kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۰۷۹۷
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۰
یادداشت دانشجویی

سِلفی غربزدگی!


*محمد زندی ـ فعال دانشجویی
خدا رحمت کند مرحوم جلال آل‌احمد را که در کتاب «غربزدگی» نوشت: «آدم غربزده، هرهری مذهب است. همیشه در همه جا هست؛ البته رأی هم می‌دهد – و به خصوص اگر رأی دادن مُد باشد – اما به کسی که «امید»[!] جلب منفعت بیشتری به او می‌رود. آدم غربزده، معمولاً تخصص ندارد، همه کاره و هیچکاره است. اگر در غرب، شخصیت افراد، فدای تخصص شده است، اینجا آدم غربزده، نه شخصیت دارد نه تخصص؛ فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی، ترس از خالی بودن. آدم غربزده، چشم به دست و دهان غرب است. اگر دست بر قضا اهل سیاست باشد، سناتورهای آمریکایی را بهتر از وزرای مملکت خودش می‌شناسد. یک غربزده، وقتی هم بخواهد از حال شرق خبری بگیرد، متوسل به مراجع غربی می‌شود و اینجوری است که آدم غربزده، حتی خودش را از زبان شرق شناسان می‌شناسد! و این دیگر زشت‌ترین تظاهرات غربزدگی است. خودت را هیچ بدانی و هیچ بینگاری. بدبختانه ما هنوز گوشمان به به‌به‌گویی‌های مغرضانه ماموران بیگانه، اُخت است که هر چندسال یک بار در لباس مستشرقی یا سفیری یا مستشاری به این سو می‌آیند و در آخر کار، طومار وهن آوری درست می‌کنند و می‌آموزند که چگونه دست به دهان نگاهمان بدارند و چگونه قرضه بدهند و بعد در اختیار بگیرند.»!
نوشته فوق اگرچه مربوط به اوایل دهه 40 شمسی است و مرجع ضمایر بکار رفته در آن، چاکران درگاه ستمشاهی را مخاطب دارد اما شاید در دوران حیات ما هم باشند معدودی که هنوز شیرینی غربزدگی را زیر زبان دارند و ژنوم متولدین باختر را برتر می‌پندارند!
به لحاظ تاریخی، در برهه‌ای از تاریخ ایران که غربگرایان، تنها راه شفا را در نسخه غربزدگی می‌دیدند و واپسگرایان، حل مشکلات را به ارتجاع، عودت می‌دادند؛ انقلاب اسلامی، راه سومی را نشان داد که شعار اصلی آن «نه شرقی؛ نه غربی» بود.
از جمله مصادیق بالفعل نمودن نه به شرق و غرب، تحقیر تبختر دروغین دو بلوک شرق و غرب بود که رهبری نهضت بارها و بارها و به انحای گوناگون، به منظور درهم شکستن تفرعن کاذب ابرقدرت‌ها، از آن بهره می‌جست.
