kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۵۵۳
تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۷
تأملی درباره‌ انقلاب‌زدایی از حوزه‌ علمیه

فصل جدید مبارزه



رهبر انقلاب اسلامی در بیست‌وپنج اسفند سال ۹۴ در سخنانی با نمایندگان طلاب از «انگیزه‌ها» و «طرح‌هایی» سخن گفتند که «اکنون» برای «انقلاب‌زدایی» از حوزه‌ علمیه وجود دارد. ایشان هشدار دادند که «مسئله‌ انقلابیگری در حوزه‌ قم در معرض خطر است» و استدلال کردند که «این را باید توجه کنید؛ باید جزو مسائل اصلی شما باشد». بخشی از توجه به این مسئله‌ اصلی، که وجه همت این یادداشت است، کوشش برای بازشناسی فرایند و عاملیت انقلاب‌زدایی از حوزه است: «انقلاب‌زداها» چه کسانی هستند و چگونه از حوزه‌ علمیه انقلاب‌زدایی می‌کنند؟
انقلاب اسلامی و غیرهایش
در برهه‌ تکوین انقلاب اسلامی ایران، به طرز شگفت‌انگیزی جامعه به تاریخ و تاریخ به فلسفه‌ نزدیک شده بود: قرابتی که سبب می‌شد تا موقعیت نیروهای اجتماعی در روند انقلاب اسلامی، به‌سان طرحی از مکانت تاریخی- معرفتی، گذشته و آینده‌ آنها باشد. انقلاب اسلامی به‌مثابه امکان تاریخ‌سازی جامعه‌ ما، از آغاز در برابر خود، «غیر»ها و دگرهایی ملاحظه کرده است. غیریت‌هایی که تاکنون نیز کم‌وبیش کنون حفظ شده است. شاید نیروهای مقابله‌کننده عوض شده باشند اما این یک تعویض اجتماعی است؛ مکان‌های تاریخی و مکانتهای معرفتی همچنان باقی است. غیریت با انقلاب اسلامی  نه یک تلاقی صرفاً اجتماعی، که فراتر از آن یک نزاع دامنه‌دار تاریخی است و در سطحی کلان‌تر بر یک بنیان معرفتی و فلسفه تاریخی استوار است.
غیرهای انقلاب اسلامی چه کسانی هستند؟ انقلاب اسلامی- آن‌چنان‌که رهبران و متفکرانش توضیح داده‌اند- در برابر خود دو «غیر» کلان دیده است: یکی «تحجر» و دیگر «تجدد». این دو کلمه نه دو وصف که دو صورت حضور اجتماعی در جامعه‌ ما، در دو سه دهه‌ اخیر است. از هنگام مواجهه با امر مدرن و دست‌کم رویه‌ سخت نظامی و سپس سیاسی آن (استعمار)، دو گرایش نسبت به آن هویدا شده است: نفرت و شیفتگی. دسته‌ اول، متحجرین، منفعل از این اراده‌ استعمار، از حضور اجتماعی پا پس می‌کشند و دسته‌ دوم، متجددین، در راستای تحقق این اراده‌ استعماری، فعالانه پا پیش می‌گذارند. پس از چندی اما این فقط «پا»ها نیست که پس‌وپیش گذاشته می‌شوند؛ ذهن‌ها و زبان‌ها هم هستند. در این مرحله فراتر از کنش‌ها، این هویت ماست که دست‌خوش تفسیرهای این دو جریان می‌شود. در یک‌سو امر دینی به‌مثابه عنصر مقوم هویتی ما، در تفسیری متحجرانه منهای امر اجتماعی تفسیر می‌شود و در سوی دیگر تفسیری متجددانه قرار دارد که امر دینی را بر اساس ایدئولوژی‌های مدرن (راست و چپ) تفسیر می‌کند و این‌چنین صورت‌بندی تحجر/ التقاط در تاریخ معاصر ما تکون می‌یابد. متحجران عرصه‌ زندگی را به مقصد امر قدسی ترک می‌گویند و متجددان آن را به امر عرفی وا می‌نهند. حاصل نهایی عمل متحجران وانهادن امر اجتماعی به امر عرفی است، همان کاری که متجددان در نظر دنبال می‌کنند. ازاین‌رو مقدس‌مآبان و سکولارها (نیروهای عرفی)، اگرچه در ظاهر دو صورت دارند اما در غایت به یک مقصد روان‌اند. انقلاب اسلامی درست در نقطه‌ مقابل قرار دارد: در ساحت تفسیری که در روند انقلاب اسلامی از اسلام ارائه شد، امر قدسی آن‌چنان عرفی است که در زندگی عینی و اجتماعی جاری گردد و امر عرفی آن‌چنان قدسی است که انسان‌ها از بستر زندگی‌ جاری رستگار شوند.
