kayhan.ir

کد خبر: ۱۰۱۴۶۳
تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۲

عطار و ترس از مرگ


  ناهید زندی‌پژوه
 
  ترس از مرگ دلایل گوناگونی دارد؛ زیرا مرگ امری مجهول است که هیچ‌کس نه آن را شناخته و نه تجربه کرده است. مرگ تنها چیزی است که انسانها را با هم برابر و یکسان می‌کند و برای هیچ‌کسی  استثناء قائل نمی‌شود.
انسانها از مرگ می‌ترسند؛ زیرا به جهان آخرت اعتقاد دارند و در آنجا باید نتیجه اعمالشان را ببینند. چون انسانها زندگی جاوید را با دنیای زودگذر معامله کرده‌اند و در آنجا توشه‌ای ندارند، ناگزیر از مرگ می‌ترسند. انسان از مرگ می‌ترسد؛ زیرا تنها می‌میرد. اگر در این دنیا افراد زیادی اطراف او را گرفته بودند، هنگام مرگ تنهاست و باید به تنهایی رخت از این جهان بربندد. در این میان سست بودن ایمان، کم بودن زاد‌و‌توشه، درازی راه و ناتوانی انسان از رویارویی با خداوند خود، به این ترس و نگرانی می‌افزاید. نگرش عطار به مرگ با انسان‌های عادی متفاوت است؛ مرگ برای محب حق بیشتر جان‌فشانی عاشقانه است؛ پلی است که معشوق را به عاشق می‌رساند. در این پژوهش تمام آثار عطار مورد بررسی قرار گرفته است.
فریدالدین محمدعطار نیشابوری یکی از دلایل ترس از مرگ را این می‌داند که انسان با عقل و علم خویش نمی‌تواند مرگ و اسرار آن را بفهمد. و به همین دلیل است که گاهی عطار آرزو می‌کند که ای کاش هرگز از مادرزاده نشده بود و به حال افرادی غبطه می‌خورد که هرگز از مادر متولد نشده‌اند. او با این حال، ترس از مرگ را عادی و طبیعی می‌داند و بر این است که همه باید این ترس را داشته باشند.
کار عالم زادن است و مردن است
گه پدید آوردن و گه بردن است
این چنین کاری که بیش از حد ماست
از زحیر ما نخواهد گشت راست
از نظر برخی، مرگ فاجعه‌ای ماورایی است؛ فاجعه‌ای که آدمی در سطح فردی محض با آن زندگی می‌کند. اما عنصر غم‌انگیز این فاجعه نه در تنهایی یا احساس تنهایی، که در آن ویژگی غیرشخصی مرگ محصور می‌ماند؛ زیرا مرگ میان من و تو و او فرق نمی‌گذارد و ضربه‌های خود را در هر جا که بخواهد فرود می‌آورد، بی‌آنکه در ترجیح این به آن، از ملاک و معیاری پیروی کند. توجه من به خویشتن و اشتیاقم به حفظ هستی خود هرچه باشد، باز می‌دانم که مرگ بدون قرار قبلی و همیشه پیش از موقع، ناگزیر خواهد آمد تا مرا به اعماق امری مجهول و مبهم پرتاب کند. عطار نیز این دیدگاه را می‌پذیرد و شاید به همین دلیل است که در اسرارنامه برای همه دعا می‌کند و در مقابل خدا از زبان همگان اظهار عجز می‌کند:
همه بیچاره‌ایم و مانده بر جای
برین بیچارگی ما ببخشای
