تئوري رازقانون جذب،حقیقت یا توهم؟- بخش سوم و پایانی
کارکرد قانون جذب در جامعه
* حمیدرضا مظاهری سیف
در دو بخش قبلی این مقاله به موضوعاتی همچون چیستی قانون جذب، اثباتناپذیری قانون جذب، ابطالناپذیری قانون جذب، کامیابی منهای اخلاق، شعور خلاق انسان، کارایی شعور خلاق انسان، و کمال کامیابی پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
***
عمل معیار نتیجه
مشکل دیگر تئوری راز و قانون جذب این است که بر اندیشه و احساس تأکید میکند، حال این که در تعالیم قرآنی معیار نهایی دستیابی به نتایج و کامیابی عمل است، نه اندیشه و نه احساس. مهم این است که انسان اندیشهای بلند و گرهگشا دارد و باید از آن به خوبی استفاده کند، همچنین احساس و هیجانی نیروبخش که میتواند، استقامت و پایداری را به او بدهد، اما به هر حال میزان موفقیت، عمل است و با عمل میتوانیم به نتیجه دلخواه برسیم. اثربخشی اندیشه و احساس تابع عمل است و به تنهایی هیچ ثمری ندارند. اندیشه، عمل درست را نشان میدهد و احساسی که برای عمل برانگیخته شده، نیرودهنده و پیشبرنده است.
قانون جذب اگر این طور مطرح میشد که هر چه بخواهید و به اندازة عملتان به دست میآورید، درست بود. «وَ أَنْ لَيْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى» انسان حاصلی جز سعی و تلاش ندارد. (نجم/39) اما این جمله به تنهایی راهنما نیست هم از این رو قرآن کریم در ادامة این آیه میفرماید: «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى» و قطعاً تلاشش به زودی نمایان میشود.(نجم/40) یُری فعل مجهول است و فاعل آن بیان نشده یعنی کسی هست که اعمال انسان و نتیجة آن را به شخص نشان میدهد، پس همة کارها به دست اوست و نتیجة اعمال را او میدهد. چنانکه در آیة بعد میفرماید: « ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفى» سپس جزای کافی و مناسب به او داده خواهد شد. (نجم/41) «وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى» قطعاً همه چیز به پروردگار تو منتهی میگردد.(نجم/42)
در آیات بعد به شکوه قدرت خداوند و شگفتی آفرینش او و نفوذ نامحدودش در جهان میپردازد و به طور کوبندهای میفرماید: «بیتردید اوست که میخنداند و میگریاند. اوست که میمیراند و زنده میکند. اوست که زوجها را مذکر و مؤنث آفرید. از نطفهای به هنگام بیرون آمدن. و آفرینش جهان دیگر به دست اوست. و براستی که او دارایی و بینیازی بخشید و اوست پروردگار ستارة شَعْرا و او ست که قوم عاد را با تمام نیرویی که داشتند نابود کرد. و قوم ثمود را باقی نگذاشت و قوم نوح را پیش از آن، چرا که آنان ستم و سرکشی کردند. و شهرهای زیرورو شده که فراگرفت آنها را آنچه فراگرفت. پس به کدام نعمت پروردگارت شک داری.» (طه/43-55) این آیات تمام یافتههای بشر را در گرو عمل شخص و ارادة خداوند میداند و به عنوان نعمتهای تردید ناپذیر او معرفی میکند.
اما پرهیزکاران از هیچ کدام دنیا آخرت نمیگذرند و هر دو را میخواهند و مشتاقاند تا لطف الاهی را در هر دو جهان تجربه کنند. از اینرو آرزوهای بزرگ را باور میکنند و با شهامت میپذیرند و به عشق بیکران خداوند و بخشندگی نامحدود او امیدوارند و چون خود را در پیوند با او یافتهاند، تواناییها و شایستگیهای خویش را میپذیرند و خود را به بهای ناچیز و بهرة محدود دنیا دلخوش نمیکنند. حتی اگر دنیا در برابر کامیابی ابدیشان قرار گیرد با شهامت از آن میگذرند و آرزوهای بزرگتر و کامیابی گواراتر را انتخاب میکنند. به این ترتیب خود را خالق ارزشها نمیدانند، بلکه زندگی و وجود خود را بر اساس ارزشهای الاهی سامان میدهند.