تحجر و تجدد به‌مثابه حجاب‌های فهم
انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) از همان آغاز از این سخن می‌گفت که تحجر و تجدد به‌مثابه حجاب‌های فهم، باعث شکل‌گیری یک «اسلام ناقص» شده است و در این زمینه، هم عاملان و «این‌ها»ی استعماری مقصرند و هم «حوزه‌های علمیه»: «اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کرده‌اند و مى‌کنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزه‌هاى علمیه عرضه مى‌شود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند.» بر اساس استدلال‌هایی که امام خمینی(ره) در درس خارج فقه خود مطرح می‌کنند «کوچک‌سازی اسلام» به‌مثابه نتیجه‌ مشترک رفتار مبلغین تجدد و تحجر مؤثر واقع شده است به‌گونه‌ای که «امروز اسلام در نظر ما بیشتر از چهارتا مسئله نیست.» امام خمینی(ره) تحلیل می‌کنند که در پروژه‌ کوچک‌سازی اسلام «کسانی از ما روحانیون ندانسته به مقاصد آنها کمک کرده‌اند»؛ کسانی که عبارت‌اند از «آخوندهایى که اصلاً به فکر معرفى نظریات و نظامات و جهان‌بینى اسلام نیستند، و عمده وقتشان را صرف کارى مى‌کنند که آنها مى‌گویند و سایر کتاب‌هاى[«فصول»] اسلام را فراموش کرده‌اند.» ایشان خط انتقاد از اسلام ناقص، کوچک‌شده و محدود به چهارتا مسئله تا عالی‌ترین سطوح تولیدات عالمان دینی یعنی سطح رساله‌های عملیه و مراجع را پی گرفته و می‌فرمایند: «براى اینکه کمى معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به‌عنوان اسلام معرفى مى‌شود تا چه حد است، شما را توجه مى‌دهم به تفاوتى که میان «قرآن» و کتب حدیث، با رساله‌‌هاى عملیه هست: قرآن و کتاب‌های حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‌هاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‌‌شود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‌تواند داشته باشد به‌ کلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است!» ازاین‌رو ایشان به‌ همین دلیل ضمن تأکید بر اهمیت ابعاد عبادی اسلام و اینکه «البته مسائل عبادى را باید یاد بدهید»، تأکید دارند که اسلام با محوریت قرار گرفتن مسائل دیگری مطرح شود: «اما مهم مسائل سیاسى اسلام است؛ مسائل اقتصادى و حقوقى اسلام است. این‌ها محور کار بوده و باید باشد.»
انقلاب اسلامی، درگیری پردامنه
 و مفهوم «جایگزینی»
باری درگیری نظری انقلاب اسلامی با تحجر و تجدد یک امر پهن‌دامنه‌ و گسترده است: از آغاز انقلاب اسلامی در خرداد سال ۴۲ تا درس‌گفتارهای ولایت‌فقیه در سال ۴۸ و تا مفهوم‌سازی این نزاع معرفتی در چارچوب اسلام ناب-اسلام آمریکایی در سال‌های ۶۷ و ۶۸. اهمیت گستره‌ معرفتی این نزاع اما از استمرار زمانی آن مهم‌تر است: در اندیشه و مدرسه‌ فکری امام خمینی درگیری با اسلام‌های ساخته و پرداخته‌ متحجرین و متجددین، ذاتیِ انقلاب اسلامی است. از نظر امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی اساساً چیزی نیست جز «جایگزینی» اسلام‌ ناب با اسلام‌های ساخته و پرداخته‌ متحجرین و متجددین. ایشان می‌نویسند در روند انقلاب مردم «فکر اسلام ناب محمدى» را «جایگزین» تفکرهای «اسلام سلطنتى، اسلام سرمایه‌داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.»
