kayhan.ir

کد خبر: ۱۲۰۱۶۶
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۶
از هراره تا تهران - ۵۲

آیت‌الله خامنه‌ای نزد امام رفت تا برای حضور در جبهه‌ها اجازه بگیرد


 
 ادامه پیام امام خمینی(ره) به مناسبت سالگرد کشتار حجاج و قبول قطعنامه:
6ـ ما مي‏گوييم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستيم. ما بر سر شهر و مملکت با کسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم «لا اله الا الله‏» را بر قلل رفيع کرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم. پس اي فرزندان ارتشي و سپاهي و بسيجي‏ام، و اي نيروهاي مردمي، هرگز از دست دادن موضعي را با تأثر و گرفتن مکاني را با غرور و شادي بيان نکنيد. که اينها در برابر هدف شما، به قدري ناچيزند که تمامي دنيا در مقايسه با آخرت.
پدران و مادران و همسران و خويشاوندان شهدا، اسرا، مفقودين و معلولين ما توجه داشته باشند که هيچ چيزي از آنچه فرزندان آنان به دست آورده‏اند، کم نشده است. فرزندان شما در کنار پيامبر اکرم و ائمة اطهارند. پيروزي و شکست براي آنها فرقي ندارد. امروز روز هدايت نسل هاي آينده است. کمربندهاتان را ببنديد که هيچ چيز تغيير نکرده است. امروز روزي است که خدا اين گونه خواسته است. و ديروز خدا آن گونه خواسته بود. و فردا ان‏شاءالله‏ روز پيروزي جنود حق خواهد بود. ولي خواست خدا هرچه هست ما درمقابلِ آن خاضعيم. و ما تابع امر خداييم؛ و به همين دليل، طالب شهادتيم. و تنها به همين دليل است که زير بار ذلت و بندگي غيرخدا نمي‏رويم.
7ـ من به صراحت اعلام مي‏کنم که جمهوري اسلامي ايران، با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان، در سراسر جهان سرمايه‏گذاري مي‏کند. و دليلي هم ندارد که مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوي جاه‏طلبي و فزون‏طلبي صاحبان قدرت و پول و فريب را نگيرد. ما بايد براي پيشبرد اهداف و منافع ملت محروم ايران برنامه‏ريزي کنيم. ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان، با تمام وجود تلاش نماييم. و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم. ما اعلام مي‏کنيم که جمهوري اسلامي ايران، براي هميشه حامي و پناهگاه مسلمانان آزادة جهان است. و کشور ايران، به عنوان يک دژ نظامي و آسيب‏ناپذير، نياز سربازان اسلام را تأمين و آنان را به مباني عقيدتي و تربيتي اسلام و همچنين به اصول و روش هاي مبارزه عليه نظام هاي کفر و شرک آشنا مي‏سازد.
8ـ و اما در مورد قبول قطعنامه که حقيقتاً مسئلة بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اين است که من تا چند روز قبل، معتقد به همان شيوة دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراي آن مي‏ديدم؛ ولي به‌واسطة حوادث و عواملي که از ذکر آن فعلاً خودداري مي‏کنم، و به اميد خداوند، در آينده روشن خواهد شد، و با توجه به نظر تمامي کارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي کشور، که من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي‏دانم. و خدا مي‏داند که اگر نبود انگيزه‏اي که همة ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي‏بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. اما چاره چيست که همه بايد به رضايت حق تعالي گردن نهيم. و مسلّم، ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين بوده و خواهد بود.
9ـ مسلّم، خون شهيدان، انقلاب و اسلام را بيمه کرده است. خون شهيدان براي ابد درس مقاومت به جهانيان داده است. و خدا مي‏داند که راه و رسم شهادت کورشدني نيست؛ و اين ملت ها و آيندگان هستند که به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود. و همين تربت پاک شهيدان است که تا قيامت، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در اين قافلة نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهايي که اين گوهرها را در دامن خود پروراندند!
خداوندا، اين دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روي مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‏اند و نيازمند به مشعل شهادت؛ تو خود اين چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودين و خانواده‏هاي معظم شهدا!
