kayhan.ir

کد خبر: ۹۹۳۵۰
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۷:۵۲

خیال‌پریشی!



پژمان کریمی
سطحی‌نگری آفت است. چرا؟
زیرا، کاروان شناخت و تحلیل انسان را به دور از واقعیت فرا می‌افکند و منزل می‌دهد و فضای ذهن و ساحت اندیشه را منقبض و منجمد می‌کند.
انسان سطحی‌نگر، بنا به شناخت غلط یا محدود، توان تحلیل ناظر بر امر واقع و برخاسته ازاستدلال را ندارد و به مثابه شطرنج بازی نابلد یا مبتدی، مهره‌های سیاه و سفید زندگیش رانابجا و اشتباه حرکت می‌دهد. گاه یک اشتباه مقدمه سربرآوردن اشتباهی دیگر می‌شود. گاه نیز یک حرکت‌، فاجعه می‌آفریند و بازیگر و اطرافیانش را طعمه اژدهای نیستی و دره ضلالت می‌کند!
سطحی‌نگری‌، برخاسته از برخی علت‌ها و گاه مجموعه‌ای از علت‌هاست:
فاصله گرفتن از معرفت درست و قلبی و یقینی به پروردگار و معنای هستی، بیگانگی با اندیشه و اندیشه‌ورزی، دوری از دینداری، نداشتن ایده و آرمان و هدف متعالی، غرق شدن در منجلاب شهوات نفسانی، دنیادوستی و طاغوت‌پرستی، عافیت‌طلبی، تفرعن، میل به جهالت و بقای در دایره تعفن آن، غفلت‌، تنبلی و...علت‌های ابتلا به آفت سطحی‌نگری است.
این آفت - سطحی‌نگری-  البته خود‌، منشأ و مقدمه ناگریز آفاتی دیگر است!
انسان سطحی‌نگر، زیباشناسی را نمی‌فهمد. عاری از نگاه زیباشناختی است. برای خوب و زیبا زیستن نمی‌تواند نقشه راهی الهی و علمی فراهم آورد. عواطف پایداری را تجربه نمی‌کند. متلون‌المزاج می‌شود. مردد و منقطع تقلا می‌کند. کنش‌ها و واکنش‌های شتابزده بروز می‌دهد. اعتماد به نفس پایینی را به نمایش می‌گذارد. داوری‌های او، درست و مبتنی بر عدالت‌خواهی متعین نمی‌شود. برایش امر مقدس و محترم معنا ندارد. تنها خود را می‌بیند و گستاخانه قانون و عرفیات را نقض می‌کند. پرخاشگر است و بددهان. همه را تابع خود می‌پسندد. معیار او برای «خوب بودن» انسان و شی و رفتار، معطوف به مفید بودن به وضع و حال و آینده اوست.زندگی را در قاب بقای مادی می‌یابد و تلاش می‌کند به هر قیمتی رشته حضور خود در عالم زمینی را حفظ کند!
اکنون اگر همین انسان ،«هنرمند» تصور شود، شعاع پیامد‌های تلخ و زننده وجود و رفتار و مشی وی، هراسناک‌تر و دردناک‌تر و جدی‌تر است که به سادگی قابل رفع و رجوع نیست!
دلیل عجیبی هم ندارد. واضح و تکراری است:
هنرمند بنا به سلاح هنر‌، مطلوب‌ها  و تظاهرات روانی و بیرونی خود را بر کتیبه ذهن مخاطب حک و تثبیت می‌کند.
آیا دیگرانی چون او اما بی‌هنر، تاثیرگذارند یا دست‌کم به قدر او تاثیرگذارند...؟! بی‌تردید خیر!
پس موافق هستید که با نگرانی؛ موضوع سطحی‌نگری هنرمند جامعه خودمان و جامعه بشری را دنبال و رصد کنیم!
بیایید هنر سینما را به عنوان پرطرفدارترین هنرها در نظر بگیریم!
هنرمند سینماگر، همه توان خود را صرف اثری می‌کند که بدرخشد؛ هم از حیث فنی و هم از بعد محتوایی! هنرمندی که جز این ادعا دارد باید در خردمندی وی دچار تردید شد.
چه عارضه‌ای است که هنرمند سینماگر با وجود ادعا‌، چیزی ارائه می‌دهد که اگر هم در بخش فنی، قابل قبول تلقی شود از حیث محتوا و اندیشه، سطحی و عوامانه توصیف می‌گردد؟!
یک پاسخ آن روشن است: سطحی‌نگری!
هنرمند دارای قدرت عمق‌زنی و تامل، خردمندانه دنیای خود و محیط اطرافش را می‌شناسد، به عمق موضوع و پدیده‌ها راه می‌یابد، به دور از هوای نفس و تعصبات و جمودات ذهنی، فکر می‌کند و در دامن اندیشه،جلوه‌گری می‌نماید، به خوبی تحلیل می‌کند و نقشه راه درست را ترسیم و تهیه می‌کند، خویشتن را ملزم به آن نقشه و تجویز،تصور می‌کند! تردیدی نیست که چنین هنرمندی، به رشد و بالندگی می‌رسد چونان که شهید سیدمرتضی آوینی رسید!
اما هنرمند سطحی‌نگر‌، از سامانه اندیشه‌ورزی و شاخص فکری الهی برخوردار نیست. مناعت طبع ندارد. او را به‌خوبی می‌توان نقش داد و مهره  شطرنج خود ساخت؛ یک روز می‌تواند سرباز بی‌اهمیتی تلقی شود، روزی یک فیل پر هیبت و روزی دیگر رُخ  و ...! او آماده نقش‌پذیری است.هر قدر برای او از جذابیت‌های دنیا بخوانید‌؛ او آرزویش می‌کند. او سفارش‌بگیر خوبی است.سفارش‌های خارجی برای او اولویت دارد. مدعی است از سیاست به دور است. اما همین فردِ به زعم برخی سیاست‌گریز، میل و استعداد خود را در اجرای سناریوهای اجنبی‌پسند و عوام‌پسند، کاملا شفاف، به نمایش گذاشته است.
این دست هنرمند در داخل مرزهای کشور ما باید بزرگ و بزرگ نشان داده شود. اگر نام او بزرگ و حضور وی جادویی تلقی شود، عوام همواره دنباله‌روی او هستند ولو اینکه که حرف‌هایش را نفهمند.
نفهمیدن حرف‌های او هم نه بدلیل بکری و پیچیدگی فلسفی و ژرفناکی است که به دلیل سطحی بودن‌، پوپولیستی بودن و یا پراکندگی و مهمل بودن است!
وقتی بخشی از یک جامعه سینمایی، برای وجودِ سطحی نگرانِ منسوب به خود، هیجان‌زده خود را خوشبخت احساس می‌نماید و فکر می‌کند؛ اندیشه‌ای پا گرفته و جهانی‌، به احترام آن اندیشه- که وجود خارجی ندارد- به پا ایستاده است، یعنی آفت بزرگ، شیوع خطرناکی یافته است‌. بدا به حال ما که آفت را حس می‌کنیم و می‌بینیم و تصور می‌کنیم‌، در سرسرای فصل بهارِ اندیشه و بر ستیغ بالندگی در حال قدم زدن هستیم!