گفت وگو با رئیس سازمان بسیج هنرمندان
دکترقنادیان: هنرمند بسیجی با صراحت و شجاعت میگوید ما عدالت را میخواهیم
گفتگو از: مارال رضوی
دکترحسین قنادیان، متولد 1338 است. کارشناسی علوم سیاسی، کارشناسی ارشد مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی ودکترای مدیریت وبرنامه ریزی فرهنگی را دارد. معاونت سیاسی بسیج دانشجویی، مسئولیت بسیج دانشجویی دانشگاه های تهران، مسئول کانونهای فرهنگی ورزشی جوانان، فعالیت درشورای عالی جوانان، و کارگروه های مختلف آن در کارنامه وی دیده می شود. به گفته خودش، درعرصه هنر درسال 1379 بعد از فرمایش رهبر انقلاب دردیدار با جمعی از مسئولان سپاه و بسیج که فرمودند: «به حوزه جوانان بیشتر بپردازید وعرصه های نوینی را برای جوانان بازکنید که هرکسی احساس کند وارد بسیج شود می تواند ذائقه ها و دغدغه های خودش را ببیند و به آن جامه عمل بپوشاند.»، به طور رسمی، وارد فعالیت درعرصه هنر می شود و از سال 84 به بعد، سازمان بسیج هنرمندان را پایه گذاری می کند که از آن زمان تاکنون، ریاست این سازمان را به عهده دارد. به بهانه روز «هنرانقلاب اسلامی» ، با او گفت وگو کردیم.
* آقای قنادیان، جایگاه بسیج هنرمندان در نظام فرهنگی – هنری کشور، کجاست و این سازمان، چه نقشی را دراین عرصه می تواند ایفا کند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین نکته آن است که متولیان عرصه فرهنگ وهنر کشور در قانون اساسی و ارکان نظام تعریف شده است. دوم اینکه، بسیج به معنی عام آن این گونه تعریف می شود که پاسدار انقلاب اسلامی، ارزش ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی باشد. هر جا که انقلاب، یا ارگانهای موظف و متولی نظام با مشکلاتی مواجه هستند یا نا کارآمد هستند یا ضعفی در کار دارند، بخش های دیگر باید به کمک و همراهی آنها بپردازند. این طور می توان بیان کرد که هر جا که ضرورت های اهداف انقلاب، ایجاب کند که باید به این مجموعه ها کمک کنیم یا ضعف این مجموعه را پوشش بدهیم ودرصدد تقویت مجموعه ها باشیم؛ دراینجا، بسیج به حکم ثانوی، موظف است با همه ظرفیتش وارد این عرصه شود. به همین خاطر نیاز به حضور نیروهای کمکی فعال و موثری که دغدغه انقلاب اسلامی را دارند، دراین زمینه احساس می شود تا بیایند و آنچه را که باید انجام دهند و نیاز های انقلاب تامین شود را انجام دهند. امروز ما شاهد آن هستیم که دشمن، چه از خارج و چه از داخل، به نوعی از ابزار هنر برای ضربه زدن به انقلاب و نیروهای انقلابی و آرمانی بهره میبرند. وظیفه بسیج است که دراین زمینه وارد عمل شود و از انقلاب درعرصه هنر، دفاع و حمایت کند.
