kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۵۰۳۵
تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۱
از هراره تا تهران - ۲۹ آیت‌الله خامنه‌اي در اجلاس عدم تعهد در سال ۱۳۶۵:

دعوت از ظالم و مظلوم برای همزیستی، به رسمیت شناختن ظلم است



بالاخره چند ماه قبل از اين اجلاس، ابتداي سال 1365، صداي مظلوميت جانبازان شيميايي آن قدر بلند شد که خواب‌زدگانِ عالم را هم بيدار کرد، تا بعد از پنج سال، رژيم عراق را به دليل اين جنايات محکوم کنند. اثر اين قطعنامة ضعيف، چند ماه توقف حملات شيميايي بود؛ آرامشي قبل از توفاني وحشيانه. تا همين‌جا هم چند برابر سابقة کل دنيا، سلاح شيميايي بر سر رزمندگان اسلام ريخته شده بود، اما بمباران هاي شيمياييِ مردم عادي در سردشت و حلبچه هنوز اتفاق نيفتاده بود و آيندة دردناک تري در راه بود.
[ادامه سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در اجلاس هراره:]  آقاى رئيس!
نه داستان اسف‌انگيز جنگ در اين چند جمله قابل خلاصه شدن است و نه عمق جنايات و تجاوزات رژيم عراق قابل اندازه‌گيرى. تجاوز و جنايت کمّي نيستند، هيچ اصل و معيار بين‌المللى يا بررسى کارشناسى و هيچ زبان و قلم آشنا به احساسات بشرى، قادر نيست، حتى در يک مورد، ميزان اندوه مادرانى را که در آخرين لحظه‌هاى حيات، درحالي‌که دختر بچه‌هاى مورد تجاوز قرار گرفته‌شان را براى آخرين وداع، قبل از زنده به‌گور شدن دسته‌جمعى، در آغوش مى‌کشيدند، بيان کند.
فقط مي شود دوباره اين فراز را خواند:
«نه داستان اسف‌انگيز جنگ در اين چند جمله قابل خلاصه شدن است و نه عمق جنايات و تجاوزات رژيم عراق قابل اندازه‌گيرى. تجاوز و جنايت کمّي نيستند، هيچ اصل و معيار بين‌المللى يا بررسى کارشناسى و هيچ زبان و قلم آشنا به احساسات بشرى، قادر نيست، حتى در يک مورد، ميزان اندوه مادرانى را که در آخرين لحظه‌هاى حيات، درحالي‌که دختر بچه‌هاى مورد تجاوز قرار گرفته‌شان را براى آخرين وداع، قبل از زنده به‌گور شدن دسته‌جمعى، در آغوش مى‌کشيدند، بيان کند.»
[آیت‌الله خامنه‌ای:] انبوه استخوان‌هاى کشف‌شده از گورهاى دسته‌جمعى در هويزه و بستان و نالة هزاران کودکى که بعد از حملات هوايى و موشکى، بر بالين اجساد پدران و مادران خود، در ويرانه‌هاى دزفول و بهبهان و مريوان و ده‌ها شهر ديگر خون گريسته‌اند، همه از عمق فاجعه حکايت مى‌کند.
خبرنگاران در يکي از سالن‌هاي جنبي، مقابل چند تلويزيون بزرگ جمع شده‌اند و به‌سرعت يادداشت برمي‌دارند. بيشتر خبرنگاران ايراني هم که در همين سالن هستند، ديگر توان يادداشت‌برداري ندارند. بغضي گلويشان را گرفته و سنگيني نگاهِ گاه‌به‌گاه همکارانِ خارجي، به آنها اجازة گريستن نمي‌دهد. يکي از آنها بعد از جلسه، ادامة وقايع را اين طور نوشته:
«ديگر نمي‌توانستم جلوي اشک‌هايم را بگيرم، تمام صحنه‌هايي که در دزفول و بستان ديده بودم؛ آنها که عکس‌هايشان را پنهان کرده بودم و سعي مي‌کردم از تصويرشان فرار کنم، اما هر شب نزديک‌تر و شفاف‌تر و دردناک‌تر مقابل چشمم مي‌آمدند؛ حالا همه به‌يک‌باره جلوه مي‌کردند. تصوير زن جوان بارداري که با خندة تلخي، با بدن پر از ترکش جان مي‌داد و خوشحال بود که اين کودک حرام زادة نيمه‌بعثي به دنيا نيامده است...
