نالههای جانسوز على(ع) در فراق فاطمه(س)
مهدى عزيزان
فاطمه و على عليهماالسلام دو يار همراه و دو ستاره آسمانىاند كه براى نشان دادن راه آسمان چند روزى به زمين آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو يارمهربان، نامهربانىها و بىمهرىهاى بىحسابى از خاكيان ديدند و بزرگوارانه از كنار مزاحمتهاى شب پرههاى مزاحم گذشتند. از اين بىمهرىها و مزاحمتها، حكايات فراوانى گفتهاند و شنيدهايم، اما در اين اوراق معدود، جملاتى چند در بلنداى مقام آن زهره درخشنده را نقل مىكنيم و سپس به بيان مویههای علی(ع) در فراق دردانه رسول خدا مىپردازيم.
***
فاطمه، برترين بانو
معاويه در نامهاى كه به امام على(ع) مىنويسد، به فخرفروشى در مقابل امام مىپردازد. امام در پاسخ به نامه او، به بيان فضيلتهاى بنى هاشم و فضيحتهاى بنى اميه مىپردازد:
«شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر (ص) برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، واسد الله (حمزه سيد الشهدا) از ما و اسدالاحلاف (شير سوگندها; اسد بن عبدالعزى) از شما و از ماست دو سيد جوانان اهل بهشت (حسن و حسين) و از شما است كودكانى(1) كه آتش نصيب آنان شد . و از ما است بهترين زنان جهان(فاطمه) و از شماست آن كه هيزم كشد براى دوزخيان (ام جميل همسر ابى لهب)(2)و بيش از اين ما را فضيلتها و شما را فضيحتها است.»(3)
على و فاطمه عليهما السلام از زبان يكديگر
پيامبر گرامى اسلام(ص) پس از ازدواج حضرت على و فاطمه عليهماالسلام و سپرى شدن مراسم عروسى، ابتدا از على(ع) پرسيدند: همسرت فاطمه را چگونه يافتى؟ امام پاسخ داد: «نعم العون على طاعه الله؛ در اطاعت كردن از خدا خوب يار و ياورى است.» سپس از دختر خود، فاطمه عليهاالسلام پرسيدند: شوهرت را چگونه يافتى؟ آن حضرت پاسخ داد: «خير بعل؛ بهترين شوهر است.»(4)
زحمات فاطمه(س) در منزل
به دنبال تقسيم كار پيامبر بين حضرت زهرا(س) و على(ع) و واگذارى كارهاى داخل منزل به فاطمه ، گرچه على(ع) نيز در كمك به همسرش از هيچ كوششى دريغ نمىكرد، اما در عين حال انجام تمام كارهاى منزل براى فاطمه بارى گران بود. براى كاهش زحمتهاى منزل، امام على راه حلى به فاطمه پيشنهاد مىكند. آن حضرت بعدها اين ماجرا را چنين نقل فرمود: «فاطمهزهرا، عزيزترين عزيزان رسول خدا در خانه من بود. فاطمه آنقدر با آسياب آرد كرد که دستهايش پينه بست و آنقدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينهاش باقى مانده بود و به اندازهاى خانه را روبيد تا اينكه لباسهايش غبارآلود شد و آنقدر زير ديگ آتش بر افروخت تا لباسش كثيف و گردآلود شد و به همين علت، به سختى و زحمت افتاد. روزى شنيدم چند غلام خدمت پيامبرآوردهاند. به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر رفتى از او خادمى بخواه تا در كارها مددرسان تو باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى.
فاطمهزهرا خدمت رسول خدا رفت. ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفتوگو هستند. لذا بدون اينكه با پدر سخنى بگويد از شرم و حيا بازگشت. چون رسول خدا مىدانست كه فاطمه براى حاجت و نيازى مراجعه كرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت بوديم، وى بالاى سر فاطمه نشست و فاطمه از جهت شرم و حيا سر خود را زير رختخواب كرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى نزد من آمدى؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساكت بود.
عرض كردم: اى رسول خدا! من علت را براى شما عرض مىكنم. فاطمه آنقدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آنقدر آب كشيده كه بر سينهاش اثر آن باقى مانده و آنقدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاكآلود شده، و آنقدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته است. شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت شما آوردند، به فاطمه گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ايشان خدمت كارى بخواه تا تو را كمك كند.
رسول خدا(ص)فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه براى شما از خادمى كه خواستيد بهتر است . وقتى از خواب برخاستيد (دربعضى روايات است وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار مرتبه «الله اكبر»، سى و سه بار «سبحان الله» و سى و سه بار «الحمد لله» بگوئيد، اين براى شما از خادمى كه به شما خدمت كند بهتر است.