و در تایید این مضمون که اگرچه در دنیا انسانها با هم برابر نیستند هنگام مرگ یکسان می‌شوند، عطار حکایت ظریف دیگری در مورد سلطان محمود و همنام او بیان می‌کند: محمود از جایی می‌گذشت که پیری خمیده پشت را دید که در خاک و خار افتاده بود. از او پرسید: نام تو چیست؟  پاسخ داد: نامم محمود است. شاه گفت: در شگفتم تو محمود من هم محمود!  کجا با هم برابریم؟  پیر جوابش داد: چون دو گز از اینجا فراتر رویم، هر دو برابر خواهیم شد. اگر این ساعت یکی نیستیم، اما در لحظه مرگ هر دو یکسانیم. تو شاها خوش به تختت بنشین که سقف نیلگون از چوب تختت جعبه تابوت تو را خواهد ساخت. با این مملکت که تو نه می‌توانی تنها به راهی بروی و نه بی‌سپاه کاری کنی و نه بی‌پاسبان به خواب روی، چه خواهی کرد؟
عطار یکی از دلایل ترس از مرگ را کم بودن زاد و توشه آخرت می‌داند. انسان از دنیا می‌رود، در حالی که توشه‌ای برای آخرت خود فراهم نکرده است؛ مانند کودک دبستانی که به مدرسه می‌رود، در حالی که درسی آماده نکرده است که به استادش تحویل دهد و باید آماده تنبیه و توبیخ باشد:
خوش بخفته نرم، ناکرده سبق
می‌بباید رفت فردا پیش حق
نیست درسم نرم سختم اوفتاد
ز آنکه در پیش است چوب اوستاد
پادشاها آمد این درویش تو
با جهانی درد دل در پیش تو
گر جهانی طاعتم حاصل بود
گر نخواهی تو  همه باطل بود
انسان به این سبب از مرگ‌ می‌هراسد که راه دور است و زاد و توشه‌اش اندک، از این رو، جز دریغ و افسوس کار دیگری نمی‌داند:
دیگری گفتش که می‌ترسم ز مرگ
وادی دور است و من بی‌زاد و برگ
به همین دلیل است که حضرت علی(ع)  ما را به آماده کردن توشه برای آخرت سفارش می‌کند؛ چنان که در نهج‌البلاغه می‌خوانیم:
«ای بندگان خدا، از مرگ و نزدیکی آن بترسید و برای آن ساز و برگ مهیا کنید که مرگ امری بزرگ و رویدادی عظیم را با خود می‌آورد، یا خبری را به همراهی می‌آورد که با آن هیچ شری نیست، و یا شری را می‌آورد که با آن هیچ خیری  نیست. پس چه کس به بهشت نزدیک‌تر از آنکه برای بهشت کار کند؟ و چه کس به آتش دوزخ نزدیک‌تر از آنکه برای دوزخ کار کند؟ ...»
عطار معتقد است، اگر انسان ضعف ایمان نداشت، با لبی خندان به استقبال مرگ می‌شتافت نه با ترس و نگرانی:
چون بسیار است ضعف در ایمانت
هرگز نبود حدیث مرگ آسانت
چندین مگوی ز مرگ اگر جان داری
کان می‌باید که بازخندد جانت
عطار بر این نکته تاکید می‌کند که انسان از مرگ می‌ترسد؛  چون تنها باید از این جهان رخت بربندد و هیچ همدم و همرازی ندارد:
سخت‌تر بینم به هر دم مشکلم
چون بپردازم از این مشکل دلم؟
کیست چون من فرد و تنها مانده؟
خشک لب غرقاب دریا مانده؟
نه مرا همراز و همدم هیچ‌کس
نه مرا همدرد و محرم هیچ‌کس
او همچنین بر این باور است که حتی دیگران که به سر خاک تو می‌گریند به این دلیل است که از مرگ خویش می‌ترسند نه اینکه ناراحت مردن تو باشند. تنها کاری که می‌توانی بکنی این است که با ایمان، خود را نجات دهی:
کسی کز مرگ تو بسیار گرید