رهبر انقلاب در تداوم عملی و تشریح نظری راه امام تأکید دارند که این درگیری معرفتی و «جایگزینی» به‌مثابه هسته‌ مرکزی در مدرسه فکری و وقوع عینی انقلاب اسلامی تبیین شود. ایشان در تشریح مدرسه فکری انقلاب اسلامی که امام خمینی(ره) بنیان‌گذارده‌اند، ضمن تأکید بر مهجوریت اسلام و طرح دوباره‌ اسلام ناب در جهان می‌نویسد:‌ «در مدرسه‌ انقلاب که امام ما بنیان گذارد، بساط اسلام سفیانی و مروانی، اسلام مراسم و مناسک میان‌تهی، اسلام در خدمت زر و زور و خلاصه اسلام آلت دست قدرت‌ها و آفت جان ملت‌ها برچیده شده و اسلام قرآنی و محمّدی صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم، اسلام عقیده و جهاد، اسلام خصم ظالم و عون مظلوم، اسلام‌ستیزنده با فرعون‌ها و قارون‌ها و خلاصه، اسلام کوبنده‌ جباران و برپاکننده‌ حکومت مستضعفان، سر برکشیده است.»
ازاین‌رو ایشان صحنه‌ وقوع انقلاب اسلامی را نیز پهنه‌ این جایگزینی دانسته و سطوح ده‌گانه‌ آن را این‌چنین مفهوم‌سازی می‌کنند: «در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب و سنت، جایگزین اسلام خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جهالت؛ اسلام دنیا و آخرت، جایگزین اسلام دنیاپرستی یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بی‌بندوباری و بی‌تفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بی‌حالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت؛ اسلام نجات‌بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه‌ دست قدرت‌ها؛ و خلاصه اسلام ناب محمّدی صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم، جایگزین اسلام آمریکایی گردید.»
برخی دیگر از مباحث رهبر انقلاب مانند تحجر و انفعال و سکولاریسم حوزوی نیز به تکمیل این بحث کمک می‌کند.
متحجران در حوزه‌های علمیه
بر اساس توضیحاتی که گذشت می‌توانیم بار دیگر به استدلال رهبر انقلاب پیرامون انقلاب‌زدایی از حوزه علمیه بازگردیم و بپرسیم انقلاب‌زداها چه کسانی هستند؟ خاستگاه‌ نظری و موقعیت معرفتی زدودن انقلاب از جامعه و حوزه‌ها را در تحجر و تجدد می‌توان جست‌وجو کرد. طبیعی است متحجران پایگاه قوی‌تری در حوزه‌ علمیه و متجددان پایگاه قوی‌تری در دانشگاه داشته باشند.
از منظر امام خمینی اساساً ریشه‌ تحجر و مقدس‌مآبی در سطح جامعه‌ را باید در سطح حوزه‌ها جست‌وجو کرد: «ریشه این جماعت، که در جامعه وجود دارد، در حوزه‌‌هاى روحانیت است. در حوزه‌هاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزه‌‌ها افرادى هستند که روحیه مقدس‌‌نمایى دارند؛ و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مى‌‌دهند.» ازاین‌رو امام خمینی توصیه می‌کنند در یک حرکت اجتماعی «قبل از هر کار تکلیف این مقدس‌‌نماها را روشن کنید» و خود نیز این مسئله را از مهم‌ترین ابعاد «اصلاح حوزه» دانسته و استدلال می‌کنند: «افکار جماعت مقدس‌نما که مردم را از داخل حوزه‌‌هاى روحانیت از اسلام و اصلاحات اجتماعى باز مى‌‌دارند، اصلاح شود.» این هشدارهای امام خمینی(ره) البته تا آخرین روزهای حیات‌شان تکرار می‌شود که: «هنوز حوزه‌‌ها به هر دو تفکر آمیخته‌‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه‌‌هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت‌ نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌‌لوحان بی‌سواد، عده‌‌اى کمر همت بسته‌‌اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌‌اند.» بنابراین برحسب تبیینی که امام خمینی(ره) و آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای از «غیر»های انقلاب اسلامی دارند، کیستی انقلاب‌زُداها را در میان غیرهای انقلاب باید جست‌وجو کرد. در مسیر این جست‌وجو استدلال اخیر رهبر انقلاب در دیدار با طلاب تهرانی راهگشاست: «همان دست‌ها و همان قدرت‌هایی که با اصل انقلاب با همه‌ وجود مخالف بودند و کارشکنی می‌کردند، با همین تداوم هنجارهای انقلابی [هم] مخالفت خواهند کرد، دشمنی خواهند کرد؛ کما اینکه می‌بینید دارند میکنند.»
