از هراره تا تهران - ۳۹
رئیس جمهور بورکینافاسو در دیدار با آیت الله خامنهای:
ما به فرهنگ انقلابی شما نیاز داریم
طه رمضان، نطقش کوتاه است و پر از اداي صلحطلبي، بدون اينکه چيزي از شروع جنگ، جنايتهاي جنگي، استفاده از سلاحهاي شيميايي و وضع متزلزل حکومت عراق بگويد. پنبة تمام حرفهايي که ميزند، در نطق روز قبل خورده. با اينکه ديروز آنهمه جرم بزرگ و نابخشودني، با منطق و استدلال، در مورد حکومت بعثي مطرح شد، اما طه رمضان، مانند کودک قُدّي که در بازي شکست خورده و از دور سنگ پرتاب ميکند، حرف برخي از انقلاب بريده ها را وسط ميكشد که روزي در جريان مبارزات و تشکيل نظام بودند، اما زود نفاقشان براي مردم رو شد و بالاخره از ايران فرار کردند. بعضي از آنها آن قدر ذليل بودند که به پناهِ قاتل مردم ايران، صدام رفتند. حالا اين چند نفر، تنها دستماية معاون صدام براي مقابله با قدرتِ سياسي ايران است. اين صحبت هاي طه رمضان اصلاً مناسب اجلاس سران عدم تعهد نيست و باز هم جايگاه او را پايين ميآورد.
بهخاطر حساسيت مسئلة جنگ، تعداد خبرنگارها زياد است، جلوي تلويزيونها نشستهاند و يادداشت ميکنند. توسط چند نفر از نيروهاي ايرانيِ حاضر در سالن، به دست هرکدام از آنها جزوهاي داده شده به زبان انگليسي، در مورد جنايات جنگي صدام، با مُهر واحد تبليغات جنگ. ديدن تصاوير اين جزوه، همراه با سخنراني مدعيِ صلح، معاون صدام، براي خيلي از خبرنگارها جالب است.
* * *
يکي از مهمانهاي عصر «توماس سانکارا» رئيسجمهور بورکينافاسو است. جواني سياهپوست، با لباس پلنگي و پوتين، آمادة نبرد. هنگام ورود، طوري محکم آقاي خامنهاي را بغل ميکند و ميبوسد که محافظها نگران ميشوند. خيلي صميمي و خاکي؛ بدون تعارفات آزاردهندة اينطور ديدارهاي رسمي، روي مبل دو نفره، کنار آقاي خامنهاي
مينشيند.
از وضع ظاهرش معلوم است که ميخواهد خودش را همان نيروي مبارز انقلابي حفظ کند. براي ديدار به ويلا آمده، هم براي اداي احترام، هم براي اينکه راحت باشد. عکس امام روي ميز کنسول کنار دستش است. چند بار ميان ترجمهها و حرفها، برميگردد و عکس را نگاه ميکند. حس ميکند که حتي عکس هم قدرت دارد.
آقاي خامنهاي خوشامد و حال و احوالي ميکنند و بهرسم ميزباني، شروع صحبت را به سانکارا ميسپارند. سانکارا اين طور شروع نمي کند که: «ما آرزومند توسعه روابط دو جانبه و...»؛ ميگويد: «ما مريد شما و شيفتة انقلاب شما هستيم»، بعد هم براي ايجاد قرابت بيشتر، به دشمنان ميتازد: «شما ببينيد دنيا چه وضعي دارد. آمريکا به کشور «گرانادا»، به هرجا خواسته حمله کرده. صهيونيستها، فلسطين را اشغال کردهاند. اين هم وضع آفريقاي جنوبي است که به کشورهايي که خط مقدم جنگ عليه آپارتايد هستند، حمله ميکنند. ريشة همة اين تجاوزات، آمريکا و صهيونيست جهاني است.» تا به حال، کسي در اجلاس، به قضية گرانادا اشاره نکرده است. آخرين شاهکار استکباري دولت آمريکا؛ جزيرهاي در منطقة کارائيب آمريکاي لاتين که سال 1353 (1974م) از استعمار انگليس رها شد، اما در سال 1362 (1983م) نخستوزيرش با يک طرح آمريکايي ترور شد و همين چند ماه پيش، آمريکا با يک حمله، آن را اشغال کرد. صدايي هم از کسي بلند نشد.
آقاي خامنهاي از حرارت اين جوان خوششان ميآيد. آزادگي ناشي از جواني او، هنوز زنده است و جاي خود را به ملاحظات و محافظهکاريهاي عرف مقامات سياسي نداده است. به او لقبِ فقيرترين رئيس جمهور را داده اند، از تجمل بيزار است، اجازه نداده در دفترش دستگاه تهوية هوا بگذارند، چون در بين مردم يک کالاي لوکس و گران است و همه ندارند. حتي اجازه نداده که مانند بقية مقامات آفريقايي، عکسش را در اماکن عمومي نصب کنند، به قول خودش: چون که در کشور ما هفت ميليون سانکارا وجود دارد. آن قدر سرش داغ است که به قول بسيجيها «بوي شهادت ميدهد!» وجود سانکارا براي نظام سلطه و اهل ظلم قابل تحمل نبود؛ حدود يک سال بعد از اجلاس، در چهل سالگي، او را در يک کودتا کشتند.