ز مرگ خود بترسد زار گرید
زمانی لب ز خندیدن ببندد
به صد لب یک زمان دیگر بخندد
تو را افتاده کار ای پیر خون خور
به ایمان گر توانی جان برون بر
پس حال که چنین است، بهترین راه این است که انسان، خود چاره‌ای اندیشد:
چو مرگ من مرا افتاد ناکام
برای مرگ خود برداشتم گام
چو در مردم وفایی می‌ندیدم
به جان و دل وفای حق گزیدم
هراس یا ترس موضعی و نامعقول از مرگ، تعبیری است از احساس گناه یا تقصیر در بر باد دادن زندگی و ناتوانی از خود شکوفاسازی و دست‌یابی به اهداف و آمال. ما معمولا از کوتاهی زندگی شکوه می‌کنیم و برای خود عمری دراز می‌خواهیم:
عمری که ز رفتنش چنین بی‌خبرم
بگذشت چو باد و پیری آمد به سرم
شد روز جوانی و درآمد شب مرگ
و ز بیم شب نخست خون شد جگرم
آثار عطار بیشتر متمایل به زهد و ترک دنیا و ترس از مرگ و بیم از عاقبت است. او معتقد است یکی از دلایلی که انسانها هنگام جان کندن دچار ترس و حیرت می‌شوند این است که به دنیایی دل می‌بندند که پوچ و واهی بوده است و در واقع آخرت و زندگی جاودان آنجا را با زندگی زودگذر اینجا عوض کرده‌اند:
عزیزا کار مشکل می‌نماید
ولیکن خلق غافل می‌نماید
ز خوف عاقبت هر کو خبر یافت
به تو هر لحظه اندوهی دگر یافت
ز خوف ره میان کفر و ایمان
نه کافر خواند خود را نه مسلمان
میان کفر و دین بنشست ناکام
که تا آن آب چون آید سرانجام...
شیخ پس از این غم‌نامه کلامش عوض می‌شود، از شادی‌های آخرت خبر می‌دهد و می‌گوید: ای عزیز اگر بیدار شوی از شادهای بسیار با‌خبر خواهی شد و تمام اندوه و درد این جهانی‌ات  به شادی بدل خواهد شد. خار با گل همراه است و درد به درمان. اگر امروز درمان دردت ناپیداست، هنگامی که مرگت فرا رسید، در برابر هر رنج و درد و غمی که در اینجا تحمل کردی، شادی خواهی یافت. پس ای مرد درویش ناخوشدل مباش.
زهی لذت که نقد آن جهان است
همه لذت علی‌الاطلاق آن است
دلیل دیگری که از دیدگاه عطار باعث ترس از مرگ می‌شود این است که انسان‌ها تاب و تحمل رویا‌رو شدن با خداوند را ندارند. (‌برای نمونه حکایت مردی که در حال جان کندن بود و می‌نالید). عرفا خودشان را مانند پشه‌ای می‌دانند که با باد نمی‌توانند زندگی کنند:
دانی این چندین دریغ از بهر چیست؟
پشه‌ای با باد نتوانست زیست
نگرانی از حضور مرگ در زندگی انسان یکی از دغدغه‌های اصلی اندیشه عطار است. در اسرارنامه در حکایت پسر هارون‌الرشید آمده است که مادرش اصلا به او اجازه نمی‌داد از خانه بیرون رود تا اینکه روزی پسر: «به مادر گفت
عالم این سرای است
و یا بیرون این بسیار جای است.»
مادر با شنیدن سوال پسر، دلش به حال او سوخت و گفت: از این قصر تو را به سوی دشت و هامون می‌فرستم. پسر به محض بیرون رفتن، تابوتی را دید که گروهی آن را می‌بردند و همه به دنبال آن تابوت گریه می‌کردند.