تفاوت قانون جذب با دعا
در قانون جذب انسان کانون عالم است و فرمان میدهد و محقق میشود، کائنات غلام حلقه به گوش و غول چراغ جادو هستند و انسان باید مثل فرمانروای نیرومندی آرزوهای خود را میطلبد. نیروی برآوردن آرزوها، قدرت تصور و تجسم اوست و آنچه انسان بخواهد، همان خواهد شد.
اما در دعا خداوند کانون هستی است. فرمان، فرمان اوست و اراده، ارادة او. کائنات به اذن او عمل میکند و انسان فروتنانه و نیازمندانه از او درخواست میکند. هرچه خداوند بخواهد همان خواهد شد و بعد از دعا انسان با همة امیدواری و اعتمادی که به قدرت و مهربانی و بخشندگی خداوند تعالی دارد، تسلیم خواست خدا میشود، تا در صورت صلاح بودن دعایش مستجاب و آرزویش برآورده شود.
بنابراین ورود و خروج به دعا زمین تا آسمان با قانون جذب فرق میکند. در قانون جذب این نیروی انسان زمینی و تخیل اوست که نتیجه را تعیین میکند؛ در حالیکه در دعا نیروی الاهی تعیینکننده است. راز دعا احساس نیاز و وابستگی و شکستگی است، اما راز قانون جذب تخیل بینیازی، دارایی، خودمحوری و خود کامی است. دعا در یک لحظة ناب نورانی از سوز و عشق و نیاز به نتیجه میرسد، ولی ادعا این است که قانون جذب با استمرار تصور برخورداری و بینیازی و انتقال انرژی خوشی و شادی به تخیلات نتیجه بخش خواهد بود.
دعا از انسان عبد میسازد و از رهگذر رابطه بندگی با آفریننده و فرمانروای عالم، انسان را بر پدیدههای هستی و کائنات مسلط میکند، ولی قانون جذب انسان را به فرمان روای تخیلی کائنات تبدیل میکند. دعا انسان را به فضایل تقوا، تواضع، بخشایش، بندگی، مهربانی و ... میآراید، اما قانون جذب انسان را در تخیل رویاهای رنگارنگ و آرزوهای دراز غرق میکند و خودمحوری و منفعتطلبی و لذتجویی را نیرومندتر میسازد.
این تفاوتها و نتایج و آثار دورکننده از ارزشهای اخلاقی فارق از درستی یا نادرستی قانون جذب به دنبال عمل کردن بر آساس آن به وجود خواهد آمد. و اگر نادرستی قانون جذب مورد توجه قرار گیرد این ناکامیها انسان را هرچه بیشتر در آرزوها و رویاهای خود فرومیبرد و بیشتر و بیشتر پیامدهای اخلاقی آن را پرورش میدهد.
گذشته از همة اینها قانون جذب در مقایسه با دعا بسیار محدودکننده است و با فرض درستی و کارآیی از ظرفیت کمتری برای کامبخشی برخوردار است. بنابر قانون جذب یک شخص باید آرزویی را که با توان تخیل و تجارب خود در دلش پدید آمده به روشنی تصور کند و آن را تجسم بخشد و در نهایت به همان برسد. اما در دعا به تصور و تجسم شفاف و بستهای از دعا نیاز نداریم. بلکه دعا میتواند بسیار مبهم و کلی باشد. ما در دعا به جای تصورات محدود خود لطف و رحمت بیکران خداوند را معیار قرار میدهیم و او بیش از خواسته و تصورما میبخشد و عطا میفرماید.
