kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۲۰۵۹
تاریخ انتشار : ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۱

دست نوشته‌ای از مرحوم فردی


 
 «....یکی از کبوتر‌ها پشت پنجره‌ام مانده و نرفته. گمانم جوجه باشد. طفلکی بدجوری کز کرده. کمی برایش ارزن ریختم. با خواب‌آلودگی کمی از آن را خورد و چشم‌هایش را بست. الان دیگرهوا تاریک شده. چسبیده به شیشه و خوابیده. می‌ترسم فردا صبح اول وقت کلاغ‌ها بیایند سراغش. من دیده‌ام که آن‌ها چه‌طور جوجه‌های یاکریم را می‌خورند.»
 امیر‌حسین فردی