10ـ مردم عزيز و شريف ايران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خويش مي‏دانم. و شما مي‏دانيد که من به شما عشق مي‏ورزم؛ و شما را مي‏شناسم؛ شما هم مرا مي‏شناسيد. در شرايط کنوني، آنچه موجب اين امر شد، تکليف الهي‏ام بود. شما مي‏دانيد که من با شما پيمان بسته بودم که تا آخرين قطرة خون و آخرين نفس بجنگم؛ اما تصميم امروز، فقط براي تشخيص مصلحت بود؛ و تنها به اميد رحمت و رضاي او، از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرويي داشته‏ام با خدا معامله کرده‏ام. عزيزانم، شما مي‏دانيد که تلاش کرده‏ام که راحتي خود را بر رضايت حق و راحتي شما مقدّم ندارم. خداوندا، تو مي‏داني که ما سر سازش با کفر را نداريم.
خداوندا، تو مي‏داني که استکبار و آمريکاي جهان خوار، گل هاي باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بيداد، همة تکيه‏گاه ما تويي، و ما تنهاي تنهاييم و غير از تو کسي را نمي‏شناسيم و غير از تو نخواسته‏ايم که کسي را بشناسيم. ما را ياري کن، که تو بهترين ياري کنندگاني. خداوندا، تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقيـهًْ‏الله اَرواحُنا لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء و رسيدن به خودت جبران فرما.
فرزندان انقلابي‏ام، اي کساني که لحظه‏اي حاضر نيستيد که از غرور مقدستان دست برداريد، شما بدانيد که لحظه لحظة عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مي‏گذرد. مي‏دانم که به شما سخت مي‏گذرد؛ ولي مگر به پدر پير شما سخت نمي‏گذرد؟ مي‏دانم که شهادت شيرين تر از عسل در پيش شماست؛ مگر براي اين خادمتان اين گونه نيست؟ ولي تحمل کنيد که خدا با صابران است. بغض و کينة انقلابي‏تان را در سينه‏ها نگه داريد؛ با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگريد؛ و بدانيد که پيروزي از آن شماست.
11ـ من در اينجا به جوانان عزيز کشورمان، به اين سرمايه‏ها و ذخيره‏هاي عظيم الهي و به اين گل هاي معطر و نوشکفتة جهان اسلام، سفارش مي‏کنم که قدر و قيمت لحظات شيرين زندگي خود را بدانيد؛ و خودتان را براي يک مبارزة علمي و عملي بزرگ تا رسيدن به اهداف عالي انقلاب اسلامي آماده کنيد.
حضرت امام، به دلايلي، صلح را به صلاح کشور و انقلاب دانستند و آن را پذيرفتند. با اعلام پذيرش قطعنامه، اتفاقي در جبهه‌ها افتاد که حقانيت تمام موضع‌گيري‌هاي ايران در مورد رژيم صدام را ثابت کرد. بعثي‌ها با تصور اينکه ضعف ايراني‌ها ماية پذيرش صلح شده، از چند نقطة مرزي، با تمام قوا حمله کردند و وارد خاک ايران شدند. غافلگير شدن نيروهاي مستقر در مرزها، باعث شد که نيروهاي متجاوز، حتي به نزديکي خرمشهر هم برسند و تصور خود در مورد ضعف نيروهاي ايراني را درست بدانند.
قصة روزهاي اول جنگ در سال 1359 دوباره تکرار شد، اما شرايط اين بار بسيار متفاوت بود. گويا يک جنگ جديد آغاز شده بود، جنگي که بوي خداحافظي با جبهه‌ها را مي‌داد؛ يعني آخرين فرصت. فوج  فوج بسيجيان آمادة شهادت و عصباني از دست دشمن، به سمتِ جبهه‌ها روان شدند. امام جمعة تهران مانند روزهاي اول جنگ، نمي‌توانستند در تهران بمانند، اما اين‌بار ايشان علاوه بر امام جمعه بودن، رئيس جمهور کشور هم بودند و امام منع کرده بودند که حتي به استان‌هاي هم‌مرز با عراق بروند، تا چه برسد به جبهه. آقاي خامنه‌اي نزد امام ‌رفتند و صحبت کردند، امام اجازه دادند. پس از هشت سال، دوباره آقاي خامنه‌اي لباس رزم ‌پوشيدند و به جبهه ‌رفتند. اين حرکت موج عجيبي در کشور انداخت. داوطلبان آمدن به جبهه‌ها آن قدر زياد شدند که پس از چند روز، اعلام کردند ‌ديگر کسي نيايد! نيروها آماده باشند تا اگر لازم شد، اعزام شوند. پشت سر امام جمعة تهران، بسياري از ائمة جمعه و علماي کشور هم الگو گرفتند و با رزمندگان همراه ‌شدند.
سيل خروشان و خشمگين فدائيان خميني، با نيروهاي خوش‌خيال بعثي برخورد و به ضربه‌اي، آنها را تارومار ‌کرد. صدام که دوباره وهم برش داشته بود و سرش را در ايران جلو آورده بود، با سيلي محکم امام و امت به مرزها برگشت تا حساب کار دستش بيايد.