قانون جذب سرچشمة کامیابی را در تخیلات محدود جستجو میکند، در حالی که دعا کامیابی را به بخشندگی نامحدود خداوند میپیوندد. با قانون جذب چنان که ادعا میشود، شما به چیزی که میدانید چیست و میخواستید میرسید و این موضوع بسیار تجربه شده است که انسان وقتی به خواستهاش میرسد، احساس ناکامی میکند و در طول این رسیدن ایدههای فراتری در تخیلش نقش میبندد، که موجب میشود، لحظه دستیابی به رویای گذشته، شادمانی و لذتی کمتر از آنچه در آغاز احساس میکرد، پیدا کند. در دعا اما با توجه به عدم تصور و تجسم خواسته با عطای خداوند به اوج شامانی میرسد، بخشش الاهی هر چه با شد، پیشبینی نشده و غیر منتظره است و این شرایط از کوچکترین رویدادها و پدیدهها بزرگترین شادمانی ها را میآفریند.
با این توضیحات معلوم میشود که همانند انگاری قانون جذب با دعا اشتباهی است که ما را از درک ارزش گنجی نامحدود غافل کرده و با تخیلات محدود سرگرم میکند.
تفاوت قانون جذب با تفکر
معمولاً قانون جذب را به قدرت فکر مربوط میکنند و گاهی برای تأیید آن فضیلتهایی که از یک ساعت تفکر در روایات بیان شده و عبادت بودن آن و دهها جمله از بزرگان که دربارة اهمیت و و ارزش تفکر گفتهاند، سخن به میان میآورند. اما باید توجه داشت که اساسا نیروی فکر ارتباطی با قانون جذب ندارد. فکر نیرویی است که انسان با استفاده از آن پاسخ پرسشهای خود و دیگران را مییابد و با دانستههایش به کشف ندانستهها میرود. حالا عمل به دانستهها چه نتایجی دارد و عمل نکردن به آنها چه پیامدهایی را به دنبال میآورد، موضوعی دیگر است.
اما قانون جذب اساسا به قلمرو فکر و نیروهای آن وارد نمیشود. آنچه در کانون این تئوری قرار دارد، تخیل و توهم است. تخیل این است که ما تصویر مشاهدات خود را در ذهن حاضر کنیم و آنها را تجسم ببخشم. توهم نیز پیوند زدن کلیاتی نظیر آرمان، محبوب، آرزو و خوبی به این تصاویر جزئی است. برای روشن شدن این تفاوت و فاصلة بسیاری که تئوری راز از تفکر دارد، همین کافی است که تفکر از دورة کودکی و نوجوانی به تدریج شکل میگیرد و در سنینی بالاتر کامل میشود. بنابراین کودکان هر چه سنی پایینتر داشته باشند از نیروی فکر کمتری برخوردارند و به طور طبیعی کسی هم از آنها انتظار سخنان متفکران و رفتار مبتنی بر فکر ندارد.
اما آنچه در عمل به تئوری راز مورد نیاز است بیش از هر کس در اختیار کودکان است. که کودک دو، سه ساله ساعتها در خانة خیالی خود بازی میکند، به فرزندش غذا میدهد و او را میخواباند، به خرید میرود، رانندگی میکند، سوار بالن میشود، در رودخانه شنا میکند، غرق میشود، نجات پیدا میکنند و گاهی چنان غرق این تصورات است که والدین خود را نیز به رویاهای خود میبرد و زندگی آنها را در دنیای خود تعریف میکند. تئوری را به این تخیلات شیرین و دلپذیر نیازمند است و ارتباطی با تفکر و واقعیت جهان ندارد.
رازی دیگر
بخشی از مثالهایی که برای اثبات و تأیید قانون جذب آورده شده و ممکن است هر کدام از ما نیز تجربه کرده باشیم، اساساً ربطی به جذب ندارد. بلکه روشنبینیهایی است که هر کس به نسبت آمادگی و لطافت روحی در خواب یا بیداری آن را تجربه میکند و از رویدادهای آینده آگاه میشود. این تجربه ممکن است به صورت دیدن تصویری از آینده باشد و یا احساس نیرومندی که ما را از وقوع یک رویداد آگاه میسازد.