انقلاب‌زداها و ضدانقلاب‌ها
عاملیت انقلاب‌زدایی از حوزه‌های علمیه چه کسانی هستند؟ بخش مهمی از پاسخ به این پرسش با ارجاع به بینات منظومه‌ فکری امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب مشخص شد؛ بخش مهم‌تر اما هنوز باقی مانده است. پرسش از انقلاب‌زدایی، علاوه‌بر پرسش از خاستگاه  انقلاب‌زُداها، یک تحلیل مهم دیگر درباره چگونگی انقلا‌ب‌زدایی دارد. صورت‌مسئله‌ای که رهبر انقلاب درباره‌ انقلاب‌زدایی مطرح کردند اما یک مؤلفه‌ دیگر هم دارد: «گاه به‌صراحت با اصل انقلاب مخالفت می‌شود اما گاهی غیرمستقیم با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب مخالفت می‌شود»؛ به‌عبارت‌دیگر «انقلاب‌زُداها» همان «ضدانقلاب‌ها» نیستند. پس انقلاب‌زداها چه کسانی هستند؟
مهم‌ترین تفاوت «ضدانقلاب‌ها» و «انقلاب‌زُداها» در همان «صراحت»، یا مستقیم و غیرمستقیم بودن مخالفت‌شان با انقلاب است. در تشریح این تمایز می‌توان از دو مفهوم فلسفی «تناقض» و «ضد» استعاره گرفت. ضدانقلاب‌ها، نقیض انقلاب‌اند و انقلاب‌زُداها «ضد» آن. ضدانقلاب‌ها به نقض صریح و آشکار با انقلاب اسلامی می‌پردازند؛ آنها در قطب مقابلِ مبانی انقلاب اسلامی، برای رد و نفیِ انقلاب تلاش می‌کنند؛ انقلاب‌زُداها اما این‌گونه نیستند؛ آنها لزوماً به نفی مبانی انقلاب نمی‌پردازند اما در کنار مبانی انقلاب اسلامی به مسائلی وجودی غیرازاین مبانی می‌پردازند و از این طریق آرام و بی‌صدا با مبانی انقلاب مقابله می‌کنند.
زدودن غیریت انقلاب اسلامی با تحجر
امام خمینی در پیام منشور روحانیت مورخ سوم اسفند ۱۳۶۷ می‌نویسند:‌ «خطر تحجرگرایان‌ و مقدس نمایان احمق در حوزه‌هاى علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌‌اى از فکر این مارهاى خوش‌خط‌وخال کوتاهى نکنند». در جای دیگر از این پیام بر ضرورت تبیین تاریخ انقلاب در حوزه‌های علمیه و غربت روحانیت انقلابی در حوزه‌ها، برای طلاب جوان تأکید می‌کنند و می‌نویسند:‌ «یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى‌ نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌‌لوحان بی‌سواد، عده‌‌اى کمر همت بسته‌‌اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌‌اند» و در بخش دیگر در مورد بایدهای معرفتی طلاب می‌نویسند:‌ «طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبى و دین‌فروشى عوض شده است.» این هشدارهای امام‌خمینی صراحتاً به یکسری از «شناخت‌ها»‌اشاره دارد که «باید» به طلاب جوان منتقل شود.