آنگاه فاطمه سر خود را بيرون آورد و سه بار فرمود: «رضيت عن الله ورسوله؛ از خدا و رسول او راضى و خشنود شدم.»(5)
عيادت ناتمام
وقتى عباس عموى پيامبر براى عيادت فاطمه آمد، به دليل کسالت شديد آن حضرت و ممنوعالملاقات بودن ايشان، موفق به عيادت آن عزيز نشد. به منزل خود بازگشت و پيكى روانه منزل على(ع) كرد تا به امام اين پيغام را برساند: «آن گونه كه من احساس مىكنم، فاطمه روزهاى پايان عمر خود را مىگذراند و اول كسى است كه به پيامبرملحق مىشود. من پيشنهاد مىكنم در صورت رحلت ايشان، مهاجرين و انصار را خبر كنيد تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شركت كنند، كه اين كار، هم باعث فيض معنوى و ثواب حاضران است و هم باعث تقويتشعائر دينى.
على (ع) در پاسخ به پيشنهاد عمويش عباس بن عبد المطلب، فرستادهاى به نزد او روانه كرد تا اين پيام را برساند: سلام مرا به عمويم برسان و بگو: خيرخواهى شما را فراموش نمىكنم. نظر شما را به خوبى دريافتم و البته احترام آن - در جاى خود - محفوظ است. فاطمه هميشه مظلوم واقع شد و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بى بهره گرديد. سفارش رسول خدا در مورد او عمل نشد و حقى كه خدا و رسول او در مورد فاطمه داشتند، رعايت نگرديد و خداوند براى حكمرانى و انتقام از ظالمين [ما را] بس است.
عموى گرامى! از شما مىخواهم به من اجازه دهيد كه به نظر شما عمل نكنم، چرا كه فاطمه خودش به من وصيت كرده است كه امر [كفن و دفن] او مخفى باشد.
وقتى كه فرستاده عباس با اين پيام به سوى او بازگشت، عباس گفت: غفران الهى نثار فرزند برادرم كه البته او آمرزيده است. براستى كه نظر او بدون اشكال و صحيح است. براى عبدالمطلب فرزندى با بركتتر از على زاده نشد، مگر پيامبر.(6)
آهنگ جدايى
آنگاه كه فاطمه زهرا(س) احساس كرد زمان رحلتش فرا رسيده است، در حالى كه در بستر بيمارى آرميده بود خطاب به امام على(ع) فرمود:اى پسر عمو! خبر مرگ به من رسيده و آنگونه كه درمىيابم پس از اندك زمانى، به پدرم ملحق مىشوم، آنچه را در دل دارم به تو وصيت مىكنم.
على(ع) به فاطمه فرمود: «اوصينى بما احببتيا بنت رسولالله؛ اى دخت رسول خدا! آنچه دوست دارى وصيت كن.»
آنگاه حضرت كنار سر فاطمه نشست و به آنان كه در اتاق بودند فرمود بيرون روند. سپس فاطمه(س) به على(ع) فرمود: «يا ابن عم! ما عهدتنى كاذبة ولاخائنه ولا خالفتك منذ عاشرتنى؛ اى پسر عمو! از روزى كه با من زندگى كردى، از من دروغ و خيانت نديدى و هيچگاه با تو مخالفت نکردم.»
امام در پاسخش چنين گفت: نه، هرگز! تو نسبتبه خداوند آگاهتر، نيكوكارتر، پرهيزگارتر، گرامىتر و خائفتر از آن هستى كه تو را به عنوان مخالفتبا من سرزنش كنم. جدايى و فقدان تو براى من بسيار سخت است. ولى چه بايد كرد كه چارهاى براى مرگ نيست. سوگند به خدا، مصيبت رسول خدا براى من تازه شد و وفات و فقدان تو، [براى من] بسيار بزرگ [و دشوار] است. پس «انا لله وانا اليه راجعون» از مصيبتى كه بسيار دلخراش و دردناك و دشوار و اندوهآور است. به خدا قسم! اين مصيبتى است كه تسليت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزى است كه جبرانناپذير است.»
سپس مدتى با هم گريستند و على(ع) سر فاطمه(س) را به سينه چسبانيد و فرمود: آنچه مىخواهى وصيت كن، همانا مرا آن گونه خواهى يافت كه به وصيت تو بخوبى عمل كنم و امر تو را بر امر خودم مقدم مىدارم.