در همين افکار بودم که از پشت اشک‌هاي جمع شده در چشمم، متوجه تاريکي صفحة تلويزيون‌ها شدم، ماتم برد! صداي آقاي خامنه‌اي هنوز پخش مي‌شد و من خيره به صفحة مقابل نگاه مي‌کردم. دقيقه‌اي بعد صدا هم قطع شد و من بهت‌زده، به اطراف نگاه مي‌کردم، به اين اميد که اشکال فني است و الان برطرف مي‌شود.
اما نشد، و حالا، همة اين خبرنگاران خارجي هم به ما نگاه مي‌کنند. آنها توضيح مي‌خواهند، اما وضع خودم از آنها بدتر است. متوجه شدم که روي يک مبل چرمي راحت نشسته‌ام، ظاهراً وقتي حالم به‌هم ريخته بود، يک نفر بلند شده بود و من را نشانده بود و من متوجه نشده بودم. مي‌خواستم بلند شوم، اما نه توان داشتم، نه نگاه‌هاي سنگين اجازه مي‌داد.
چند دقيقه‌اي در سکوت و حيرت گذشت و ديگر از اتصال صدا و تصوير نااميد شديم. گرچه باورش سخت بود؛ درست همين جا که سخن به جنايات صدام و مظلوميت ملت ما رسيده بود؟ حالا بايد صدا را قطع مي کردند؟ يعني اينجا هم؟ در ميان اين جمعِ مثلاً هم‌پيمان؟ اگر از اينجا نتوان حرف خود را به دنيا رساند، پس از کجا مي‌شود حرف زد؟ باز هم چشم‌ها نبايد ببينند و گوش‌ها نبايد بشنوند؟! و ياد حرف امام افتادم: «مظلومان با ما موافقند، اگر ظالمان بگذارند حرف ما به گوش آنها برسد.»
سخنراني، که به‌صورت زنده از تلويزيون زيمبابوه پخش مي‌شد، حالا قطع شده بود. يک آن نگران شدم که در سالن هم اتفاقي افتاده باشد، بلند شدم و به سمتِ سالن رفتم. از روز قبل، با چند نخ سيگار و گپ زدن، با چند نفر از مأموران سياه‌پوست رفيق شده بودم، خوشبختانه يکي از آن خوش‌هيکل‌هاي مهربانشان دم در سالن بود و با چشمک و خوش وبِشي گذاشت داخل شوم. همه چيز زير سر نجواي چند نفر از هيئت رئيسه بود و يادداشتي که داده شد. داخل سالن کمي آرام‌تر شدم. هنوز آقاي خامنه‌اي، با صلابت پشت تريبون ايستاده بود و سخنراني مي‌کرد...»
[آیت‌الله خامنه‌ای:] با اينکه به‌محض آزادى خرمشهر و شکست مفتضحانة نيروهاى اشغالگر، رژيم عراق ناگهان تغيير ماهيت داد و يک‌شبه صلح‌دوست شد، ملاحظة اسناد جنگ نشان مى‌دهد که جنايات ضد بشرى و نقض ابتدايى‌ترين اصول انسانى، پس از آن نيز همچنان ادامه يافته، بلکه تشديد شده است. برخى از اسنادِ آن جنايات در بيمارستان‌هاى اروپا موجود است که به‌عقيدة بسيارى از مراجع بين‌المللى، براى هيتلر و چنگيز آبرو خريده است!