با این تبیین قضیه کاملا صورتی معکوس دارد و این طور نیست که هرچه در ذهن تجسم میشود، با نیروی تجسم و احساس تحقق مییابد، بلکه آنچه قرار است تحقق یابد، در صفحة ذهن تصویر میشود. این نیروی واقعیت است که قلبها و ذهنهای شفاف را بازمیکند و فروغ آگاهی را در آنها میتابد. آینده به لحظة حال سرازیر میشود، تحمیلی از زمان حال به آینده. روزنهای به روی آینده گشوده میشود و منظرهای پدیدار میگردد، نه اینکه قلمی برداریم و روی دیوار نقش پنجره و منظره را بکشیم به امید اینکه پنجره باز شود و منظره پیدا.
رانندة آیتالله بهاءالدینی میگوید: یک روز برای رفتن به خارج شهر حرکت کردیم. وقتی آقا در ماشین نشست، برخلاف همیشه که خوشوبش میکرد، ساکت و آرام بود. کمی که جلو رفتیم به من پولی دادند تا در صندوق صدقات بیندازم. به راهمان ادامه دادیم تا از یک سه راهی بزرگ گذشتیم. در آنجا بود که آقا نفس عمیقی کشیدند و مثل همیشه شدند. از ایشان پرسیدم که چرا در ابتدا حالت دیگری داشتید. ایشان فرمودند که وقتی داخل ماشین نشستم دیدم که سر این سه راه با یک ماشین سنگین تصادف خطرناکی میکنیم. و چون استغفار دفع بلامیکند شروع به استغفار کردم، بعد یادم آمد که صدقه هم خوب است. و بالاخره این کارها مؤثر شد و خطر برطرف گردید.
این روشنبینیها را تقریباً همه در اندازهها و صورتهای گوناگون در خواب یا بیداری تجربه کردهایم. خیلی از افراد موفق هم موفقیتهای خود را پیشاپیش دیدهاند و خود را در آن شرایط مشاهده کردهاند. اما بسیاری از آنها که نویسندة این سطور با آنها مصاحبه داشته به طور غیر ارادی و ناخواسته آن شرایط برایشان مجسم شده است. یا به صورت زندهای آن را در قلب خود احساس کردهاند، اگر چه تجسم و تصویری هم در کار نبوده.
بنابراین کشف قانون جذب مثل این میماند که ببینیم یک زن برای زایمان ابتدا درد میکشد و بعد توصیه کنیم برای درمان نازایی با مشت به شکم همسرتان بکوبید تا مثل زنان باردار به خود بپیچد! نظریه پردازان قانون جذب با دیدن افراد موفقی که پیش از موفقیت، احساس یا مشاهدهای از موفقیت خود داشتهاند، به این نتیجه رسیدهاند که این مشاهده و احساس باعث رسیدن به موفقیت بوده، در حالی که قضیه کاملاً برعکس است و آن سرنوشت بوده است که پیش از وقوع مشاهده شده است که در مطالعات فراروانشناسی به آن روشنبینی آینده نگر میگویند. به این ترتیب با تصور و تجسم تحمیلی به ذهن واقعیت و آینده تغییر نخواهد کرد. اگر واقعیتی باشد، ممکن است پشاپیش به فرد نموده شود.
«كَلاّ إِنَّ كِتابَ اْلأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ کتابُ مَرْقُومٌ یشهَدَهُ الْمُقَرَّبُونَ» کتاب سرنوشت نیکان در جایگاهی والاست و تو چه میدانی که آن جایگاه والا چیست، کتابی نوشته شده که مقربان میبینند. (مطففین/18-21) هر کس به اندازة نیکوکاریش از این بصیر و روشنبینی برخوردار میشد.
