kayhan.ir

کد خبر: ۹۷۰۵۸
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۸
مروری بر فیلم «رگ خواب» حمید نعمت‌الله

بیداری از خواب اضمحلال


شیدا اسلامی

حمید نعمت‌الله در «رگ خواب» یک فیلمنامه شخصیت محور اصیل را به تصویر کشیده است؛ اتفاقی که اغلب در سینمای ایران، به دلیل ضعف فیلمنامه یا پرداخت و کارگردانی با خلل رو به رو می‌شود.
مینا؛ زن مطلقه تنها و بی‌پناهی که از پدرش هم دوری می‌کند، درگیر عشقی می‌شود که برای او همه چیز است، اما این رابطه برای طرف مقابل آن طوری نیست که برای اوست و... زندگی روی واقعی خودش را به مینا نشان می‌دهد.
مضمون فیلم، ویران شدن ساخت ذهنی یک زن در قبال موضوع «زن بودن» در نقش‌های فردی و اجتماعی‌اش است. مینا در سکانس بازگشت از فرودگاه، واگویه‌های درونی‌اش را خطاب به گربه‌ای که در فیلم به عنوان نماد مذلت و سقوط شأن انسانی او از جایگاه یک معشوقه و محبوبه رویایی به یک ابزار دستمالی شده بی‌ارزش و پست جانمایی شده است، بیان می‌کند. او از اینکه شدت از دست دادن عزت نفس انسانی و وابستگی و نیازش به کامران او را به جایی رسانده که جسم و روحش هر دو به مزبله سقوط افتاده‌اند هر چند که این مزبله‌گی به ظاهر در یک عبارت آن چیزی است که در کلام مینا با تعبیر «خوشگل کردن خود برای کامران» آمده است، ناراضی و پشیمان است. نقطه اوج انتقال مضمون دقیقا در همین جا رخ می‌دهد و در صحنه درگیری در رستوران و رسوا شدن کامران در مقابل زن دیگری که فریب داده است، به کمال می‌رسد. اگرچه تقبیح ازدواج سفید و روابط نامشروع هم در کار دیده می‌شود، اما جدیدترین ساخته حمید نعمت‌الله بیش و پیش از هر چیز، در پی آن است که بازگشت یک زن به حقیقت ارزش انسانی‌اش فارغ از جنبه‌های جنسی و جنسیتی زنانه را به نمایش بگذارد و با توجه به شرایط امروز جامعه ما، دقیقا دست روی یکی از موقعیت‌های خطرناک مبتلا به جوانان که ناشی از همان شرایط اجتماعی حال حاضر است، گذاشته است.
مینا باید بشکند و مخاطب باید صدای درهم شکستن او را بشنود تا به درک آنچه در اعماق ذهنیت فیلم و جهان معناشناسانه آن است، برسد؛ بنابر این فیلم بر خلاف نظر برخی که آن را مایه تخفیف جایگاه و سیاه‌نمایی در مورد «زن» می‌دانند، در انتها پایه‌های شناخت جدید مینا از هویت زن بودن خودش را استوار می‌کند و زن در این تصویر، دیگر موجود زبونی که بر سرنوشت خود تسلط ندارد، یا صرفا به خاطر «زنانگی»اش مورد توجه قرار می‌گیرد، نیست.
«رگ خواب» در ساخت هم فیلم خوبی است. اجزای فیلم از طراحی نماها تا میزانسن‌های خوب و منطقی، نورپردازی عالی و کارکرد دقیق و بجای عناصر افکت و موسیقی که متناسب با حال و هوای مینا، یک جا فرو رفتن در رویا را با صدای نواختن ویولن و یک جا شادی رسیدن به معشوق را با صدای تمرین تنبک در اتاق بغلی محل سکونت مینا تداعی می‌کند و در نقطه مقابل، شروع طوفان زندگی مینا را هم باز با نواختن تنبک اما این بار توسط کامران و در یک فضای مضطرب و ملودی تند و دلهره‌آور یادآوری می‌کند و حتی ترانه‌ای که در سکانس بازگشت از فرودگاه بر روی فیلم می‌آید، با آنچنان انسجام و هماهنگی هنرمندانه‌ای در کنار هم چیده شده‌اند که مخاطب در تمام طول فیلم لحظه‌ای از روند تحول شخصیت مینا فاصله نمی‌گیرد.
