kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۶۰۸۹
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۸
از هراره تا تهران - ۳۴

حمایت ایران از ملت‌های مبارز؛ پشتیبانی آمریکا از دیکتاتورهای خونخوار



پيش از اشغال نظامي، افغانستان عملاً در دست شوروي بود، اما با کودتاي خلق و پرچمي‌ها اوضاع به هم ريخت. تصور مسکونشينان اين بود که با اشغال افغانستان، وضع براي مردم بهتر و کشور آرام تر مي‌شود، اما آنها اصلاً روحيات و اعتقادات مردم را نمي‌شناختند. ارتش سرخ با مقابله‌اي مواجه شد که اصلاً تصورش را نمي کرد. آنها با سه گروه مي‌جنگيدند: اول مردم عادي شهر‌ها، دوم نيروهاي متشکلِ قبيله‌هاي افغان که خودشان به آنها لشکر مي‌گفتند و سوم بعضي از گروهان‌هاي ارتش که به صف مجاهدان پيوسته بودند!
جنگ‌هاي چريکي بين مجاهدان و روس‌ها تا زمان اجلاس هراره نيز ادامه داشت. يک سال قبل، يعني سال 1364 (1985م) خونين‌ترين سال جنگ‌ها بود. شمال کاملاً در دست شوروي بود و اکثر جنوب در دست مجاهدان. چند گروه از بهترين نيروهاي شوروي در غربِ افغانستان، يعني در مرز جمهوري اسلامي ايران مستقر شده بودند، به دو دليل؛ اول بازدارندگي درمقابلِ حملة احتمالي ايراني‌ها و دوم مقابله با گروه‌هاي مجاهدي که در داخل ايران مقر داشتند. اين نيروها چند بار نيز جرأت به خرج داده، وارد خاک ايران شدند و عليه مقر مجاهدان عمليات کردند؛ اما چون هواپيماهاي نيروي هوايي ايران به دليل ورود غيرقانوني‌شان، آنها را بمباران کرده بود، نفوذشان به خاک ايران متوقف شد. ايران با وجود جنگ تحميلي با عراق، از چندين گروه مجاهد افغاني حمايت مي‌کرد.
مراکز کوهستاني و صعب العبور، بهترين محل‌ها براي استقرار مجاهدان بود و ارتش شوروي هم مرتب به آنها حمله مي‌کرد. بين اين مقرها، درة پنج شير معروف شده بود؛ روس‌ها پنج بار با تمام قوا به مجاهدان تحت فرماندهي «احمد شاه مسعود» در اين دره حمله کرده بودند، اما ناکام برگشته بودند.
اقدام بعدي اشغالگران، بمباران مناطق مسکوني بود. آنها مي‌گفتند مجاهدان در همين خانه‌ها و بين مردم عادي هستند، پس بايد مردم را از خانه و زندگي بيرون کنيم تا مجاهدان را شکست دهيم! به همين بهانه، بسياري از مناطق مسکوني ويران شد و مزارع و آبراه‌ها از بين رفت. طي پنج سال، يک‌سومِ جمعيت افغانستان درون کشور جابه‌جا شدند. از دويست هزار نفر ساکنان قندهار، فقط بيست وپنج هزارنفر مانده بودند. بيش از پنج ميليون نفر افغاني از کشور فرار کرده و به کشورهاي ديگر، به‌خصوص ايران و پاکستان رفته بودند. يعني حدود پنجاه درصد پناهندگان دنيا از افغان ها بودند.
آمريکا که صحنة افغانستان را وجهي از جنگ سرد خود با شوروي مي‌ديد، سالانه چندين ميليون دلار به گروه‌هايي از مجاهدان کمک مي‌کرد تا با شوروي بجنگند. طرح آمريکا اين بود که شوروي را از اين کشور بيرون کند و دولت دست‌نشاندة خود را بر سر کار بياورد. اين يک رؤياي شيرين بود، چون از طرفي به دشمن سنتي خود، شوروي ضربه مي‌زد و به مرزهاي او نزديک مي‌شد و از طرفي، به دشمن جديد و خطرناکش، يعني جمهوري اسلامي ايران نزديک مي‌شد.
حالا که اجلاس سران در هراره برگزار مي‌شود، افغانستان بستر اتفاقات و حوادث جديدي شده است. اين کشور براي نيروهاي شوروي آزاردهنده شده و کم‌کم زمزمه‌هاي خروج نيروهاي شوروي شنيده مي‌شود. بيش از يک ميليون کشته، بيش از يک ميليون معلول و نزديک به سه ميليون مجروح، حاصل جنگ هاي اين سال‌ها بوده است. بعضي کشورهاي اسلامي و عرب هم، با همراهي آمريکا و حمايت از جنگ با روس‌ها، اداي مجاهدت در راه اسلام را درآورده و افغانستان را خط جهاد مسلمين با کفار اعلام کرده‌اند. در کل، حرکت‌هاي مشکوکي در حال انجام است؛ بعضي اعراب ثروتمند با گرايش‌هاي سلفي و وهابي، با همکاري آمريکا به افغانستان مي‌روند و در گروه‌هاي مجاهدان نفوذ مي‌کنند.  
[ادامه سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در اجلاس هراره:] آقاى رئيس!
وضع آمريکاى لاتين لااقل از يک نظر، توجه فورى غيرمتعهد‌ها را ايجاب مى‌کند. رأى اخير دادگاه لاهه عليه اقدامات غيرقانونى آمريکا در حمايت از ضدانقلابيون نيکاراگوئه و عکس‌العمل آمريکا در قبال اين رأى، بيش از گذشته نشان مى‌دهد که موازين و مقررات بين‌المللى، به‌نحو بى‌سابقه‌اى در معرض هجوم قدرت‌ها قرار گرفته، و نيز بيانگر اين است که نهادها و مؤسسات بين‌المللى، تا جايى مورد احترامند که کاملاً در خدمت بى‌قيدوشرط منافع قدرت‌ها باشند. و بالاخره گواه آن است که حرکت کشورها به سمتِ عدم‌تعهد، ناچار با مقابلة قدرت‌ها مواجه خواهد شد.
