احمد خیلی حرفها داشت...
حمید هنرجو
شاعر، نویسنده و پژوهشگر فرهنگی- اجتماعی
سالهایی که شور نوشتن و مباحثه جدی در حوزه ادبیات در من شعله میکشید و آثار مکتوب و دلنوشتههایم را از ملایر به مطبوعات کشور ارسال میکردم، کتابهای احمد عزیزی هم به موازات آثار سایر شاعران و نویسندگان مطرح منتشر میشد و امثال من از خواندن آنها بهرهمند میشدند.
آن روزها هنوز خبرگزاریها ظهور و بروز جدی نداشتند و روزنامههای پایتخت در کنار دیگر موضوعات و صفحات سیاسی، اجتماعی، ورزشی، اقتصادی و...، به ادبیات هم میپرداختند که حقیقتا این تلاش، خروجی قابل قبولی داشت و پل ارتباطی بین صاحبنظران و چهرههای تاثیرگذار فرهنگ و ادب و هنر با نوقلمان و نسلهای تازهتر این وادی را شکل داد، اتفاقا شطحیات احمد عزیزی هم در صفحات ادبی روزنامههای: اطلاعات، کیهان، کیهان فرهنگی، ادبستان و... منتشر میشد و مخاطبان خاص خود را پیدا کرده بود، بعدها در جمع شاعران کشور که خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدیم او و تعدادی دیگر از نامهای آشنای ادبیات که شعرشان همزاد انقلاب بود را از نزدیک دیدم... یادش بخیر! سالهای خوبی بود برای ادبیات ما.
احمد فرزند وارسته و بیادعای ایران و از همین مردم بود، یک شهرستانی خالص و ساده و بیآلایش که دریایی از احساسات و اندیشههای ناب و گره خورده با معصومیت شهرستان را به تهران آورده بود. مثنویهای شورانگیزش یکی پس از دیگری رونمایی میشدند، در روزنامهها، نشریات ادبی، رادیو، تلویزیون و کسانی هم او را در محافل و کنگرههای شعر دفاع مقدس و گردهماییهای اهل قلم که هم به لحاظ کمی و هم از حیث کیفی وضعیتی بهتر از این روزها و سالها داشتند، میدیدند.
احمد عزیزی در شعرش، آنچه را که میدید و دلش گواهی میداد، روی کاغذ جاری میکرد و به سرزمین و دین و آئینش مقید و متعهد بود، البته مثل همه نمیتوانست از غم نان فارغ باشد، اما آثارش گواهی میدهد که دغدغه حقیقت داشت. جهانبینیاش وسیع بود، از محدوده صناعات ادبی بیرون جهید هرچند احاطهاش بر انواع قالبهای شعری تحسینبرانگیز است و او و زنده یاد سیدحسن حسینی در شمار شاعرانی هستند که بعد از انقلاب، به شیوهای استادانه در شعر خود از صورخیال بهره گرفتند و مفاهیمی متعالی را به عالیترین شکل ممکن در سرودههای خود بیان کردند. احمد فلسفه هم میدانست و این دانش، بر مجموعه توانمندیهایش در حوزه ادبیات افزوده بود.
احمد پیامرسان سادگی، مهربانی، اهلبیت دوستی و حب وطن بود و این پیامها را با شعر و نثر و شطح و دلنوشتهاش، به دور و نزدیک ارسال میکرد. بارها با خواندن شعرهایش، چشم و قلمم با هم جوشید! اندوهی شیرین در کلام و کلمههایش پنهان بود و بعضی از شعرهایش را نه یکبار، که چندین بار باید خواند و دریافت.
دوستانی که به او نزدیکتر بودند، میگفتند که اگر کسی چهل شبانهروز در خانه احمد روز را به شب برساند، هیچگاه حوصلهاش سر نمیرود، زیرا احمد با اصلیترین وسیله پذیرایی به استقبال میهمان اهل خرد و طالب دانایی و علم در حوزههای مختلف - یعنی کتاب - میرود و این سخن، ادعا نبود و واقعیت داشت، زیرا شعر و کلام عزیزی از دست پر او در عرصه مطالعه خبر میداد.
هر کتاب چاپ شدهاش فریادی است... و حتما آثاری هم دارد که هنوز فرصت انتشارش فراهم نشده؛ کاش عزیزانی همت کنند و این کار مهم را انجام بدهند، زیرا این آثار جنبه شخصی ندارد و متعلق به تاریخ و ادبیات معاصر ماست.
احمد، شعر را نه صرفا برای علاقمندان به ادبیات یا انجمنها و جمعهای شاعرانه، بلکه برای همه مردم میگفت و میخواست، از او شنیدم که دلتنگ فقرا بود و دلش میگرفت وقتی کودک یا خردسالی در گذری، سر راهش سبز میشد و توقعی داشت، وقتی از اعزه اسلام یعنی حضرت فاطمه زهرا(س) میگفت و مینوشت، وقتی سلاله پیامبر(ص) امام حسین(ع) را تکریم میکرد، هیچ اتفاقی قادر نبود قلم او را متوقف کند، مثل بعضیها نبود که در تالارها و جمعهای آنچنانی چشم بچرخاند و با رصد حاضران و همسو با طیف مدعو شعرهایی را انتخاب کند و بخواند...، او هر جا که بود و به هر محفلی که میرفت، حرف دلش را میزد.
بر همین اساس، احمد عزیزی را میتوان در زمره شاعران و ادیبانی دانست که شعرش از خط و شاخص اجتماعی برخوردار است و اگر امروز بود، حتما با جامعهاش خیلی حرفها داشت... جامعهای که گاه غبار برخی قدرتطلبیها و کسب شهرتهای کاذب از جیب مردم را تجربه میکند! جامعهای که عطش تجمیع غنائم در برخی از افرادش، حوصلهها را تنگ کرده است! و اگر این چند سال بیماری جانکاه نبود، احمد حتما خیلی حرفها داشت... تردید ندارم.
چند سال پیاپی احمد روی تخت بیمارستان بود، سالهایی که بر او و نزدیکان و خانوادهاش بسیار دشوار گذشت - به ویژه خواهرش که با انگیزهای توصیفناپذیر، پرستاری برادر خدمتگذار به معارف خاندان عصمت و طهارت را از صمیم جان پذیرفته بود و به خاطر سرافرازی در این آزمون، باید به او تبریک گفت - گاهی به مدت کوتاه، چشمهایش را باز میکرد، سخنی بریده بریده میگفت و کسانی که دور و برش بودند، از خداوند بینیاز، شفای او را میخواستند. رزمندهای در عرصه فرهنگ که این سالها حقیقتا نیاز به توانمندانی چون او به شدت احساس میشود و همواره باور دارم که آثار و اندیشههای عزیزانی نظیر احمد عزیزی، قیصر امینپور، مرتضی آوینی، آلاحمد، امیرحسین فردی، سلمان هراتی، طاهره صفارزاده، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، حمید سبزواری، نصرالله مردانی، بیگی حبیبآبادی، سرشار و بسیاری دیگر که برآمده از تاریخ و تمدن و فرهنگ اسلامی - ایرانی ما هستند، هنوز جای طرح و تبیین دارند... به ویژه برای نسلهای جدید؛ همین نوباوگانی که قرار است پرچمداران عدالت طلبی و حقیقت باوری در فردای این سرزمین باشند و انشاءالله آنچه که شایسته این مردم وارسته و پاک سرشت است را محقق سازند.