پسر پرسید آن ساعت ز خادم
که مردن بر همه خلق است لازم
جوابش داد کان جسمی که جان یافت
ز دست مرگ نتواند امان یافت
از نظر عطار، مرگ هم سخت است و هم تلخ. حضرت عیسی(ع) از جوی آبی شیرین سبویی پر کرد؛ اما آب سبو تلخ بود. از این معنا در شگفت شد که چرا آب شیرین جوی در سبو تلخ شده است. سبو به زبان آمد و گفت: مرا از خاک مرده‌ای ساخته‌اند که هزاران بار آن را سبو کرده‌اند. تلخی مرگ در کام من آن چنان بود که هر آبی که در دهان من می‌ریختند نیز تلخ می‌شد:
گر کنندم خم هزاران بار نیز
نیست جز تلخی مرگم کار نیز
دایم از تلخی مرگم این چنین
آب من زان است ناشیرین چنین
عطار می‌گوید که حضرت عیسی با آنکه شاد بود، هرگاه از مرگ یاد می‌کرد، چنان هراسی او را فرا می‌گرفت که غرق عرق می‌شد. بنابراین یاد مرگ حتی بندگان خاص خدا را هم به دلیل، تصور عقوبت، دچار بیم و هراس می‌کند:
عیسی مریم که بودی شاد او
چون ز مرگ خویش کردی یاد او
با چنان بسطی که بودی حاصلش
آن‌چنان بیمی فتادی در دلش...
در منطق‌الطیر نیز در تأیید همین دیدگاه تلخ بودن مرگ چنین آمده است: پسری کنار تابوت پدر اشک می‌ریخت و می‌گفت: چنین سخت روزی هرگز در زندگی ندیده بودم. صوفی‌ای چون این سخن را شنید گفت: پدرت را نیز این روز از همه سخت‌تر بوده است و روز او از روز تو سخت‌تر و دشوارتر است. همچنین سلیمان از مور لنگی پرسید: کدام گل است که با غم و اندوه آمیخته‌تر است؟ مور گفت: خشت واپسین که بر گور نهند؛ زیرا با این خشت همه آرزوها گسسته می‌شود. عطار حکایتی از حضرت ابراهیم(ع) نقل می‌کند، مبنی بر اینکه هنگام مرگ حضرت ابراهیم خداوند از او می‌پرسد: در جهان چه چیزی برای تو از همه‌چیز سخت‌تر بود؟ ابراهیم می‌گوید: اگر چه کشتن پسر سخت بود، اگرچه در آتشم انداختی و به صدها گونه امتحان و آزمایشم کردی، هیچ کدام به سختی جان دادن نبود:
گر بسی سختی و پیچاپیچ بود
در بر جان دادن آنها هیچ بود
دلایلی که برای ترس از مرگ بیان شد، در باره انسان‌های عادی صدق می‌کند. اما از آنجا که عارفان مشتاق و عاشق خدا هستند ترس از مرگ نیز برای آنها به شوق و اشتیاق به مرگ تبدیل می‌شود. این دسته از انسان‌ها چون دنیا را زندان مومن می‌دانند، هنگام رویارو شدن با مرگ لبی خندان دارند؛ زیرا معتقدند خداوند، خود آنها را می‌کشد و خود دیه آنها را می‌پردازد و خون‌بهای آنها خود خداست. به این ترتیب است که عاشقان حق تشنه خون خویش‌اند؛ یعنی حسرت این را دارند که به دست خداوند کشته شوند.
منابع:
1. پورنامداریان، تقی. (1368). دیدار با سیمرغ (شعر و عرفان و اندیشه‌های عطار) ج4. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
2. ریتر، هلموت. (1388). سیری در آراء و احوال شیخ فریدالدین عطار نیشابوری. جلد (2). ترجمه عباس زریاب خویی. تهران: انتشارات بین‌المللی الهدی.
3. شجیعی، پوران، (1373). جهان‌بینی عطار. تهران: موسسه نشر ویرایش.
4. شیروانی، علی. (1388). نهج‌البلاغه.ج5. قم؛ نسیم حیات.
5. غالب، مصطفی. (1370). غلبه بر ترس. تهران: پاسارگاد.