به بهانه بزرگداشت عطارنیشابوری ؛ 25فروردین
شاعر تازیانه سلوک
فریدالدین عطار نیشابوری تمام نبوغ ادبی خود را وقف عرفان کرد و در مقایسه با شاعرانی که سر در آخور دربارها داشته حتی برای گدایی یک توبره کاه، یا ارزن کبوتران خود قصیده دراز دامنی میسرودند، شعر را دستافزار و کشکول دریوزگی قرار نداد و از مداحی زرمندان و زورمندان و تزویر مایگان تن زد. عطار را همراه سنایی و مولوی، سه ضلع مثلث شعر عرفانی فارسی دانستهاند. دیگران هرچه گفتهاند تکرار جان سرودههای آنهاست. در حقیقت عطار بود که شعر ایران را از دنیای محدود ادبیات اهل دربار بیرون آورد.
عطار با دلی دردمند و جگری سوخته، صفای باطن و صیقل درون به پاسداری دلهای انسانها برخاست و راهی هفت شهر عشق شد و هفت خان عشق را با قدم صدق درنوشت. سخنش را همگان «تازیانه سلوک» گفتهاند. بهترین مصداق این سخن را احمد عزیزی آورده که:
دین زاهد در فشار قبرهاست
دین عارف روی سقف ابرهاست
فریدالدین، دانشمند و عارف بزرگ؛ پیشهاش داروفروشی بود و ظاهرا داروخانه وی محکمه طبابت هم بوده است، زیرا در آن ابیات معروفی که در مصیبت نامه دارد؛ میگوید:
مصیبتنامه کاندوه جهان است
الهینامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چگونه زود رستم زین و آن باز
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم مینمودند
(عطار تنها طبیب ابدان نبوده است بلکه طبیب ارواح نیز بوده و برای مبتلایان به امراض روانی نیز نسخه میپیچیده است)
در زبان فارسی کمتر کتابی به سادگی و شیرینی و خالی از تکلف بودن تذکرهالاولیا داریم. منطق الطیر با ابیاتی حدود 5000 بیت به طور مسلم یکی از شاهکارهای شعر و شاعری جهان دانسته شده است. در روانی و گشادگی زبان و بیان و گریز از هنرنماییهای شاعرانه، انتخاب لطیفترین الفاظ، بلندترین افکار عارفانه و شیواترین تخیلات شاعرانه مقامی ویژه دارد.
اسرارنامه شامل 12 مقاله است که در هر مقاله اصلی از اصول تصوف مورد مداقه قرار گرفته و حکایتهایی به مناسبت نقل شده است. درباره خداشناسی در آغاز این مثنوی داروهایی برای انسانها تجویز شده است.
چو نتوانی به ذات او رسیدن
قناعت کن جمال صنع دیدن
طبیعت راستداری بیریا باش
طبیعی نیستی مرد خداباش
چو در هرجهان یک کردگار است
ترا با کار چار ارکان چه کار است
یکی خواه و یکی خوان و یکی جوی
یکی بین و یکی دان و یکی گوی
نگه کن ذره ذره گشته پویان
به حمدش خطبه تسبیحگویان
در «المقاله الثانیه» عطار درباره حضرت رسول(ص) و نعت آن سرور و معراج آن حضرت داد سخن میدهد و اظهار عجز کرده است.
چه گویم من ثنای او خدا گفت
که نام اوست با نام خدا جفت
عطار اسیر سنت ادبی حاکم بر عصر و زمانه خویش بود و ضعفهایی درین راه دارد و بعضی از ابواب مختارنامه (باب شمع و پروانه) نمودار همین ضعف است.
به نظر فریدالدین وقتی عارف با من نفسانی خود مبارزه کند و آن را محو گرداند نهتنها جان و یا روح روشن و تابان میشود، بلکه جسم مادی نیز شفاف و نورانی میشود و به مرز روح لطیف و فرامادی میرسد، او سپس به صفا و پاکی جسم پیامبر(ص) اشاره میکند و میگوید جسم پیامبر(ص) پاک و شفاف و نورانی و دارای ویژگیها و خواص روح فرامادی بود.به همین جهت همانند روح قابلیت عروج داشت و آن حضرت در شب معراج با جسم خود به آسمانها و افلاک عروج نمود.
محمد(ص) را چو جان تن بود و تن جان
سوی معراج شد با این و با آن
عطار معتقد است کسانی که در راه خدا و برای او کشته میشوند، جسدشان پاک و مقدس است، زیرا صفات روحی و باطنی آنها به جسم شان منتقل شده و به آن پاکی، تقدس و تعالی بخشیده است.
صلا در داد یاران را پیامبر
که بشتابید ای اصحاب یکسر
که تا برکشته حق غرق تشویر
بگریید و به پیوندید تکبیر
کسی که کشته شرم و حیا شد
اگر مرد او، تن او توتیا شد
اگر هر ذره خاکش ببویی
بود صد بحر پر تشویر گویی
در بینش عطار، اعتزال و سکوت، کم خوردن و کمخوابیدن کیمیایی است که تنها به روح کمال میبخشد، بلکه جسم و تن خاکی را متعال میکند و در آن ویژگیها و مختصات روح فرامادی و الهی را به وجود میآورد.