* شما، برای اینکه فرهنگ بسیجی را به ویژه درعرصه فرهنگ و هنر، گسترش وتعمیق بدهید، چه سیاست گذاری ها و چه برنامه هایی را دربسیج هنرمندان داشتید و دارید؟
جامعه هدف ما، هنرمندان هستند، وقتی صحبت از هنرمند میکنیم، یک فضایی را درسازمان بسیج هنرمندان تعریف کردیم، که هرهنرمندی که وارد میشود، وعضویت داوطلبانه این سازمان را میپذیرد که همراهی و همکاری کند؛ یک فرآیند تربیتی را تعریف کردهایم. این فرایند تربیتی، خمیرمایه انسانها و اعضا را میبرد به سمت و سویی که حاصل آن انسان متعالی باشد؛ یعنی حرکت اعضا درمسیرتعالی قرارمیگیرد. بخش دومی که ما دراین مجموعه به دنبالش هستیم و سیاست گذاری کردهایم، همزمان محیط عرصه هنر را یک محیط اسلامی وسالم بکنیم؛ چون خود محیط روی فرد تأثیرمیگذارد. پس اگر ما محیطی داشته باشیم که متعلق به آموزهها و ارزشهای دینی انقلابی واسلامی ما نباشد، این محیط کم کم آن اثرسویش را درافراد خواهد گذاشت. یقیناً زحمت این طرف که تربیت انسان ها درآن دارد صورت میگیرد، از آن طرف به هدر خواهد رفت. ما روی سالم سازی محیط هنر و منطبق سازی آنها با ارزشها و آرمانهای انقلابی، داریم کارمیکنیم. شما وقتی وارد حوزههای هنری بسیج می شوید، این تفاوت را از لحاظ سالم بودن و ارزشی بودنش به وضوح در مقایسه با عرصههای هنری دیگرمی بینید. خودتان می بینید که درفعالیتهای هنری که به دست بسیج است، خانوادههای متدین به راحتی وارد این عرصهها میشوند.به نظرمیرسد که اگراین دو موضوع را درمجموعه فعالیت های فرهنگی و هنری که در سایر سازمان ها و مراکزهنری دارد انجام میشود، بتوانیم تسری دهیم و یک جریان غالب بکنیم به طوری که همه بیایند با این مجموعه هماهنگ شوند، یقیناً آن چیزی که از «هنرانقلاب اسلامی» مد نظرماست، به مرور زمان محقق خواهد شد.
* خُب! به نظرشما، این هماهنگی بین همه سازمان ها و مراکزی که متولی فعالیتهای فرهنگی– هنری هستند، وجود دارد؟! اصلاً نقش بسیج هنرمندان دراینجا چه بوده است؟
نه، در حال حاضر، ما این ارتباط و هماهنگی را نمیبینیم. البته نمی خواهیم همه آن چیزی که الآن وجود دارد را بیندازیم به گردن مدیرانی که الآن هستند یا قبلاً بودند؛ چون این وضعیت، سابقه طولانی دارد؛ قبل از انقلاب، هنر ابزار دست استبداد داخلی یا استعمار بود و بهگونه ای عمل میکردند که بین دین و هنر، فاصله بیندازند. پس مردم، هم از چهره های هنری سابقه خوبی نداشتند و هم از عملکرد هنری. یعنی، تقریباً یک دیواربلندی بین هنر و اسلام قرارگرفته بود.وقتی ما با نام «بسیج» وارد این عرصه شدیم، اول سعی کردیم این دیوار بلند بین هنر و اسلام را برداریم و بعد، بین هنر و دین آشتی برقرارکنیم. پس ما آن دیوار را برداشتیم و پیوند آشتی دوباره، بین هنر و اسلام به وجود آوردیم و ذهن متدینین را به هنر، تغییر دادیم و گفتیم که این آسیبهایی که شما از هنر دیده اید، ازذات هنر نبوده است؛ بلکه از کسانی بوده است که داشتند از هنر، به عنوان ابزار بهره برداری میکردند؛ به همین دلیل، خاطره خوشی از هنر در ذهن شما نیست. پس مدیران، باید بیایند و این ذهنیت را تغییر دهند؛ این تغییرهم، با حرف اتفاق نمیافتد؛ بلکه با عمل اتفاق میافتد. یکی از خدمتهای بزرگی که انقلاب اسلامی به هنر کرد، این بود که هنر را، از منجلاب فساد نجات داد.
