kayhan.ir

کد خبر: ۹۸۹۵۹
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۲

ناله‌های جانسوز على(ع) در فراق فاطمه(س)


 مهدى عزيزان

 فاطمه و على عليهما‌السلام دو يار همراه و دو ستاره آسمانى‏اند كه براى نشان دادن راه آسمان چند روزى به زمين آمدند و سپس به آسمان بازگشتند. آن دو يارمهربان، نامهربانى‏ها و بى‌مهرى‏هاى بى‌حسابى از خاكيان ديدند و بزرگوارانه از كنار مزاحمت‏هاى شب پره‏هاى مزاحم گذشتند. از اين بى‌مهرى‏ها و مزاحمت‏ها، حكايات فراوانى گفته‏اند و شنيده‏ايم، اما در اين اوراق معدود، جملاتى چند در بلنداى مقام آن زهره درخشنده را نقل مى‏كنيم و سپس به بيان مویه‌های علی(ع) در فراق دردانه رسول خدا مى‏پردازيم.
***
فاطمه، برترين بانو
معاويه در نامه‏اى كه به امام على(ع) مى‏نويسد، به فخرفروشى در مقابل امام مى‏پردازد. امام در پاسخ به نامه او، به بيان فضيلت‏هاى بنى هاشم و فضيحت‏هاى بنى اميه مى‏پردازد:
«شما چگونه و كجا با ما برابريد! كه از ميان ما پيامبر (ص) برخاست و دروغزن (ابوجهل) از شما است، واسد الله (حمزه سيد الشهدا) از ما و اسدالاحلاف (شير سوگندها; اسد بن عبدالعزى) از شما و از ماست دو سيد جوانان اهل بهشت (حسن و حسين) و از شما است كودكانى(1) كه آتش نصيب آنان شد . و از ما است ‏بهترين زنان جهان(فاطمه) و از شماست آن كه هيزم كشد براى دوزخيان (ام جميل همسر ابى لهب)(2)و بيش از اين ما را فضيلت‏ها و شما را فضيحت‏ها است.»(3)
على و فاطمه عليهما السلام از زبان يكديگر
پيامبر گرامى اسلام(ص) پس از ازدواج حضرت على و فاطمه عليهماالسلام و سپرى شدن مراسم عروسى، ابتدا از على(ع) پرسيدند: همسرت فاطمه را چگونه يافتى؟ امام پاسخ داد: «نعم العون على طاعه الله؛ در اطاعت كردن از خدا خوب يار و ياورى است.» سپس از دختر خود، فاطمه عليها‌السلام پرسيدند: شوهرت را چگونه يافتى؟ آن حضرت پاسخ داد: «خير بعل؛ بهترين شوهر است.»(4)  
زحمات فاطمه(س) در منزل
به دنبال تقسيم كار پيامبر بين حضرت زهرا(س) و على(ع) و واگذارى كارهاى داخل منزل به فاطمه ، گرچه على(ع) نيز در كمك به همسرش از هيچ كوششى دريغ نمى‏كرد، اما در عين حال انجام تمام كارهاى منزل براى فاطمه بارى گران بود. براى كاهش زحمت‏هاى منزل، امام على راه حلى به فاطمه پيشنهاد مى‏كند. آن حضرت بعدها اين ماجرا را چنين نقل فرمود: «فاطمه‌زهرا، عزيزترين عزيزان رسول خدا در خانه من بود. فاطمه آنقدر با آسياب آرد كرد که دست‌هايش پينه بست و آنقدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه‏اش باقى مانده بود و به اندازه‏اى خانه را روبيد تا اينكه لباس‌هايش غبارآلود شد و آنقدر زير ديگ آتش بر افروخت تا لباسش كثيف و گردآلود شد و به همين علت، به سختى و زحمت افتاد. روزى شنيدم چند غلام خدمت پيامبرآورده‏اند. به فاطمه گفتم: وقتى خدمت پدر رفتى از او خادمى بخواه تا در كارها مددرسان تو باشد و از اين همه رنج و محنت آسوده شوى.