تنت را دل کن و دل درد گردان
کزین سان کیمیا سازند مردان
کوشش و مجاهده در عرصه خداشناسی، بنمایه و اساس تفکر عطار است و همه آثارش مؤید این نکته است، به ويژه در مثنویهای الهینامه، اسرارنامه، مصیبتنامه و منطقالطیر؛ آشکارا سالک را به گونههای متفاوت، راهی سیر و سلوک عرفانی میکند و در تمام مراحل همچون رهنمایی پیش میبرد. عطار معتقد است که متناقض با اعتقاد بارز او یعنی کوشش برای خداشناسی بیثمر پنداشتن این تلاش است. این دو تفکر، سازنده متناقض نمایی در آثار عطار هستند که در بیت زیر، به آن اشاره شده است.
هرچه دانی آن تو باشی بیشکی
ور ندانی از خران باشی یکی (مصیبتنامه)
(بیت بالا نمایانگر این است که شناخت خدا امکان ندارد اما باید در این راه سلوک کرد اگرچه به ناکجاآباد برسیم)
یکی دیگر از اندیشههای عطار که در کنار مجاهدات فراوان او برای وصول به حقیقت، متناقض به نظر میآید، این است که وجود خدا «گم شده» است تا در طلب و جستجوی او باشیم اما انسان ناگزیر از جست وجو است.
اگر از تو کسی پرسد چه گویی
که چیزی گم نکردی می چه جوئی (اسرارنامه)
من ندانم تا چه گویم، ای عجب
چند گم ناکرده جویم، ای عجب (منطقالطیر)
و درغزلیاتش معشوق را با عنوان «گم ناشده» مخاطب قرار میدهد:
گم شدم درجستوجویت روز و شب
چند بازت جویم ای گم ناشده (دیوان)
در مباحث فوق دو دیدگاه متناقض با اندیشه بارز عطار در تلاش برای شناخت خداوند مطرح شد یکی «یافتن نایافتن» و دیگری «در طلب گم ناشده»، با نگاه به این دو متناقضنما ملاحظه میگردد که مورد نخست شناخت خدا را امری محال و ناشدنی میداند و دومی آن را بدیهی میشمارد و در یکی از غزلیات عطار، هر دو این اندیشهها جمع شدهاند:
چون بدین ره بسی فرو رفتیم
باز ماندیم آخر از رفتار
گه به پهلوی عجز میگشتیم
گه به سر میشدیم چون پرگار
دو صفت رحمانیت و قهاریت خداوند، تأثیر زیادی در ساخت متناقض نما در اشعار عطار دارد.
چو قهرش کرد حکم و راندم آغاز
عجب نبود که فضلش خواندم باز (الهینامه)
گر کنی در پای قهرت مضطرم
صد نثار لطف ریزی بر سرم
ور به تیغ عدل مجروحم کنی
فضل خود را مرهم روحم کنی (مصیبتنامه)
یکی از درون مایههایی که به صورتهای گوناگون در آثار عطار تجلی کرده، آب زندگانی است در بیت زیر کاربرد عارفان آب حیات آشکار است.
چون به تاریکی درست آب حیات
گنج وحدت در بن چاهت دهند
عطار در بیتی آب خضر را مایه حکمت و همت میداند و از اینکه کسی نیست که مستعد شنیدن اوصاف آب خضر و آب کوثر باشد، در رنج است. در اینجا آب خضر مرادف با آب کوثر آمده است.
کوسکندر همتی، حکمت پژوهی تشنه دل
تا صفات آب خضر و آب کوثر گویمی
آب حیوان دارای همان مفاهیم عارفانه و گاه عاشقانه است و چون (آب حیوان) در سیاهی است، با استفاده از این اسطوره عطار گاه تصاویر بدیع و زیبایی میسازد. چون این بیت:
سرشک او اگر نیست آب حیوان
چرا شد در سیاهی مانده پنهان
عطار در آرزوی این است که به آب حیوان دسترسی پیدا کند و آن هم از دست خضر، البته عطار طالب آن نور الهی است که بر ضمیرش بتابد:
کز کف خضر آب حیوان خوردهام
و این آرزوی هر سالک و عارفی است
اما چشمه خضر با معانی عارفانه و عاشقانه در ابیات عطار به چشم میخورد.
این درد جگرسوز که در دیده مراست
میگرداند گرد جهانم چپ و راست
عمریست که میروم به تاریکی در
و آگاه نیم که چشمه خضر کجاست؟
آب زندگانی در دو جا در ادبیات عطار به کار رفته است. در یکی مفهوم و رمز عارفانه دارد. همانند بیت ذیل:
ساقی تو بیا و بر کفم نه
یک کوزه آب زندگانی
و در بیت زیر مفهوم کاملاً عاشقانه دارد:
ز مشک تازه یک یک موی شسته
به آب زندگانی روی شسته
در خاتمه باید گفت در باور عطار فکر انسان باید همواره (همانند سالک) در تلاش و تکاپو باشد تا پیش از مرگ و فرا رسیدن اجل، تن را به جان پاک و سر قدسی بدل کند.
کار فکرت لاجرم یک ساعتت
بهتر از هفتاد ساله طاعتت
ناهید زندی پژوه
منابع:
1- احمدی، احمد. طبابت و داروفروشی عطار نیشابوری. ماهنامه بینالود، شماره8، خرداد1373.
2- خوشحال دستجردی، طاهره. عروج جسمانی پیامبر(ص) از دیدگاه عطار نیشابوری در منظومه اسرارنامه. مطالعات عرفانی دانشکده علوم انسانی دانشگاه کاشان، شماره6، پاییز و زمستان1386.
3- شفیعی کدکنی، محمدرضا. مقام عطار. ماهنامه بینالود، شماره6 و 7، زمستان 1373.
4- مالمیر، تیمور؛ قربانی، خاور. پیوند کلام اسلامی با متناقض نما در زبان عطار نیشابوری. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. شماره152، بهار 1385.