آقاي خامنهاي مانند معلمي دلسوز، شروع به صحبت ميکنند: «حکومتهايي که تکيه بر مردم خود دارند، هيچ چيز کم ندارند.» ايشان خوب ميدانند که خطرِ پيش روي اين رؤساي نظاميِ پيروز شده، که تعدادشان در آفريقا کم نيست، جدايي از مردم و ديکتاتوري است؛ و همين ميتواند آنها را زمين بزند. سانکارا مي داند که جمهوري اسلامي نماد تکيه بر مردم و ايستادن مقابل دنياي استکبار است. پس اين سخن رئيسجمهورش حق است و در دل مينشيند. آقاي خامنهاي همين موضوع را باز ميکنند: «اگر بشود مردم را در سرنوشت يک کشور سهيم کرد، که البته ميشود، ديگر آن حکومت، خللناپذير ميشود. ... بعد از پيروزي انقلابِ ما در ايران، کشورمان را محاصرة اقتصادي کردند، بعد هم جنگي را بر ما تحميل کردند که ميتوانست هر کشوري را از پا درآورد. قدرتهاي جهان، سلاحهاي مدرن را به سمتِ عراق سرازير کردند و حتي هواپيماهاي جاسوسي آمريکا براي رژيم عراق جاسوسي کردند، ولي با همة اينها، الان پس از گذشت شش سال از جنگ، امروز ابتکار عمل، کاملاً در دست ماست و بهزودي متجاوز را به سزاي عملش خواهيم رساند.»
سانکارا مشتاقانه گوش ميکند. بحث که به جنگ ميرسد، خيلي رُک ميگويد: «من احساس ميکنم در اين جنگ، حق با ايران است، ولي متأسفانه کسي جرأت نميکند بگويد.»
آقاي خامنهاي خوشحال از اين شجاعت، حرف او را تأييد ميکنند و ميگويند: «اگر يک ملت، ايمان، شجاعت و اعتماد به خود داشته باشد، مشکلاتش قابل حل است.» سانکارا ميداند که حکومتش با آنچه آقاي خامنهاي ميگويد، بسيار فاصله دارد، اما اميدوار است بتواند آن را به اين الگو نزديک کند. و همين را هم بر زبان ميآورد: «در کشور ما، همه آموزش نظامي ميبينند. ما از شما يک تجربة فراموشنشدني در زمينههاي نظامي گرفتهايم و آن اين است که با سادهترين وسايل نظامي و حداقل نيروي انساني، ميتوانيم تانکهاي دشمنانمان را نابود کنيم.»
آقاي خامنهاي بحث را به موضوع آفريقاي جنوبي ميکشند: «راهحل مشکل آفريقاي جنوبي هم تکيه بر قدرتها نيست. راهحل آن، اعتمادبه نفس رهبران مبارز آفريقا، تکيه بر مردم، و آمادگي و فداکاري است.» کلمهبهکلمة اين جملة آخر راهگشاست و در ايران تجربهشده؛ اعتمادبه نفس رهبران، تکيه بر مردم، آمادگي و فداکاري.
سانکارا ديگر کاملاً احساس راحتي ميکند. ميگويد: «ما به اين فرهنگ انقلابي شما نياز داريم، ما واقعاً به انقلاب شما علاقه داريم. به ما فيلم برسانيد، تبليغات برسانيد، تا بين مردم پخش کنيم. من واقعاً از ديدن شما و صحبت با شما استفاده کردم.»
در آخر ديدار هم قرار ميگذارند هر دو کشور براي هم سفير بفرستند.
مهمان ديگر عصر چهارشنبه، «دانيل اورتگا» رئيسجمهور نيکاراگوئه است که با کت و شلواري سفيد به ويلا مي آيد. وزير خارجة ايران و چند نفر ديگر بيرون ميروند تا از او استقبال کنند. اورتگا هم حالت کسي را دارد که به خانة امن دوست آمده. آمدن و حرف زدن او، جدا از اهداف ديگر، حکم درد دل هم دارد. دل اورتگا از دشمني دشمنان و نامردي و بيمحليِ مدعيانِ دوستي، خون است.
اورتگا روي مبل، کنار آقاي خامنهاي مينشيند، مي گويد: «جنبش، تواناييهاي لازم را براي يک موضعگيري قاطع و محکم ندارد، در هيچ موضوعي در مورد نيکاراگوئه. حتي بعضي از کشورهايي که خود را انقلابي ميدانند، جرأت نميکنند از ما حمايت و آمريکا را محکوم کنند» و بعد شروع ميکند ريز و مفصل، اوضاع کشور و منطقهاش را توضيح دادن. آقاي خامنهاي با اينکه خيلي از اين موارد را مي دانند، اما با حوصله و توجه گوش ميکنند. در صحبتهاي رئيسجمهور نيکاراگوئه، نکاتي هست که در خبرها و گزارش ها نميآيد، ضمن اينکه شنيدن اين خبرها و تحليلها از خود صاحب درد و شاهد حاضر، اثر ديگري دارد. اورتگا از آزارهاي مورديِ همسايگان و نامهرباني آنها ميگويد و از دخالتهاي نظامي مستقيم و غيرمستقيم آمريکا، و دست حقطلبي که به جايي نميرسد.
آقاي خامنهاي با دقت مي شنوند. دردهاي اورتگا آشناست و درمانشان هم در ايران تجربهشده. شباهتهاي زيادي بين انقلاب اسلامي و مبارزات نيکاراگوئه وجود دارد که راهکارهاي مواجهه با مشکلات را نيز نزديک ميکند. آقاي خامنهاي خيلي مقدمهچيني نميکنند. ابتدا اظهار اطلاع و تأسف ميکنند از اين مشکلات و بعد ميگويند: «بهترين راه براي تهديد آمريکا، مسلح کردن مردم در برابر آنها و اتکا به آنهاست. من در خلال گفتگوهايم در اينجا متوجه شدهام که شما با مردمتان ارتباط عاطفي خوبي داريد، يعني شما را دوست ميدارند. اين ارتباط، مشکل اقتصادي و غير آن را حل ميکند.»