* این مهندسی فرهنگی را چه کسی باید انجام بدهد؟ چه کسانی متولی این موضوع هستند یا باید باشند؟ این شاخصهها، این استراتژی، ازکجا باید استخراج و گرفته شود؟
نمی خواهیم اینجا، کسی را متهم کنیم؛ ولی از واقعیت ها هم، نمی توانیم بگذریم. با توجه به اینکه اصالتا جوهره و ذات انقلاب ما، فرهنگی بوده است و علم، قدرت و سیاست و همه اینها ذیل حوزه فرهنگ بوده است؛ پس چرا در حوزه فرهنگ نتوانسته ایم آنچنان که بایسته بود به سمت جلو حرکت کنیم؟! خُب، باید آسیب شناسی کنیم. ما باید به چند بخش توجه کنیم. ما در دهه اول انقلاب، چون آن تفکر و روحیه انقلابی، آرمان و ارزشهای انقلابی در ذهن نیروهای انقلاب و آحاد جامعه نمود بیشتری داشت، می گوییم که جامعه توانست تمام آسیب ها و همه هجمه های فرهنگی، اقتصادی، نظامی،که سنگینترینش، هجمه نظامی بود، دشمن را به شکست وادار کند. علتش، آن قوت فرهنگی بود که ما در کل جامعه و فرزندان این جامعه داشتیم و داریم؛ به طوری که مردم و بویژه جوانان و خانواده شهدای ما، با اعتقاد به همان باورفرهنگی، درمقابل هجمه نظامی ایستادند و خم به ابرو نیاوردند.اما از دهه دوم به این طرف که وارد میشویم، میبینیم این ارزش ها و آرمانها از آن اولویت بروز و ظهور خودش، خارج میشود و جایگزینهای دیگری مثل حوزه اقتصاد، سیاست و سایر موارد برجستگی و اولویت پیدا میکند و این عرصه، کم کم محو میشود. این جایگزینی، اولین نقطه آسیب ماست که ما از آن به نام غفلت یاد می کنیم؛ یعنی مسئولین ما و مردم نیز به تبع مسئولین، به مرور از حوزه فرهنگ که هنرهم بخشی از آن است، غفلت کردند. چون غفلت کردیم این هنر به محاق رفت؛ نه تنها به محاق رفت، بلکه دشمن هم از این فرصت استفاده کرد وبهره گیری از آن را تشدید کرد؛ یعنی جایی که ما غفلت کردیم، دشمن نقطه قوت را پیدا کرد و به عنوان فرصت استفاده کرد. مقام معظم رهبری در فرمایشی که اواخرسال گذشته، با اجلاس خبرگان داشتند، دقیقاً به همین غفلت اشاره کردند؛ البته ایشان، در آن مجلس غفلت از حوزه فرهنگی دشمن را برجستهترکردند. نکته دوم هم موردی است که من احساس می کنم میشود به صورت جدی روی آن استناد کرد؛ و آن این که، وقتی این غفلت حاصل شد، یک مقداری از مسئولین گرفته تا بعضی از مردم، ملاحظه کارهم شدیم. به این معنا که یک مقداری از سطح آرمانی خودمان، نزول کردیم؛ یعنی من به عنوان یک هنرمند، به عنوان یک فرهنگی، یا یک مدیرفرهنگی، به بهانه های مختلف که توجیه هم بوده، البته حالا میفهمیم که توجیه بوده، آن صراحت لهجهای که برآرمانهای خودمان باید داشته باشیم، یک مقداری فیتیلهاش را پایین کشیدیم؛ یعنی انگار، حتی خجالت میکشیدیم که با شجاعت، شهامت و صداقت بگوییم که ما عدالت را می خواهیم، ما می خواهیم، انسان مومنبالله را تربیت کنیم، ما می خواهیم انسانهای مستضعف در جهان را نجات دهیم، میخواهیم ازتمام مظلومین درجهان حمایت کنیم؛ ببینید ما دراین مدت، نقصمان یک مقداری برای بیان آرمانهایمان بوده است؛ یعنی میخواهم بگویم، دلیل دیگرش این است که از آرمانهای خودمان، فاصله گرفته ایم؛ چون ما به عنوان مسئول، به عنوان هنرمند، مدیر، فعال فرهنگی و... فاصله گرفته ایم، طبیعی است که به مرور جامعه هم، به همین سمت خواهد رفت و کم فروغ خواهد شد و نمود فرهنگ اسلامی هم در جامعه، کم فروغ خواهد شد. نکته سوم که از نکته دوم سرچشمه می گیرد، این است که اگر ما روی آرمان های خودمان پافشاری نکنیم و بخواهیم برای خوشایند و یا بدآیند عده ای با زبان دوپهلو یا چند پهلو صحبت کنیم و ملاحظاتی داشته باشیم، به مرور ما را دچار یک نفاق درونی میکند؛ من انسان فرهنگی و مسئول فرهنگی را دچار یک نفاق میکند. وقتی دچار نفاق شویم، درون و بیرون مان، باهم متفاوت خواهد بود؛ در این صورت، حرفی را می زنیم که باورنداریم و باوری را داریم که بیان نمی کنیم. اگراین نفاق پیشرفت کند، کم کم به التقاط فرهنگی میرسیم.