به هر حال قانون جذب برای اثبات مدعای خود نیازمند شواهد و دلایلی است که احتمال تبیینهای دیگر در آن نباشد چه رسد به اینکه با دلایل روشن دینی و نیز تجارب آشکار زندگی خلاف آن اثبات میشود.
کارکرد قانون جذب در جامعة امروز
راز قانون جذب در یک کتاب یا فیلم فاش نشده است، تمام مبلغان دین عصر جدید نظیر «لوئیز هی» از آن New age Movment یا جنبش عصر جدید سخن میگویند، (شفای زندگی،ص118-122) انجیل شیطانی در تمرینات سحر از آن استفاده میکند و هزاران کتاب و مقاله و همایش در دهههای گذشته برای آن برگزار شده و به تمام جهان راه یافته و این همه در وضعیتی است که هنوز چیزی اثبات یا ابطال نشده است و از هرگونه بحث علمی در رابطه با آن خودداری میشود.
تنها چیزی که به خوبی آشکار است و میتوان با اطمینان از آن سخن گفت این است که قانون جذب مردم را در آرزوهای دنیایی فرومیبرد و آرزوهای دنیایی را در عمیقترین لایههای ذهنی و احساسی آنها درونی میسازد. این وضعیت نوعی احساس کاذب خوشی و کامیابی را ایجاد میکند که نتایج و پیامدهای تباهکنندهای دارد:
1-کوتاهی در عمل: غرق شدن در آرزوها و تخیل و تجسم آنها، انسان را از عمل و تلاش باز میدارد. «هر که آرزویش گسترده شود، عملش محدود و کوتاه میشود» (الإرشاد،ج1،ص304. بحار ج77ص241) زیرا نوعی رضایت خاطر وهمی ایجاد کرده و انگیزة حرکت و تلاش را میکاهد.
2-بدکاری: وقتی آرزوها تمام فکر و قلب انسان را فرابگیرد از تمام امور دیگر مهمتر و ارزشمندتر میشود، و انسان برای دستیابی به آن هر کاری را انجام میدهد. به این علت «کسی که آرزوهایش دور و دراز شود، عملش بد و ناشایست میگردد.» (نهج البلاغه حکمت36، خصال ص15 از امام صادق و تحف العقول از امام کاظم این جمله را نقل کردهاند.) چنین فردی به جای تلاش و حرکت درست میخواهد از راههای کوتاه و کم زحمت به نتیجه برسد و به این منظور دست به هر کاری میزند.
3- بیچارگی: آرزوها انسان را در خیالات خوش فرومیبرد و او منتظر میشود تا از آسمان برای او پول و خوشی ببارد و اینها خوابهای تعبیر نشدنی است زیرا انسان تنها با عمل و کوشش میتواند به موفقیت برسد. «کسی که از رویاها و تخیلات کمک بگیرد، بیچاره میشود.» (غررالحکم،ح9208)
4. رنج و اندوه: غرق شدن در آرزوها و رویاها دنیایی دروغین را برای انسان میسازد که با دنیای واقعی متفاوت است و انسان با تجسم خود در دنیای آرزوها و سپس دیدن خویش در دنیایی واقعی بسیار افسرده و رنجور میشود. «کسی که از آرزوهایش دنبالهروی کند، رنجش بسیار میگردد.» (غررالحکم.ح8449) اما مشکل بزرگ این است که این رنج همراه با یک احساس موهوم خوشایند است که موجب میشود انسان به طور غیر طبیعی برایگریز از رنج جهان واقعی و تداوم احساس خوشایند دنیای آرزوها، به تخیلات خود پناه برد و در آن اوهام
اقامت گزیند.