مونولوگ‌های ذهنی مینا با پدرش نیز به اندازه، رسا و در بزنگاه‌های نیاز مخاطب به شنیدن آنها بیان می‌شوند و نقش مکمل خود را در شمایلی موثر ایفا می‌کنند تا در دیالوگ‌های مستقیم بین کاراکترها نیایند و مخاطب را پس نزنند.
 به این ترتیب هارمونی بین تصاویر و سیر ماجراهایی که شخصیت اصلی و محوری داستان پشت سر می‌گذارد؛ در امتزاج با تصاویر و دیالوگ‌های بازیگران و روابطی که بین مینا و اطرافیانش برقرار می‌شود، به فهم عمیق مخاطب از داستان کمک می‌کند.پلاستیک دکوپاژ فیلم نیز منطبق بر فیلمنامه شخصیت محور اثر است. در مرحله اول که ناامیدی و گسست مینا از زندگی به ظاهر عادی‌اش با طلاق از همسر سابقش را شاهدیم، علاوه بر تقطیع‌های کمتر، حتی تمپوی درونی فیلم هم سردی و ناامیدی از یافتن کاری مناسب و عبور از بحران را دنبال می‌کند.
بعد که فصل آشنایی با کامران آغاز می‌شود، تحرک درونی پیرنگ؛ در سطح فیزیکال ماجراپردازی هم مشاهده می‌شود و ریتم فیلم بالا می‌رود. انگار سرخوشی مینا از یافتن روزن امیدی که وابسته به حضور کامران است، رد پای خود را در همه ارکان کار اثر به جا می‌گذارد. انگار دوربین هم در یک خلسه شیرین فرو رفته است.
در مرحله سقوط، پریشانی و بازگشت نیز شیوه پرداخت سکانس‌ها در یک طیف رنگین کمانی تزلزل‌ها و امیدهای واهی و بعد ناامیدی و شکستن و بازگشت به زندگی عادی را در کنار نورپردازی، طراحی صحنه خوب و حتی جلوه‌های میدانی و بصری زیبا از طوفان تا باران تند و... در مراحل مختلف به شکلی ماهرانه پیش می‌برد و در فضای گورستانی که سبز و نویددهنده زندگی دوباره از پس مرگ همه باورهای نادرست مینا است، به پایان می‌رساند.
دوربین هم یک سیاق یکدست از حضور در صحنه‌ها را پیش گرفته و عمدتا در جای مناسب خود قرار می‌گیرد، هر چند که بعضی جاها مثلا در صحنه عبور از بزرگراه، اگر در نقطه دید بازیگر هم می‌نشست و بیننده خود را در جایگاه مینا احساس می‌کرد، شدت و غلظت همذات‌پنداری با مینا در مخاطب به مراتب بالاتر می‌بود.
برگ برنده فیلم؛ بازی تحسین‌برانگیز لیلا حاتمی است و شخصیت مینا را در بستر داستانی با پیرنگ عمومی «بلوغ» به خوبی در مسیر سپری شده تا جایی که او در انتهای فیلم در آن ایستاده است، به نمایش می‌گذارد.
در سطح پیرنگ درونی که با پیچ و خم‌ها و کشمکش‌های مینا با خودش مواجهیم، واگویه‌های درونی این شخصیت، پرداختن به جزییات و ویژگی‌های ریز او حتی عکس العمل‌های مینا در قبال محرک‌های بیرونی و ... که در نهایت در صحنه گفت‌و‌گوی او با گربه و کالبدشکافی آسیب‌های وارد شده به عاطفه، اعتماد و امید او به لحاظ ساز و کارهای روانشناختی و کشف و شهود او در گذر از مراحل دشوار زندگی و رسیدن به یک درک عمیق از خودش نمود بیرونی می‌یابد؛ حکایت از چیدمان میمون فیلمنامه قوی، کارگردانی زبردستانه و بازی فوق‌العاده در یک قاب واحد دارد.
 «رگ خواب» تصویری از زنی است که نمونه‌های آن در اطراف همه ما هستند و گرگ‌های جامعه رگ خوابشان را خوب می‌دانند، با این تفاوت که دیگر هیچکس رگ خواب مینا را در دست ندارد. او از این خواب پریشان بیدار شده است.