* به نکته جالبی اشاره کردید آقای دکتر! خُب، در مورد این التقاط فرهنگی وآسیب های آن، راه چاره چیست؟
ببینید، ما که آرمان داریم ، سرچشمه های فرهنگیمان مشخص است، جوهره فرهنگیمان برگرفته از قرآن و عترت و آموزه های اسلامی است، چرا آنقدرملاحظه کردیم تا به اینجا برسیم که وقتی میخواهیم صحبت از فرهنگ بکنیم، دستاوردهای غرب را باید بیاوریم وارائه دهیم! و یا شاخصههایی که غرب برای سنجش حوزه فرهنگ دارد را باید بیاوریم وخودمان را با آنها بسنجیم! خُب این دچار شدن به نفاق درونی در حوزه فرهنگ و بعدش رسیدن به التقاط فرهنگی، آسیب بعدیاش مقهور شدن است؛ یعنی یک غباری، یک پردهای برآرمانهای ما کشیده شده که نمی توانیم این آرمانها را زیبا ببینیم و آن را به دیگران نشان دهیم. حالا اینجا، باید چه کارکرد؟ باید یک نیروی جدی، فهیم، مدبر و درعین حال مومن وانقلابی و دارای روحیه جهادی، وارد این عرصه شود و این پرده ها را بردارد و دو مرتبه، آن جوهره وجودی فرهنگ اسلامی را به مردم عرضه بکند. حضرت آقا اشاره می کنند، «جناح مومن انقلاب»؛ یعنی این جبهه، از نیروهای انقلابی، از نیروهای تکلیف مدار و بسیجی که چشم داشتی به منافع ندارند، کسانی که زیاد خدمت می کنند و کم برداشت می کنند و دنبال نام نشان و رسم نیستند، کسانی که برای خدا کار میکنند، خلوص دارند و جان شان را در طبق اخلاص میگذارند و وارد میدان میشوند، این گونه نیروها، نیاز امروزه عرصه فرهنگ جامعه ماست. یقیناً این نیروها، خودشان هم باید هنرمند باشند؛ چون از این مسیر قراراست به انقلاب کمک کنند. بنابر این ما باید چند بخش را در این جبهه مورد توجه قرار دهیم؛ اول حوزه اندیشه است. الآن ما آنچه را که به نام هنر و اندیشه هنر داریم، رهاورد غرب است. متأسفانه این خلأ بسیار جدی در حوزه آموزش هنر کشور ماست. حضرت آقا می فرمایند: «تحول علوم انسانی با رویکرد اسلامی»، این اتفاق دربخش هنر باید با اولویت جدی تری بهش پرداخته شود؛ پایه آموزش و علم هنر ما باید از محیط دانشگاه به حوزه علمیه منتقل شود. اگر میخواهیم کاراساسی کنیم، باید جوشش هنر از مبانی فکری و ازسر چشمه ی حوزه علمیه بجوشد و به دانشگاهها سرازیر شود؛ اقتصاد و علم و سیاست وهمه بخشهای دیگر هم، باید از حوزه بجوشد؛ زیرا انقلاب ما اسلامی است. نکته دوم، بخش نقش آفرینان هستند؛ یعنی خود هنرمندان. این ها باید براساس آموزههای دینی تربیت شوند. اگر من اسلام را نشناسم و بهرهای از آموزههای دینی نبرده باشم، رفتار خودم را براساس آموزههای دینی و احکام شرعی جهت نداده باشم، نمیتوانم حرفی از اسلام بزنم؛ نمیتوانم خدمتی به اسلام بکنم؛ نمی توانم