kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۸۳۵
تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۲۱:۰۴
نگاهی به فیلم «12 سال بردگی»

حقه بازی هالیوودی!

چگونه می‌توان فیلمی به ظاهر علیه برده داری ساخت، اما در واقع از برده داری دفاع کرد؟ آیا ممکن است یک فیلم، هم انتقادی باشد و هم تبلیغاتی؟

آرش فهیم
 استیو مک کوئین، با ساخت فیلم «12 سال بردگی» دقیقا به همین پرسش ها، پاسخ می‌دهد! فیلمی که در دوره اخیر مراسم اسکار، برنده جایزه بهترین فیلم شد و متعاقب آن در تلویزیون ایران نیز به نمایش درآمد. این فیلم، در ادامه ساخت آثاری با محوریت سیاه پوست ‌ها و تاریخ برده داری در آمریکا قرار گرفته. به طوری که دو سال قبل فیلم «خدمتکار» در اسکار جوایزی را گرفت و سال قبل هم فیلم‌های «لینکلن» و «جانگوی آزاد شده» مطرح شدند. فیلم‌هایی که در اصل، اهرم‌هایی برای کارزارسازی فعالیت رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا هستند. نژادپرستی و شکنجه‌های تکان دهنده سیاه پوستان، زخم نابهبودی است بر تن تاریخ آمریکا. به همین دلیل هم سردمداران اداره این کشور و اتاق‌های فکر حاکمیت آمریکا سال هاست که با روش‌های مختلفی سعی در پوشاندن این زخم دارند. روی کار آوردن رئیس جمهوری سیاه پوست، قدم مهم آن ‌ها بود. تولید فیلم‌هایی درباره سیاهان و اهدای جوایز در جشنواره ‌ها و آئین‌های سینمایی به این فیلم‌ها از دیگر تلاش‌های مذبوحانه آن ‌ها بوده است.
هالیوود، یکی از تجلی گاه‌های ایدئولوژیک و استراتژیک ایالات متحده محسوب می‌شود. هم از این رو می‌توان سینمای آمریکا را نوعی سرگرمی سیاسی دانست. به جز اقلیتی محدود و کم شمار، در اکثریت مطلق آثار هالیوودی، رد پای کاخ سفید ملموس و مشهود است. منتها در برخی از این فیلم ‌ها رویکرد تبلیغاتی و به اصطلاح پروپاگاندا به شکل گلدرشت و تابلووار جلوه پیدا می‌کند و در تعدادی دیگر، روش تبلیغ و ترویج، پنهانی و در لایه‌های مخفی‌تر فیلم انجام می‌شود. فیلم «12 سال بردگی» در گروه دوم قرار می‌گیرد.
این فیلم، به عنوان تلاشی برای حمایت از سیاهان و تقبیح نژادپرستی تبلیغ شده است. با همین توصیف، هم در اسکار عَلم شد و هم در رسانه ملی ما به نمایش درآمد. البته نمی‌توان نمایش برخی از ظلم ‌ها به سیاهان را در این فیلم منکر شد، اما وجود حقه‌های هالیوودی در متن و بطن این أثر، موجب آمریکاییزه شدن آن شده. چگونه؟ اول به داستان فیلم بپردازیم.
سالومون (با بازی چیوتل اهیرفور) یک آمریکایی آزاد است که در سال 1841 در نیویورک، همراه با خانواده اش زندگی شاد و آرامی را می‌گذراند. وی که به کار نوازندگی ویولون اشتغال دارد برای کار به واشنگتن دعوت می‌شود. اما در آنجا ربوده می‌شود و به عنوان برده به فروش می‌رسد و با انتقال به مزارع پنبه در جنوب آمریکا، سال‌های سختی را می‌گذراند. اما سرانجام با واسطه گری یک سرمایه دار سفید و حضور مأموران دولتی، آزاد بودن سالومون اثبات می‌شود و او پس از 12 سال دوباره به زندگی آرام خود بر می‌گردد.
