش نشسته، همچنان با صبر و حوصله از گذشته می‌گوید و خاطراتش را مرور می‌کند.
علی اکبر سلیمانی، جانباز جبهه‌های نبرد هشت ساله از نحوه مجروحیتش اینچنین می‌گوید:« ۳۳ سال بیشتر نداشتم که جانباز شدم و در آن زمان در مسجد ابوطالب در گردان محمد رسول‌الله(ص) حضور داشتم. شب عید سال ۱۳۶۲ بود که بچه‌ها می‌خواستند برای مرخصی بروند، به من هم گفتند، اما من گفتم سال گذشته که شب عید برای مرخصی رفتم، هنوز هم بسیار پشیمان هستم و امسال می‌خواهم در جبهه بمانم. بچه‌ها پس از ۱۰ روز مرخصی که رفته بودند برگشتند. آن روزها من در پاسگاه زید، پدافند بودم و دشمن در مقابل ما مستقر بود.»
وی همچنین در ادامه می‌افزاید: «‌دشمن در آن زمان، هم ما را می‌زد و هم توپخانه را، ساعت چهار و نیم بعدازظهر بود و ما آماده‌باش بودیم. در آن لحظات من ایستاده بودم که گلوله خمپاره‌ای به طرفم آمد. بلافاصله شیرجه رفتم داخل یک گودال و خوابیدم زمین، صدای خمپاره در گوشم پیچید. یک دفعه دیدم دست راست و کمر و سرم بی‌حس شده، یکی از بچه‌ها با دیدن من فریاد زد سلیمانی مجروح شده است، بچه‌ها به کمکم آمدند، احساس می‌کردم که خمپاره خورده به سرم و خون سردی از سرم بیرون زده و صدای بیرون آمدن خونم را احساس می‌کردم.»
سلیمانی که معتقد است مجروحیت باعث از کار افتادگی‌اش نبوده است، می‌گوید:« بعد از آن ماجرا رفتم گفتار درمانی و صحبت کردن را مثل بچه‌ها از صفر شروع کردم و آن قدر تکرار و تمرین می‌کردم تا کلمه‌ها را بهتر ادا و با آنها جمله سازی کنم. بالاخره هم با معجزه اذان، تکلمم را به دست آوردم. همین طور لثه‌هایم هم بی‌حس بود و همسرم هر روز با دستمال زبان مرا می‌گرفت و پیچ می‌داد تا زبانم کار کند و تقویت و محکم شود.۳ سال طول کشید تا تکلمم را به دست آورم.»
وی می‌افزاید: «‌آن موقع جوان بودم و به خاطر همین هم سعی کردم از کار افتاده نباشم و بیرون بروم و در مساجد حضور پیدا کنم.»
وی معتقد است آن روز در جبهه در واقع این فقط او نبوده که ترکش خورده، بلکه این ترکش به همه ‌اعضای خانواده‌اش اصابت کرد و همه با او در این مشکل شریک شدند.
این جانباز در ادامه گفت‌و‌گو می‌گوید: «‌از آن روزها این همه سال گذشته است، اما به نظر من هنوز جامعه درک نکرده است که زندگی با یک جانباز آن هم از نوع ضایع نخاعی، چقدر سخت است. البته ما را مسئولان هم فراموش کرده‌اند.»
وی همچنین می‌افزاید: «مسئولین واحد بهداشت و درمان بنیاد شهید قزوین تاکنون انصافا کوتاهی نکرده و تمام تلاش خود را کرده‌اند، اما گلایه من از مدیران راس است که یک بار هم نیامدند در این خانه را بزنند و بگویند با مشکلات چگونه دست و پنجه نرم می‌کنید؟ همسر من با هفت فرزند، بسیاری از مشکلات مرا تحمل می‌کند، ولی یک بار هم از ایشان تشکر نشده است. مسئولین بدانند که هر عملکردی که از خود به جای می‌گذارند، خداوند ناظر اعمال آنها است و امیدوارم همه مسئولین در جایگاهی که قرار دارند، بتوانند به خوبی به وظیفه خود عمل کنند.»  