سپس فاطمه(س) به بيان وصاياى خود پرداخت.(7)
آغاز جدايى
پس از شهادت حضرت زهرا، امام حسن و امام حسين از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنين گفت: به نزد پدرتان رويد و خبر شهادت فاطمه را به او رسانيد. حسنين از خانه بيرون آمدند و در حالى كه فرياد مىزدند: «يا محمداه! يا احمداه! اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا»، وارد مسجد شدند و على(ع) را كه در مسجد بود، از شهادت فاطمه آگاه کردند . على عليه السلام با شنيدن اين خبر، آنچنان دگرگون شد كه بى حال افتاد. آب به صورتش پاشيدند و به حال آمد . با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء يا بنت محمد كنتبك اتعزى ففيم العزاء من بعدك؛ اى دختر محمد! به چه كسى خود را تسليت دهم. [تا زنده بودى[ مصيبتم را به تو تسليت مىدادم، اكنون پس از تو چگونه آرام و قرار گيرم؟»(8)
در سوگ يار
على(ع) پس از به خاكسپارى يار ديرينه و همراه روزگار خوشىها و تلخىهاى خود، در كنار تربت آن عزيز، با رسول خدا چنين درد دل كرد:
«اى پيغمبر خدا! از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است، بر تو درود باد! همان كه خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختيار كرد. اى رسول خدا! پس از دختر برگزيدهات صبر من به پايان رسيده و خويشتندارى من به خاطر سيده زنان جهان از دست رفته است. اما براى من پيروى از سنت تو [كه همان صبر باشد] در جدايى تو موجب تسليت است]. اى پيامبر خدا!] تو را به دستخود در دل خاك سپردم! و تو بر روى سينه من جان دادى! آرى، قرآن خبر داده است كه همه از خدائيم و به سوى او باز مىگرديم. اكنون امانتبه صاحبش رسيد و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او[ آسمان و زمين زشت مىنمايد و هيچگاه اندوه دلم نمىگشايد و شبم بىخواب است و غم از دلم نمىرود، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
]مرگ زهرا] ضربتى بود كه دل را خسته و غصه را پيوسته گردانيد، چه زود جمع ما به پريشانى كشيده شد. شكايت [خود را] به خدا مىبرم و دخترت خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستمها كردند. آنچه خواهى از او بپرس و احوال را از او جويا شو. تا سر دل بر تو گشايد و خونى كه خورده استبيرون آيد. او بزودى خواهد گفت و خدا كه بهترين داور است [ميان او و ستمكاران داورى] نمايد.
]سلامى كه به تو مىدهم] سلام وداع كننده است نه از روى ملالت و كسالت. اگر مىروم ملول [و خسته جان] نيستم و اگر مىمانم به وعده خدا بد گمان نيستم، به خاطر وعدهاى كه خداوند به صابران داده است در انتظار پاداش مىمانم كه شكيبايى نيكوتر است.
اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت مىماندم و در اين مصيبتبزرگ چون فرزند مرده جوى اشك از ديدگانم مىراندم.
خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك مىرود و در حالى كه هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبانها نرفته، حق او برده مىشود و از ميراث او منع مىشود.
اى رسول خدا! شكايت را به سوى خدا مىبرم و دل را به ياد تو خوش مىدارم، كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه ».(9)
وقتى آن حضرت از دفن فاطمه فراغتيافت بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خليلين فرقهًْ
وكل الذى دون الممات قليل
وان افتقادى واحدا بعد واحد
دليل على ان لا يدوم خليل (10)
«جمع هر دو دوست را پريشانى است و هر چيز جز مرگ ناچيز است. اينكه من يكى را پس از ديگرى از دست مىدهم، نشان آن است كه هيچ دوستى جاويد نمىماند.»
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پيش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پيمبر
بدهد بتمام ايزد دادار تعالى(11)
از:نشریه مبلغان شماره 31
پىنوشتها:
1. اشاره به جمله رسول خدا است. وقتى آن حضرت پس از جنگ بدر دستور كشتن عقبه بن ابى معيط را داد، عقبه گفت: «من للصبيه يا محمد؛ چه كسى براى كودكان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار؛ آتش».
2. ام جميل، خواهر ابوسفيان، زن ابولهب و عمه معاويه بود.
3. نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دكتر شهيدی.
4. بحار الانوار، ج43، ص117 و 133.
5. حليهًْ الاولياء، ج2، ص41؛ بحار الانوار، ج43، ص82.
6. بحار الانوار، ج43، ص210 و 211.
7. بيت الاحزان، محدث قمى، با ترجمه محمدى اشتهاردى، ص241؛ بحار الانوار، ج43، ص191.
8. همان، ص249.
9. اصول كافى، ج1، ص458و459؛ بحار الانوار، ج43صص 194 و 193.
10. الاخبار الموفقيات، زبير ابن بكار، ص194.
11.ناصر خسرو.