یکی از انتقادهایی که امام خمینی(ره) همواره درباره محمدرضا پهلوی مطرح می‌کردند، ذلت پذیری و خاکساری و احساس حقارت کامل او در برابر بیگانگان بود. ایشان در این باره می‌گویند: «شاه در برابر بیگانگان به ویژه آمریکا بله قربان‌گو بود و این را من مکرر گفته ام و از بس که متاثرم باز هم پیش شما عرض می‌کنم که من وقتی عکس شاه را در کنار جانسون (رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده) دیدم که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشم‌هایش را آنطور می‌کند و به او نگاه نمی‌کند و [محمدرضا] آن طرف میز سر جای خودش ایستاده بود مثل یک بچه مکتبی که پیش معلمش [کرنش] می‌کند من همچو متاثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این شخص اول مملکت ما به اصطلاح هست در مقابل او اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بی‌اعتنا چشم‌هایش را آن طرف کرده و در روزنامه انداخته بود و گمان می‌کنم این عکس را تحمیل هم گمان می‌کنم کرده بودند که در روزنامه‌های ایران منعکس بشود.» (صحیفه امام – جلد 8)
برخورد امام(ره) اما با وزیر خارجه شوروی نیز خود حکایت جداگانه‌ای دارد. دکتر علی‌اکبر‌ولایتی(وزیر وقت خارجه) در تشریح ماجرای دیدار شواردنادزه با امام خمینی(ره) بیان می‌کند: «امام نامه‌ای خطاب به آقای گورباچف نوشتند. آقای گورباچف به نامه امام پاسخ دادند. پاسخ آقای گورباچف را آقای ادوارد شواردنادزه به تهران آورد. به اتفاق آقای شواردنادزه رفتیم جماران. از حیاط پشت حسینیه که وارد اتاق امام شدیم. آقای شواردنادزه و همراهان وقتی وارد اتاق امام شدند، ننشستند و ایستادند تا امام بیاید. در این فاصله امام وارد شدند. ایشان لباس رسمی روحانیت به تنشان نبود. رسم امام این بود که در اتاق خودشان بدون عبا وارد می‌شدند. آن روز هم بدون عبا و عمامه وارد شدند و یکسره رفتند روی کاناپه نشستند. به هیچ وجه هم به آقای شواردنادزه و دیگران نگاه نکردند. این کار امام برای آقای شواردنادزه خیلی جدید و بدیع بود. هنوز نامه آقای گورباچف به پایان نرسیده بود که امام فرمودند: «ایشان (آقای گورباچف) جواب من را ندادند.» قریب به این مضمون؛ خیلی کوتاه. بعد هم تشریف بردند. به نظر من امام خمینی(ره) خیلی حساب شده این برخورد را کردند. به هیچ عنوان به آقای شواردنادزه نگاه نکردند، هیچ اعتنایی نکردند. سر به پایین آمدند و رفتند. آقای ادوارد شواردنادزه بعد از رفتن امام واقعاً مدت طولانی بهت زده بود و نمی‌دانست چه کار بکند و انسجام رفتاری خودش را از دست داده بود. چون رفتار امام را پیش‌بینی نکرده بود، بنابراین تا مدتی واکنش او، واکنش وزیرخارجه ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی نبود.»
غرض از بازخوانی این دو واکنش امام راحل(ره) در برابر دو ابرقدرت شرق و غرب، یادآوری این نکته بود که «تحقیر مستکبرین» از مهم‌ترین خصایص خط امام(ره) محسوب می‌شد.
در عین حال با گذر زمان اما عده‌ای که داعیه‌دار سیره امام(ره) بودند و به احکام انتصابی و خویشاوندی سببی با ایشان می‌نازیدند، به ناگاه رویه‌ای کاملاً مخالف خط مشی آن بزرگوار در پیش گرفتند و مجدداً پای در مسیر غرب ستایی گذاشتند!
برای فهم بهتر، کافیست به روایت رئیس‌جمهور سابق از دردآورترین لحظه زندگی‌اش نگاهی بیاندازیم: «من چند سال قبل صحنه‌ای در تلویزیون دیدم؛ این غصه‌اش در دلم ماند که هنوز هم به طور کامل برطرف نشده ‌است. دیدم یک مسئولی از ایران رفت در یک کشور اروپایی، رئیس آن کشور بالای پله‌ها ایستاد، مسئول ما را آن دور پیاده کردند و آن نامرد یک قدم پایین نیامد؛ برای چه؟ برای اینکه خُرد کند. من آن شب در تلویزیون دیدم، خیلی غصه‌ام شد، خدا شاهد است، گفتم‌ای خدای بزرگ! یک شرایطی فراهم کن که این جبران شود.»
کوتاه سخن آنکه، اکنون وقتی دستچین شدگان همان مسئول فوق‌الذکر، که با «تَکرار» او، راهی هرم بهارستان می‌شوند و برای سِلفی گرفتن تحقیرآمیز با مخدره‌ای از غرب، به صف می‌ایستند؛ هیچ نمی‌توان گفت مگر اینکه «از ماست که بر ماست»!