در سال 1821 ميلادي، نيکاراگوئه از استعمار اسپانيا استقلال يافت، اما روي آرامش نديد. اين کشور بعد از استقلال، مدتي گرفتار تفنگ داران آمريکايي بود که در آن مستقر شده بودند؛ و مدتي طولاني نيز گرفتار ديکتاتوريِ خشن «آناستازيا سوموزا»؛ ژنرالي که از سال 1315 (1936م) به مدت چهل وهشت سال حکومت را به دست گرفت و با خودکامگي و استبداد، در اين کشور آمريکاي مرکزي حکومت کرد. ژنرال سوموزا چون با آمريکا مشکلي نداشت، آنها هم با ظلم‌ها و جنايات او کاري نداشتند. بعد از سال‌ها، مبارزات چريکي يک گروه زيرزميني مبارز، به نتيجه رسيد و ديکتاتوري شکست خورد و يکي از همين مبارزان، يعني همين دانيل اورتگاي نشسته در اجلاس، رئيس‌جمهور شد.
اما از همان روز اول، حکومت جديد نيکاراگوئه به جرم تمايل به کمونيسم و شوروي، مورد دشمني آمريکا واقع، و تحريم اقتصادي شد. چندي بعد هم يک گروه مسلح به نام «کنتراها» به مبارزه با حکومت پرداختند. کنتراها از همه جهت، چه مالي و چه تسليحاتي، آشکارا مورد حمايت کامل آمريکا بودند. و اين مخفي نبود.
دولت نيکاراگوئه به دادگاه لاهه مراجعه و از آمريکا شکايت کرد. دادگاه بين‌المللي لاهه نيز آمريکا را محکوم کرد و دستور داد که آمريکا دست از مداخله در امور نيکاراگوئه و حمايت از کنتراها بردارد. حکمي که مثل هميشه، هيچ نتيجه‌اي نداشت. آمريکايي‌ها حکم را قبول نکردند و به آن اهميت ندادند!
بعد‌ها «فيدل کاسترو»، وقتي اورتگا را ديد، به او گفت: «من دوستانه به تو مي‌گويم، شما دو تجربه را از انقلاب کوبا ياد بگير و يک تجربه را از انقلاب ايران، ما در کوبا دو اشتباه استراتژيک داشتيم؛ اول اينکه با دين و کليسا در افتاديم و دوم اينکه صاحبان سرمايه و صنعت را از صحنه کشور حذف کرديم. شما اين کارها را نکنيد. از تجربة ايران هم درس بگيريد. شما تو دهان آمريکا هستيد، مثل ايراني‌ها صريح با آمريکا برخورد نکنيد، برايتان زحمت درست مي‌کند.»
اصل سخنراني آقاي خامنه‌اي تقريباً تمام شده. فقط يک تسويه حساب مانده که بايد انجام شود:
[ادامه سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای:] آقاى رئيس!
قبل از آنى‌که آخرين فراز نطق خودم را قرائت کنم، لازم مى‌دانم به صحبتى که يکى از حضار، در روز افتتاح، دربارة جنگ کردند و کاملاً يک‌جانبه و نادرست بود، اشاره کنم و به آن پاسخ بدهم. آقاى موگابه، در صحبت شيواى خود، ديروز به‌درستى گفتند که بسيار تأسف‌آور است که امروز، اغلب کانون‌هاى تشنج در جهان، در خاک کشورهاى غيرمتعهد است. اجازه بدهيد اين واقعيت را اضافه کنم که عامل اصلى در همة اين تشنجات، تجاوز و روحية تجاوزگرى است. بنابراين، به گمانم همة ما در اين عقيده شريک هستيم که مقابلة با تجاوز، جلوگيرى از اقدام به جنگ و سرکوبى سياست‌هاى تجاوزگرانه، مى‌بايد به‌عنوان محور اصلى سياست‌هاى جنبش عدم‌تعهد قرار گيرد. اين همان اصلى است که در اولين بند منشور ملل متحد و دومين اصل از پنج اصل مهم عدم‌تعهد ملحوظ گرديده است.
مبارز سال‌هاي قبل و شيرِ بي‌يال و دم‌‌ و کوپال امروز، که از همان اواسط سخنراني، حساب دستش آمده بود که در اين اجلاس کاسب نيست و نمي‌تواند کاري براي نجات دوستش صدام انجام دهد، ديگر اين فراز‌هاي آخر را نمي‌شنود. حواسش نيست. ديگر آن سرحالي و قبراقي قديم را ندارد. آن روز‌ها مي‌دويد، مي‌پريد، شليک مي‌کرد، فرياد مي‌کشيد، اما حالا فقط مي‌نشيند، دست مي‌دهد، دست مي‌بوسد، چاپلوسي مي‌کند، التماس مي‌کند.
عرفات قلم و کاغذ را جلو مي‌آورد تا آنچه مي‌شنود بنويسد. او خوب مي‌داند که سرتاپا ضعف است و اقدامات و نظراتش جاي دفاع ندارد. او خوب مي‌داند که اگر در اين جمع راهش داده‌اند، به‌حرمت روحية مبارزه و جنگ با متجاوز و دفاع از حقوق ملت فلسطين است، اما او فلسطين را بهانه‌اي کرده تا از حقوق يک متجاوز دفاع کند.