تبعیض و نابسامانی بعد از 30سال
حالا که در خانه‌هایمان با آرامش در کنار خانواده‌هایمان نشسته ایم؛ این آرامش را وامدار دلیرمردانی هستیم که هرچند امروز ناتوان شده‌اند، اما تنها میراث به جا مانده از آن نسلی هستند که بی‌تاب به خون کشیده شدن خاکشان، جانشان را زیر و پا گذاشتند و امروز رنج جنگ بر جانشان خراشیده شده است.
یکی از جانبازان نبرد هشت ساله حق علیه باطل که خود را ابوالقاسم کریمی معرفی می‌کند در گفت‌و‌گو با گزارشگر کیهان می‌گوید:« پس از گذراندن دوره خدمت سربازی و با شروع جنگ تحمیلی به صورت داوطلب وارد جبهه شدم.دردوران دفاع مقدس و پس از حضور مستمر در منطقه دارخوین اهواز در سال ۱۳۶۰از ناحیه کتف و با اصابت ترکش مجروح شدم.»
کریمی همچنین در ادامه می‌گوید:«باید بگویم نیت تمامی رزمندگان هشت سال دفاع مقدس لبیک به فرمان امام راحل بود که به خوبی محقق شد.»
وی می‌افزاید:«‌متولیان رسیدگی به امور جانبازان تلاش‌های زیادی کردند، اما در مجموع رضایت‌بخش نبود و ما بعد از گذشت قریب به ۳۰سال از پایان جنگ شاهد تبعیض‌ها و نابسامانی‌هایی در امور جانبازان و خانواده‌های شهدا هستیم که امیدواریم با اصلاح برخی کج نگری‌ها شاهد رفع مشکلات جانبازان و ایثارگران باشیم.»
برخی ارزش‌ها در حال فراموشی‌اند
چه شد آن مردان که وقتی که نجوای یا زهرا(س) بر سر می‌دادند و خط‌ها را می‌شکستند؛ یک تنه هزار دشمن را تار و مار می‌کردند، حالا گوشه‌ای از آسایشگاه‌ها هستند و گلایه‌مند از بی‌مهری‌های عده‌ای از ما و گاهی بغضشان را بر سر خاطرات می‌بارند.
دقایقی را در آسایشگاه جانبازان پای گفت‌و‌گو با یکی از آنان می‌نشینیم. خود را حمیدرضا مداح معرفی می‌کند و حالا 30 سال است که ویلچر‌نشین شده است. آغاز به صحبت می‌کند و می‌گوید:«‌می‌دانم این‌ها را به عنوان درد بگویم یا تذکری برای مردم. امروز بعد از گذشت ۲۰ سال از پایان دفاع مقدس برخی از ارزش‌ها در حال فراموشی‌اند.»
وی در ادامه می‌افزاید: «‌همچنین بچه‌هایی که نماد استقامت و پایداری در این مرز و بوم هستند. این‌ها در دوران جنگ با گوشت و پوست و استخوان مقابل توپ ایستادند، اما بعضی اوقات از کمترین امکانات لازم محروم هستند. در نقطه مقابل افرادی هم هستند که در زمین فوتبال مقابل توپ می‌ایستند و وقتی جایگاه و ارزششان را مقایسه می‌کنیم، بسیار با گروه اول متفاوت است.»
حالا بغضش فرو می‌ریزد و در حالی که از خودش کلامی بر لب نمی‌آورد و از بی‌مهری بر دوستانش گلایه دارد، می‌گوید: «‌تازه شرایط ما خوب است. وقتی به حال و روز امثال جانباز علیزاده، جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان فکر می‌کنم تازه می‌فهمم مشکلات یعنی چه؟!»
این جانباز در ادامه گفت‌و‌گو می‌گوید: «این بچه‌ها با شرایط ویژه‌ای که دارند در یک بیمارستان بستری هستند و هیچ کس نمی‌داند چه می‌کشند. گاهی اوقات وقتی هم که حرف می‌زنند عده‌ای   می‌گویند، شما با خدا معامله کرده‌اید. این درست، اما حالا که با خدا معامله کرده‌اند حق حیات ندارند؟! خانواده‌هایشان نباید آرامش داشته باشند؟ خیلی‌ها می‌آیند اینجا ظاهر را می‌بینند و می‌روند! اما از مشکلات جانبازان هیچ چیز نمی‌دانند.»