فاطمه‌زهرا خدمت رسول خدا رفت. ملاحظه كرد كه گروهى با ايشان مشغول بحث و گفت‌وگو هستند. لذا بدون اينكه با پدر سخنى بگويد از شرم و حيا بازگشت. چون رسول خدا مى‏دانست كه فاطمه براى حاجت و نيازى مراجعه كرده است، خود به منزل ما آمد. ما در بستر استراحت ‏بوديم، وى بالاى سر فاطمه نشست و فاطمه از جهت ‏شرم و حيا سر خود را زير رختخواب كرد.
حضرت فرمود: فاطمه جان! براى چه منظورى نزد من آمدى؟ او دو مرتبه سؤال فرمود و فاطمه ساكت ‏بود.
عرض كردم: اى رسول خدا! من علت را براى شما عرض مى‏كنم. فاطمه آنقدر سنگ آسياب را چرخانده كه دستش پينه بسته و آنقدر آب كشيده كه بر سينه‏اش اثر آن باقى مانده و آنقدر خانه را جاروب كرده كه لباسش خاك‌آلود شده، و آنقدر آتش در زير ديگ افروخته كه پيراهن او كثيف شده و بوى دود گرفته است. شنيديم كه غلامان و خادمان چندى را خدمت‏ شما آوردند، به فاطمه گفتم: به سراغ پدر خود رفته، از ايشان خدمت كارى بخواه تا تو را كمك كند.
رسول خدا(ص)فرمود: شما را از مطلبى آگاه كنم كه براى شما از خادمى كه خواستيد بهتر است . وقتى از خواب برخاستيد (دربعضى روايات است وقتى به رختخواب رفتيد) سى و چهار مرتبه «الله اكبر»، سى و سه بار «سبحان الله‏» و سى و سه بار «الحمد لله‏» بگوئيد، اين براى شما از خادمى كه به شما خدمت كند بهتر است.
آنگاه فاطمه سر خود را بيرون آورد و سه بار فرمود: «رضيت عن الله ورسوله؛ از خدا و رسول او راضى و خشنود شدم.»(5)  
عيادت ناتمام
وقتى عباس عموى پيامبر براى عيادت فاطمه آمد، به دليل کسالت ‏شديد آن حضرت و ممنوع‌الملاقات بودن ايشان، موفق به عيادت آن عزيز نشد. به منزل خود بازگشت و پيكى روانه منزل على(ع) كرد تا به امام اين پيغام را برساند: «آن گونه كه من احساس مى‏كنم، فاطمه روزهاى پايان عمر خود را مى‏گذراند و اول كسى است كه به پيامبرملحق مى‏شود. من پيشنهاد مى‏كنم در صورت رحلت ايشان، مهاجرين و انصار را خبر كنيد تا در مراسم نماز و دفن آن حضرت شركت كنند، كه اين كار، هم باعث فيض معنوى و ثواب حاضران است و هم باعث تقويت‏شعائر دينى.
على (ع) در پاسخ به پيشنهاد عمويش عباس بن عبد المطلب، فرستاده‏اى به نزد او روانه كرد تا اين پيام را برساند: سلام مرا به عمويم برسان و بگو: خيرخواهى شما را فراموش نمى‏كنم. نظر شما را به خوبى دريافتم و البته احترام آن - در جاى خود - محفوظ است. فاطمه هميشه مظلوم واقع شد و از حق خود بازداشته شد و از ارث خود بى بهره گرديد. سفارش رسول خدا در مورد او عمل نشد و حقى كه خدا و رسول او در مورد فاطمه داشتند، رعايت نگرديد و خداوند براى حكمرانى و انتقام از ظالمين [ما را] بس است.
عموى گرامى! از شما مى‏خواهم به من اجازه دهيد كه به نظر شما عمل نكنم، چرا كه فاطمه خودش به من وصيت كرده است كه امر [كفن و دفن] او مخفى باشد.