چهرهای از اسلام را به دیگران بنمایم؛ پس اول خودم باید تربیت شوم. ما باید بازیگران و نقش آفرینان حوزه فرهنگ و هنر را آدم های توضیحالمسائلی بکنیم. آدم های رسالهای بکنیم. آدم هایی که همه چیزشان در چهارچوب روابط و مقررات دینی باشد. یک چنین آدمی می تواند یک جامعه را اداره کند. دیگران را به اسلام دعوت کند وتبلیغ اسلام نماید. محور سوم، این است که اگر حوزه اندیشه را اصلاح کردیم و هنرمند با این شیوه اسلامی تربیت شد و عامل به روابط و مقرارت اسلامی شد، آن موقع می آییم در حوزه محصولات فرهنگی؛ آنچه از دست توانا و ذهن خلاق و معرفت جوشان این هنرمند و این آدم فرهنگی، به عنوان محصول فرهنگی و کالای فرهنگی تجلی میکند، سراسر نور است و راحت می تواند بر دلها بنشیند. این هنر، هنر فاخراست. متاسفانه در حال حاضر این قبیل محصولات فرهنگی هنری کمتر تولید می شود. نکته چهارم این است که ما در این وادی، باید یک فکر جدی در حوزه مدیریت و راهبری فرهنگ وهنر بکنیم.به نظرم این چند مقوله از مقولات اساسی است که باید درعرصه «هنراسلامی»، «هنرانقلاب»،به آن توجه کنیم.هرکدام، منفک و جدا جدا، فایده ای ندارد. بسیج قرار است تلاش کند تا این روح و این نگاه برتمام دستگاههای هنری کشور ساری و جاری شود. می خواهد به نهادهای مختلف بگوید با این روحیه جهادی آمده ایم تا در زمینه های مختلف کمک کنیم. حالا، این نهادها، اگر با ما همکاری کردند که ما دست شان را می بوسیم و خدمت می کنیم؛ ولی اگربه هردلیلی و با هر توجیهی همکاری نکردند؛ معطل نمیمانیم و وظیفه خودمان می دانیم که وارد عمل شویم. ما در حد بضاعت و توانی که داریم، با توکل به خدا و با ظرفیت و انرژی هنرمندان بسیجی وارد عمل میشویم و معتقد هستیم که خدا به تلاش های خالصانه بسیجیان برکت می دهد و درهای بسته را بازمی کند. اگر به سخنان حضرت آقا دراجلاس خبرگان دقت کنیم، دقیقاً این آسیب شناسی را کرده اند؛ آن 10 موردی را که حضرت آقا برشمرده اند، راه های برون رفت از این آسیب ها را هم گفته اند که باید تکیه بر مردم انجام دهیم. مرزبندی صریح و شفاف با جبهه استکبار داشته باشیم؛ یعنی ازگفتنش، خجالت نکشیم. الآن امریکا، با تمام شجاعت و صراحت از هویت خودش که استکبار است، دارد دفاع می کند؛ آن وقت ما و هنرمندان از این که بگوییم: ما ایرانی هستیم و مسلمانیم، باید بترسیم؛ یا از اینکه بگوییم ماحامی مستضعفین هستیم، پشت فلسطین هستیم، بترسیم. بسیج هنرمندان، به دنبال این است که یک هنرمند بسیجی و یک جریان هنری بسیجی حاصل بشود تا تمامی کسانی که دغدغه انقلاب دارند، بتوانند با صراحت بگویند که ما دنبال این آرمان ها، هستیم.