اولین نکته‌ای که در فیلم «12 سال بردگی» دیده می‌شود این است که ماجرای تلخ آزار سیاهان در این فیلم به عنوان یک پدیده حاشیه‌ای و خارج از محدوده حاکمیت ایالات متحده نشان داده می‌شود. آنچنان که در ابتدا و انتهای فیلم می‌بینیم، شخصیت محوری فیلم با اینکه سیاه پوست است اما در حین زندگی در نیویورک –پایتخت
سرمایهداری جهانی- با سایر شهروندان و سفیدپوست ‌ها هیچ تفاوتی ندارد. افرادی که او را می‌ربایند و به بردگی می‌کشند مشتی اراذل و اوباش روستایی هستند و به زعم این فیلم، سیاستمداران و سرمایه دارهای آمریکایی در برده داری هیچ تقصیری نداشتند. این فیلم به ما نشان می‌دهد که طبقه فرادست و حکومت آمریکا نه تنها در جریان برده‌داری هیچ گناهی نداشته که حتی همان ‌ها بودند که برده ‌ها را از زیر شلاق ارباب ‌ها نجات دادند! این نگاه، یک فکر پنهان و مخفی در فیلم نیست، بلکه فیلم «12 سال بردگی» به طور آشکاری، نه تنها سرمایه داری حاکم بر آمریکا را در ماجرای برده داری تطهیر می‌کند که این فیلم را باید ادای دین یک فیلمساز سیاه پوست (استیو مک کوئین) به طبقه حاکم بر آمریکا دانست.
در بخشی از فیلم، وقتی سالومون توسط آدم ربا‌ها زندانی شده، تصویرسازی قابل تأملی صورت می‌گیرد. در یکی از کلیدی ترین صحنه‌های فیلم می‌بینیم، وقتی سالومون میله‌های دریچه زندان را گرفته و کمک می‌خواهد، دوربین بالا می‌رود و در پس زمینه تصویر، کاخ سفید خودنمایی می‌کند! گویی سیاه پوست بخت برگشته فیلم دارد از کاخ سفید کمک می‌خواهد و قرار است به زودی منجی از کاخ بیاید! اتفاقا همین اتفاق هم می‌افتد. یعنی در پایان، می‌بینیم که یک سرمایه دار سفید است که به دلجویی او می‌آید و نسبت به ظلم ارباب به سیاهان اعتراض می‌کند. نکته جالب این است که بازیگر این نقش، برد پیت است؛ نمادی از هالیوود و فرهنگ امروز آمریکا. پس از آن هم مأموران دولتی هستند که از راه می‌رسند و سالومون را از بردگی ر‌ها می‌کنند و او را دوباره به نیویورک بر می‌گردانند!
با این اوصاف، آیا باز هم می‌توان «12 سال بردگی» را فیلمی علیه برده داری دانست؟ واقعیت این است که این فیلم با وجود نمایش برخی صحنه‌های تکان دهنده از شکنجه سیاهان که آن را به معدودی ارباب دهاتی و دور از مرکز آمریکا نسبت می‌دهد، در مجموع، نه تنها از حاکمیت آمریکا دفاع می‌کند که تصویری منجی گرایانه هم از آن‌ها نشان می‌دهد. این درحالی است که می‌دانیم، نژادپرستی هنوز هم ستون فقرات ایدئولوژی آمریکایی است. رفتار دولت آمریکا با مردم عادی کشورهای افغانستان و پاکستان و عراق و فلسطین و لبنان و ... خود نماد و نمودی است از یک نژادپرستی وحشی و ضدانسانی.
« 12 سال بردگی» از نظر ساختاری و هنری هم ویژگی خاصی ندارد. داستان و روایت فیلم، حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد، سیر دراماتیک آن یکنواخت است و شخصیت پردازی آن تک بعدی است. آدم ‌ها یا خیلی خوب هستند و یا خیلی بد!
تنها جلوه قابل توجه فیلم، برخی تصویرسازی‌های فیلم از طبیعت است. ترکیب نور و درخت و آب در برخی از این تصاویر، تنها زیبایی موجود در فیلم است. این تصویرسازی، نمادی است از اینکه همیشه در میان پلشتی ‌ها و زشتی ها، زیبایی‌هایی هم وجود دارد. کارکرد دیگر این تصاویر در تلطیف فضای خشن فیلم است.