یکی از نکاتی که در میان گفت وگو با جانبازان متوجه آن می‌شویم و برایمان بسیار عجیب به نظر   می‌آید این است که از چند ماه قبل تا‌کنون آسایشگاه جانبازان امام خمینی(ره) پزشک عمومی ندارد.  به این ترتیب اگر مشکلی برای جانبازان بستری در این مرکز «درمانی» و «توان‌بخشی» به وجود بیاید، باید آنها را با آمبولانس به بیمارستان دیگری منتقل کنند. البته گفته می‌شود پزشک متخصص در برخی روزها به آسایشگاه می‌آید، اما پزشک عمومی که تا چند ماه قبل در آسایشگاه به طور دائم حضور داشته است، دیگر در این آسایشگاه حضور ندارد.
خاطره‌ای از یک پیروزی ناباورانه
 با وجود درد‌های به جا مانده از میدان مین و رنج سخن گفتن از شیمیایی، اما هنوز نشستن پای خاطرات جانبازان برای ما دلنشین و بیان کردنش برای خودشان نیز لذت‌بخش است.
پای گفت‌و‌گو با حاج اسدالله مرتضایی جانباز جبهه هشت سال جنگ تحمیلی می‌نشینیم. برایمان از عملیات والفجر8 روایت می‌کند: «عملیات والفجر8 یا عملیات آزادسازی فاو جزو عملیات‌های شاخص و پیروزمند ما در تاریخ انقلاب است؛ این عملیات در منطقه خاص اروند برگزار شد از این نظر که در یک طرف اروند ما بودیم و در طرف دیگر عراق و علاوه‌بر آن در «اروند رود‌» جزر و مد برقرار است و این بدین معناست که وقتی جزر باشد گرفتار باتلاق و وقتی مد باشد گرفتار امواج هستیم.»
وی در ادامه ضمن ‌اشاره به دفاع قوی عراق در شهر فاو که شهر خودشان بود، می‌گوید: «عملیات والفجر8 با هر محاسبه‌ای از نظر قوانین نظامی و جنگی بگونه‌ای بود که امکان پیروزی برای ما غیر ممکن بود، اما ما موفق به پیروزی شدیم و این در حالی بود که در شهر فاو از موشک باران و شیمیایی‌های عراقی‌ها در امان نبودیم.»
مرتضایی در این میان با یادی از هم گروهی‌های خود در عملیات والفجر8 می‌گوید: «‌وقتی خط   شکن‌های غواص ما می‌رفتند تا خط دفاعی دشمن را در ساحل اروند از بین ببرند؛ به علت وجود موج و جزر و مد در دریا غرق می‌شدند و نیروهای ما در حالی به ساحل می‌رسیدند که نیروهای دشمن در خط دفاعی اروند حاضر بودند.»
پس از بیان این خاطرات مرتضایی معتقد است هر عملیاتی که در تاریخ دفاع مقدس با نام حضرت صدیقه، فاطمه الزهرا(س) بوده است به طوری ناباورانه‌ای به پیروزی رسیده که عملیات والفجر8 نیز از جمله آنها است. مرتضایی که خود در همین عملیات از ناحیه پهلو به جانبازی رسیده است، ‌‌می‌گوید: «رزمندگان مجروح را به استان‌های خودشان می‌فرستادند؛ به خاطر دارم وقتی مجروح شدگان بعد از ما را به بیمارستانی که ما در تهران بودیم می‌آوردند با اینکه اوضاع بدتری داشتند، حتی تخت خالی نبود و مجبور به درمان آنها در راهروها بودند و به همین علت ما خودمان زودتر از آنجا خارج می‌شدیم تا به اوضاع آنان رسیدگی شود.»                         
مرتضایی در پایان معتقد است آنان که با عنوان جانباز به گونه‌ای دیگر در جامعه رفتار می‌کنند که در شان و مقام آنان نیست و سواستفاده می‌کنند، قطعا جانباز واقعی نیستند و آنان که به واقع در این راه نورانی قدم گذاشته‌اند اگر از خود در برابر عوامل بیرونی و درونی مراقب کنند، از آن خارج نخواهند شد.