وقتى كه فرستاده عباس با اين پيام به سوى او بازگشت، عباس گفت: غفران الهى نثار فرزند برادرم كه البته او آمرزيده است. براستى كه نظر او بدون اشكال و صحيح است. براى عبد‌المطلب فرزندى با بركت‏تر از على زاده نشد، مگر پيامبر.(6)
آهنگ جدايى
آنگاه كه فاطمه زهرا(س) احساس كرد زمان رحلتش فرا رسيده است، در حالى كه در بستر بيمارى آرميده بود خطاب به امام على(ع) فرمود:اى پسر عمو! خبر مرگ به من رسيده و آنگونه كه درمى‏يابم پس از اندك زمانى، به پدرم ملحق مى‏شوم، آنچه را در دل دارم به تو وصيت مى‏كنم.
على(ع) به فاطمه فرمود: «اوصينى بما احببت‏يا بنت رسول‌الله؛ اى دخت رسول خدا! آنچه دوست دارى وصيت كن.»
آنگاه حضرت كنار سر فاطمه نشست و به آنان كه در اتاق بودند فرمود بيرون روند. سپس فاطمه(س) به على(ع) فرمود: «يا ابن عم! ما عهدتنى كاذبة ولاخائنه ولا خالفتك منذ عاشرتنى؛ اى پسر عمو! از روزى كه با من زندگى كردى، از من دروغ و خيانت نديدى و هيچ‌گاه با تو مخالفت نکردم.»
امام در پاسخش چنين گفت: نه، هرگز! تو نسبت‏به خداوند آگاه‏تر، نيكوكارتر، پرهيزگارتر، گرامى‏تر و خائف‏تر از آن هستى كه تو را به عنوان مخالفت‏با من سرزنش كنم. جدايى و فقدان تو براى من بسيار سخت است. ولى چه بايد كرد كه چاره‏اى براى مرگ نيست. سوگند به خدا، مصيبت رسول خدا براى من تازه شد و وفات و فقدان تو، [براى من] بسيار بزرگ [و دشوار] است. پس «انا لله وانا اليه راجعون‏» از مصيبتى كه بسيار دلخراش و دردناك و دشوار و اندوه‌آور است. به خدا قسم! اين مصيبتى است كه تسليت [و آرامش] ندارد و حادثه جانسوزى است كه جبران‏ناپذير است.»
سپس مدتى با هم گريستند و على(ع) سر فاطمه(س) را به سينه چسبانيد و فرمود: آنچه مى‏خواهى وصيت كن، همانا مرا آن گونه خواهى يافت كه به وصيت تو بخوبى عمل كنم و امر تو را بر امر خودم مقدم مى‏دارم.
سپس فاطمه(س) به بيان وصاياى خود پرداخت.(7)
آغاز جدايى
پس از شهادت حضرت زهرا، امام حسن و امام حسين از شهادت مادر خود با خبر شدند، اسماء به حسنين گفت: به نزد پدرتان رويد و خبر شهادت فاطمه را به او رسانيد. حسنين از خانه بيرون آمدند و در حالى كه فرياد مى‏زدند: «يا محمداه! يا احمداه! اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا»، وارد مسجد شدند و على(ع) را كه در مسجد بود، از شهادت فاطمه آگاه کردند . على عليه السلام با شنيدن اين خبر، آنچنان دگرگون شد كه بى حال افتاد. آب به صورتش پاشيدند و به حال آمد . با سوز و گداز فرمود: «بمن العزاء يا بنت محمد كنت‏بك اتعزى ففيم العزاء من بعدك؛ اى دختر محمد! به چه كسى خود را تسليت دهم. [تا زنده بودى[ مصيبتم را به تو تسليت مى‏دادم، اكنون پس از تو چگونه آرام و قرار گيرم؟»(8)
در سوگ يار
على(ع) پس از به خاكسپارى يار ديرينه و همراه روزگار خوشى‏ها و تلخى‏هاى خود، در كنار تربت آن عزيز، با رسول خدا چنين درد دل كرد:
«اى پيغمبر خدا! از من و از دخترت كه به ديدن تو آمده و در كنار تو زير خاك خفته است، بر تو درود باد! همان كه خداوند سرعت ملحق شدنش به تو را اختيار كرد. اى رسول خدا! پس از دختر برگزيده‏ات صبر من به پايان رسيده و خويشتندارى من به خاطر سيده زنان جهان از دست رفته است. اما براى من پيروى از سنت تو [كه همان صبر باشد] در جدايى تو موجب تسليت است]. اى پيامبر خدا!] تو را به دست‏خود در دل خاك سپردم! و تو بر روى سينه من جان دادى! آرى، قرآن خبر داده است كه همه از خدائيم و به سوى او باز مى‏گرديم. اكنون امانت‏به صاحبش رسيد و آنچه در گرو بود گرفته شد و زهرا از دست رفت. [پس از او‌[ آسمان و زمين زشت مى‏نمايد و هيچ‌گاه اندوه دلم نمى‏گشايد و شبم بى‌خواب است و غم از دلم نمى‏رود، تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
‌]مرگ زهرا] ضربتى بود كه دل را خسته و غصه را پيوسته گردانيد، چه زود جمع ما به پريشانى كشيده شد. شكايت [خود را] به خدا مى‏برم و دخترت خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستم‏ها كردند. آنچه خواهى از او بپرس و احوال را از او جويا شو. تا سر دل بر تو گشايد و خونى كه خورده است‏بيرون آيد. او بزودى خواهد گفت و خدا كه بهترين داور است [ميان او و ستمكاران داورى] نمايد.