5. از دست دادن بصیرت: آرزوها به ویژه اگر با تجسم و تخیل همراه شود، انسان را در دنیایی موهوم و دلپذیر فرومیبرد که مانع از درک جهان واقعی و رویدادهای آن میشود. «آرزوها، چشم انسان را کور میکند.» (نهج البلاغه، حکمت275)
دنیا با رنجها و ناکامیهایش به انسان درس میدهد و او را به سوی زندگی ابدی و بهشت خداوند هدایت میکند، اما کسی که پناهندة اوهام خود شود و چشم از جهان واقعی فروبندد، دیگر نمیتواند حقیقت دنیا را درک کند و پیام آن را دریابد. در این شرایط ارزشهای دنیا را بر افکار و احساسات خود حاکم میکند و دنیامداران را در اوج شایستگی و ارزشمندی مینشاند. به این ترتیب ظلمها و پلیدیهای آنها را ندیده گرفته و چه بسا قدرت و ثروت را نشانة قدرت و لیاقت آنها به شمار میآورد. در کنار این پیامدهای طبیعی غرق شدن در آرزوها، توصیههای سخنگویان قانون جذب دربارة توجه نکردن به اخبار و ندیده گرفتن بدیها و اینکه توجه به آنها موجب رخ دادن آنهاست، روند بصیرت زدایی و خام کردن مردم آسان و گسترده میشود.
کسی که به قانون جذب پایبند میشود، ستمها و سیاهیهای موجود را ندیده میگیرد و به خیال اینکه اگر به آنها نیندیشی از بین میروند، خود را به آرزوهای رنگارنگ دل خوش میکند. غافل از اینکه دیگرانی هستند که برای دستیابی به آرزوهای ظالمانة خود دست به هر کاری میزنند و زمین را از فساد و ستم پر کردهاند. همان افرادی که با سرمایهگذاری روی قانون راز آن را از هزار زبان و با هزار چهره به مردم دنیا مینمایند و میآموزند، تا بدون مزاحمت به کار خود ادامه دهند. آنها میگویند به بدیها ننگرید و نیندیشید، که این بهترین راه مبارزه با آن است؛ در حالیکه نمیگویند با کسانی که به این بدیها میاندیشند و بدی میکنند چه باید کرد؟ لوئیز هی و افراد دیگری که قانون جذب را آموزش میدهند میگویند حتی به اخبار هم گوش ندهید. (شفای زندگی، ص166) تا ذهن و زندگیتان زشت نشود! و چه پیامی بهتر از این میتواند برای تداوم فساد و ستم شرایط را فراهم
کند.
مروجان قانون جذب میگویند بدیها را نبینید، به جنگ فکر نکنید و به ظلم و ستمهایی که در جهان میشود نیاندیشید، براستی چه کسانی از این سخنان بیش از همه منفعت میبرند؟ این تئوریها به نفع سلطهگران و ستمپیشهگان است یا مظلومین جهان؟ و مگر امام علی به امام حسن علیهم السلام توصیه نفرمود که دشمن ظالم و یاور مظلوم باش؟ آیا جنگهایی که در دنیا به راه میافتد به خاطر این است که مردم به جنگ فکر میکنند؟ یا عدهای سلطهگر ناگاه به کسانی حمله میکنند که نه به جنگ فکر میکردند و نه آمادگی جنگیدن
داشتند؟
راز قانون جذب، مخدری فکری است که مردم را در اوهام و آرزوها فرومیبرد، تا دزدان هوشیار، با آسودگی تمام هستی مردم را به تاراج برند. اگر قانون جذب از سوی مردم جهان پذیرفته شود آنگاه هیچ نیرویی برای مقابله با ظلم و ستم در جهان باقی نخواهد ماند و آنچه باقی میماند، پلیدی، ستم و تباهی است و مردمی که هر روز چشم برهم میگذارند و دنیایی زیبا و زندگی گوارا را در خیال خود میبینند و احساس میکنند و به امید روزی که به آن برسند، لبخند میزنند. هم از این رو امام علی فرمود: «آرزو، سلطة شیاطین بر دلهای غافلان است.» (غرر الحکم، ص1828)