اکنون و نزدیک به سه دهه پس از نگارش و انتشار این متن از امام خمینی(ره)، اگر کسی بپرسد «این شناخت‌ها در ضمن کدام واحد درسی،‌ کدام برنامه‌ فوق درسی، کدام کتاب و یا حتی جزوه و مقاله و سخنرانی‌ برای طلاب جوان ترسیم شده است؟» نه‌تنها پاسخ چندان روشنی نمی‌یابد بلکه حتی به «طلاب جوان» بسیاری برمی‌خورد که اصل همین پیام امام خمینی(ره) را هم نخواند‌ه‌اند و چه‌بسا از وجود چنین پیام و هشدارهایی هم مطلع نباشند. چرا؟ آیا کسی با دیدگاه‌های ضد تحجر امام خمینی(ره) مخالف است؟‌ سؤال کلیدی اینجاست. آیا کسی علیه دیدگاه‌های ضد تحجری امام خمینی کتاب یا مقاله نوشته و وجود تحجر در حوزه قبل و پس از انقلاب را نفی کرده است؟ نه این‌طور نیست. مخالفت صریحی به سبک «ضدانقلاب‌ها» در میان نیست. بلکه در یک فرایند آرام انقلاب‌زدایی سعی شده مواجهه‌ امام خمینی(ره) با تحجر به یک امر موردی تقلیل داده شود و یا به زمان خاص(قبل از انقلاب) و مکان خاص (عربستان و وهابیت) تأویل برده شود. درصورتی‌که متن صریح اندیشه‌ امام خمینی(ره) و تداوم آن در بیانات رهبر انقلاب چیز دیگری را نشان می‌دهد.
انقلاب‌زداها ضد انقلاب نیستند، مبانی انقلاب را رد و دیدگاه‌هایی برخلاف آن اثبات نمی‌کنند؛ تنها به اموری دیگر غیر از نیازها، ایده‌ها و اندیشه‌های اسلامِ انقلاب می‌پردازند. انقلاب‌زُدایان به‌سان یک روح سرگردان‌اند و معلق‌اند؛ همه‌جا هستند و عامل و کارگزار اصلی در بسیاری از پروژه‌های آرام ولی مستمر انقلاب‌زدایی هستند اما کسی آنها را نمی‌بیند. فقط وقتی متوجه آنها می‌شویم که بخشی از تفکر و روحیه‌ انقلابی برای پس از سال‌ها از درون حوزه‌های علمیه زدوده شده باشد.
رهبر انقلاب این‌چنین استدلال می‌کنند که امروز مسئله‌ مهم نابود شدن تفکر انقلابی‌گری «از درون» (حوزه‌‌ علمیه‌ قم) و انقلاب‌زدایی غیرمستقیم است. امام خمینی(ره) نیز «بارها و بارها» خطرشان را گوشزد کرده‌ بودند: «آمریکا و استکبار در تمامى زمینه‌‌ها افرادى را براى شکست انقلاب اسلامى در آستین دارند، در حوزه‌‌ها و دانشگاه‌ها مقدس‌‌نماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کرده‌‌ام. اینان با تزویرشان از درون محتواى انقلاب و اسلام را نابود مى‌‌کنند.» ضدیت با انقلاب فرایندی حساسیت‌زا و تا حدودی متکی به عاملیت آن، یعنی شخص یا جریان «ضدانقلاب» است. در انقلاب‌زدایی اما پروژه از مجری آن مهم‌تر است و مهم‌تر این‌که هیچ حساسیتی برنمی‌انگیزد.
پس از سخنان رهبر انقلاب در اسفند ۹۴، طنین تعبیر «حوزه‌ علمیه؛ مهد انقلاب» در میان محافل حوزوی کم‌وبیش شنیده ‌شد. جان‌مایه‌ استدلال رهبر انقلاب «هشدار» نسبت زوال انقلابی‌گری در حوزه‌ علمیه قم بود. آیا این هشدار شنیده شده و خواهد شد، یا باز هم به دست انقلاب‌زداها به تأویل رفته است؟ این پرسش را درباره سخنان اخیر رهبر انقلاب در دیدار با طلاب حوزه‌های تهران مبنی بر «پایان نیافتن مبارزه» و «خیانت بودن بازگشت به زندگی عادی پس از پیروزی انقلاب» نیز می‌توان پرسید؛ سخنانی که دعوت به فصلی جدید و مداوم از مبارزه در برابر کوشش‌های متحجرانه و متجددانه برای «ضدیت با انقلاب» و «زدودن انقلاب» است: «انقلاب تمام نمی‌شود.»
پی‌نوشت‌ها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار
آیت‌الله العظمی خامنه‌ای