غفلت و طاغوت و شرک!
پژمان کریمی
در کتاب گرانسنگ منطقالطیر جناب عطار نیشابوری، در باب جایگاه عرفانی و سیر و سلوک و مشی جناب بایزید بسطامی، اشارتی به پرسش جماعتی از سالک الیالله است. آمده است: «...گفتند: چرا گرسنگی را مدح میکنی؟ گفت: اگر فرعون گرسنه نبودی، انا ربکم الاعلی نمیگفتی»!
تردیدی نیست که منظور جناب بایزید، ترویج امر گرسنگی نبوده است. بلکه غرض از اختیار واژه گرسنگی؛ هر حالتی است که آن، متضمن یادآوری نیازهای مادی و غیرمادی و بیان زبونی و ضعف انسان است برای انسان!
انسان بنا به تمنیات نفس اماره، همواره در معرض سرکشی، زیادهخواهی و برتریجویی است. پس نیاز دارد به باور وحس و حالتی که وی را از عجب و خودپرستی و غرور نفسانی به دور میسازد و چنین، سایه شوم غفلت از پیش پای انسان دامن برکشد و یاد پروردگار یکتا و سرمدی، مسلط بر بنیآدم شود.
در کتاب شاهنامه فردوسی، جمشید پادشاه اساطیری ایران زمین، وقتی تصور میکند که در مملکت زیر فرماناش، به دلیل پرتو خورشید خرد و نگاه و اراده او، آبادانی و شکوفایی شکل گرفته است، قدرت خود را بزرگ تصور نمود و چنان در دستان دیو پلید غرور گرفتار شد که وی نیز سرچشمه کائنات و حیات را برآمده از وجود خود دانست. با این تلقی، البته به سوی انحطاط قدم گذاشت و به تعبیری دین و دنیا توامان از کف داد!
از آن پس برآمد از ایران خروش
پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش
سیه گشت رخشنده روز سفید
گسستند پیوند با جمشید
برو تیره شد فره ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
در حکایات و نقلهای غیرایرانی و ضمیمه ادبیات ملل نیز، نمونههایی به دست میآید که در نکوهش «غرور» و بیان پیامدهای ناگوار آن است!
میگویند که ناپلئون بناپارت که علاقهمند به جهانگشایی و استیلا بر ممالک دور و نزدیک بود، اندک زمانی پس از فتح و پیروزی، سپاهیان را فرا میخواند و میگفت: خوب فتحی کردید.کمی بعدتر میگفت: خوب فتحی کردیم و بعدتر؛ پا را فراتر میگذاشت و متفرعانه، مدعی میشد: خوب فتحی کردم!
یکی از بزرگترین ویژگیهای قلم متعهد به آرمانهای الهی، غفلتزدایی نسبت به واقعیت وجودی انسان در برابر ذات حضرت باریتعالی است!
این غفلتزدایی نافی اسارت انسان در بند طواغیت و به ورطه شرک درافتادن است.به همین دلیل هر اندازه که قلم برشده از باور الهی، مروج اخلاقیات شخصی است، ماهیت سیاسی هم دارد. زیرا طواغیت نه صرفا در سطح و ماهیت درونی که در شکل و شمایل بیرونی هم آشکار میشوند و سر بر میکشند.