]سلامى كه به تو مى‏دهم] سلام وداع كننده است نه از روى ملالت و كسالت. اگر مى‏روم ملول [و خسته جان] نيستم و اگر مى‏مانم به وعده خدا بد گمان نيستم، به خاطر وعده‏اى كه خداوند به صابران داده است در انتظار پاداش مى‏مانم كه شكيبايى نيكوتر است.
اگر بيم چيرگى ستمكاران نبود براى هميشه در كنار قبرت مى‏ماندم و در اين مصيبت‏بزرگ چون فرزند مرده جوى اشك از ديدگانم مى‏راندم.
خدا گواه است كه دخترت پنهانى به خاك مى‏رود و در حالى كه هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان‏ها نرفته، حق او برده مى‏شود و از ميراث او منع مى‏شود.
اى رسول خدا! شكايت را به سوى خدا مى‏برم و دل را به ياد تو خوش مى‏دارم، كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه ».(9)  
وقتى آن حضرت از دفن فاطمه‏ فراغت‏يافت ‏بر سر قبر او ايستاد و اين دو بيت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خليلين فرقهًْ
وكل الذى دون الممات قليل
وان افتقادى واحدا بعد واحد
دليل على ان لا يدوم خليل (10)
«جمع هر دو دوست را پريشانى است و هر چيز جز مرگ ناچيز است. اينكه من يكى را پس از ديگرى از دست مى‏دهم، نشان آن است كه هيچ دوستى جاويد نمى‏ماند.»
آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع
پيش شهدا دست من و دامن زهرا
تا داد من از دشمن اولاد پيمبر
بدهد بتمام ايزد دادار تعالى(11)
از:نشریه مبلغان شماره 31
پى‏نوشت‏ها:
1. اشاره به جمله رسول خدا است. وقتى آن حضرت پس از جنگ بدر دستور كشتن عقبه بن ابى معيط را داد، عقبه گفت: «من للصبيه يا محمد؛ چه كسى براى كودكان خواهد ماند؟» حضرت فرمود: «النار؛ آتش».
2. ام جميل، خواهر ابوسفيان، زن ابولهب و عمه معاويه بود.
3. نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه دكتر شهيدی.
4. بحار الانوار، ج‏43، ص‏117 و 133.
5. حليهًْ الاولياء، ج‏2، ص‏41؛ بحار الانوار، ج‏43، ص‏82.
6. بحار الانوار، ج‏43، ص‏210 و 211.
7. بيت الاحزان، محدث قمى، با ترجمه محمدى اشتهاردى، ص‏241؛ بحار الانوار، ج‏43، ص‏191.
8. همان، ص‏249.
9. اصول كافى، ج‏1، ص‏458و459؛ بحار الانوار، ج‏43صص 194 و 193.
10. الاخبار الموفقيات، زبير ابن بكار، ص‏194.
11.ناصر خسرو.