آن قدر پُرش کرده بودند که به اشغال خوزستان راضي نبود، مصاحبه را نيمه‌کاره رها کرد و به خبرنگاران گفت: ادامه‌اش در تهران! در مرحلة اول جنگ که بعثي‌ها مرتب جلو مي‌آمدند، هيچ صدايي از هيچ کجا درنمي‌آمد. نهايتِ حرفي که زده مي‌شد، نگراني از بحران بين دو کشور بود. خرمشهر را اشغال کردند و آمدند سمت آبادان، صدام عَلمِ قهرمانيِ عرب را بلند کرده بود و اغلب اعراب هم از سادگي و ترس، پاي عَلمش سينه مي‌زدند و پول و آبرو خرج مي‌کردند. آبادان ولي سقوط نکرد و ماشين جنگي بعث، همان‌جا به گِل نشست، از آنجا به بعد، صدام از پيشنهاد آتش‌بس استقبال مي‌کرد. به همين غنيمت‌ها راضي شده بود، چون فهميده بود بعد از آن خبري نيست.
مرحلة سوم که رسيد، صدام به التماس افتاد. ثامن‌الائمه و طريق‌القدس و فتح‌المبين و الي‌بيت‌المقدس، کمر ارتشش را شکست و «محمره» دوباره «خرمشهر» شد و آبرويش را ريخت.
صدام طوري زمين خورد که ديگر بلند شدنش سخت بود و زمان مي‌خواست. خودش جلو افتاد، سازمان ملل و عدم تعهد و اعرابِ مأيوس از پيروزي هم به‌دنبالش، که ما صلح مي‌خواهيم و آتش‌بس، و اصلاً ما از اول دنبال صلح بوديم و اين ايراني‌ها جنگ‌طلب هستند! شيوخ که چيزي به‌جز دلارهاي نفتي نداشتند، به يک ملت وعدة رشوه مي‌دادند که تو از حق بگذر، ما پول مي‌دهيم. سريال آمدن واسطه‌هاي رنگارنگ به ايران، از همه جاي دنيا شروع شد، براي اينکه صدام را از چاهِ خودکنده نجات دهند. و هر چشم بينا و شامة تيزي حس مي‌کرد که اين وعده‌ها و لابه‌ها دروغي‌اند، گرچه صاحبانشان از سر کوري و گيجي، گاهي خودشان هم اين را نمي‌دانستند. صدام دنبال وقت استراحتي بود تا نفس بگيرد، عِدّه و عُدّه‌اش را دوباره جمع کند، براي حمله‌اي دوباره؛ حمله‌اي با چشمي باز، با شناختِ حريف، و با کمک مستقيم و تمام‌عيار ياران. اما امام چشم‌بسته همة اينها را ديده بودند و تصميم گرفته بودند که اين ديوِ خسته‌شده و زخمي را از پاي در بياورند.
[آیت‌الله خامنه‌ای:] آقاى رئيس! اگر صدها ميليارد خسارات مادى دو کشور را بر اين فجايع اضافه کنيم، اگر ضرر ناشى از فوت فرصت‌هاى سازندگى، براى هر دو ملت را بر اين مجموعه بيفزاييم، به نتيجة تکان‌دهنده‌اى مى‌رسيم که هيچ انسان آزاده‌اى نمى‌تواند در مواجهة با آن بى‌طرف بماند. ظلمى عظيم در معيار تاريخى واقع شده است. تاريخ مى‌گويد: هرگاه جنگ‌افروزى و تجاوزات بين‌المللى مورد مجازات قرار نگرفته و عدالت تأمين نشده باشد، ريشه‌هاى جنگ به‌انتظار لحظة مساعد، براى بروز مجدد زنده مى‌ماند. بدون تأمين عدالت، بدون رفع ظلم و بدون نابود کردن ذهنيت‌هاى تجاوزگر، دعوت از ظالم و مظلوم براى همزيستى مسالمت‌آميز، معنايى جز به رسميت شناختن ظلم و کمک به استمرار آن ندارد.
اين ملت حتي براي خودش نمي‌جنگد، براي حق مي‌جنگد، حقي که از مردم عراق هم زائل ‌شده است. اين جنگ در ارتفاعي از معنويت اسلامي است که اين مخاطبان، آن را نمي‌فهمند. آقاي خامنه‌اي از جانب هر دو ملت حرف مي‌زنند و هر دو ملت اين را خوب مي‌فهمند.