دکترحسین قنادیان، متولد 1338 است. کارشناسی علوم سیاسی، کارشناسی ارشد مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی ودکترای مدیریت وبرنامه ریزی فرهنگی را دارد. معاونت سیاسی بسیج دانشجویی، مسئولیت بسیج دانشجویی دانشگاه های تهران، مسئول کانونهای فرهنگی ورزشی جوانان، فعالیت درشورای عالی جوانان، و کارگروه های مختلف آن در کارنامه وی دیده می شود. به گفته خودش، درعرصه هنر درسال 1379 بعد از فرمایش رهبر انقلاب دردیدار با جمعی از مسئولان سپاه و بسیج که فرمودند: «به حوزه جوانان بیشتر بپردازید وعرصه های نوینی را برای جوانان بازکنید که هرکسی احساس کند وارد بسیج شود می تواند ذائقه ها و دغدغه های خودش را ببیند و به آن جامه عمل بپوشاند.»، به طور رسمی، وارد فعالیت درعرصه هنر می شود و از سال 84 به بعد، سازمان بسیج هنرمندان را پایه گذاری می کند که از آن زمان تاکنون، ریاست این سازمان را به عهده دارد. به بهانه روز «هنرانقلاب اسلامی» ، با او گفت وگو کردیم.
* آقای قنادیان، جایگاه بسیج هنرمندان در نظام فرهنگی – هنری کشور، کجاست و این سازمان، چه نقشی را دراین عرصه می تواند ایفا کند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. اولین نکته آن است که متولیان عرصه فرهنگ وهنر کشور در قانون اساسی و ارکان نظام تعریف شده است. دوم اینکه، بسیج به معنی عام آن این گونه تعریف می شود که پاسدار انقلاب اسلامی، ارزش ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی باشد. هر جا که انقلاب، یا ارگانهای موظف و متولی نظام با مشکلاتی مواجه هستند یا نا کارآمد هستند یا ضعفی در کار دارند، بخش های دیگر باید به کمک و همراهی آنها بپردازند. این طور می توان بیان کرد که هر جا که ضرورت های اهداف انقلاب، ایجاب کند که باید به این مجموعه ها کمک کنیم یا ضعف این مجموعه را پوشش بدهیم ودرصدد تقویت مجموعه ها باشیم؛ دراینجا، بسیج به حکم ثانوی، موظف است با همه ظرفیتش وارد این عرصه شود. به همین خاطر نیاز به حضور نیروهای کمکی فعال و موثری که دغدغه انقلاب اسلامی را دارند، دراین زمینه احساس می شود تا بیایند و آنچه را که باید انجام دهند و نیاز های انقلاب تامین شود را انجام دهند. امروز ما شاهد آن هستیم که دشمن، چه از خارج و چه از داخل، به نوعی از ابزار هنر برای ضربه زدن به انقلاب و نیروهای انقلابی و آرمانی بهره میبرند. وظیفه بسیج است که دراین زمینه وارد عمل شود و از انقلاب درعرصه هنر، دفاع و حمایت کند.
* شما، برای اینکه فرهنگ بسیجی را به ویژه درعرصه فرهنگ و هنر، گسترش وتعمیق بدهید، چه سیاست گذاری ها و چه برنامه هایی را دربسیج هنرمندان داشتید و دارید؟
جامعه هدف ما، هنرمندان هستند، وقتی صحبت از هنرمند میکنیم، یک فضایی را درسازمان بسیج هنرمندان تعریف کردیم، که هرهنرمندی که وارد میشود، وعضویت داوطلبانه این سازمان را میپذیرد که همراهی و همکاری کند؛ یک فرآیند تربیتی را تعریف کردهایم. این فرایند تربیتی، خمیرمایه انسانها و اعضا را میبرد به سمت و سویی که حاصل آن انسان متعالی باشد؛ یعنی حرکت اعضا درمسیرتعالی قرارمیگیرد. بخش دومی که ما دراین مجموعه به دنبالش هستیم و سیاست گذاری کردهایم، همزمان محیط عرصه هنر را یک محیط اسلامی وسالم بکنیم؛ چون خود محیط روی فرد تأثیرمیگذارد. پس اگر ما محیطی داشته باشیم که متعلق به آموزهها و ارزشهای دینی انقلابی واسلامی ما نباشد، این محیط کم کم آن اثرسویش را درافراد خواهد گذاشت. یقیناً زحمت این طرف که تربیت انسان ها درآن دارد صورت میگیرد، از آن طرف به هدر خواهد رفت. ما روی سالم سازی محیط هنر و منطبق سازی آنها با ارزشها و آرمانهای انقلابی، داریم کارمیکنیم. شما وقتی وارد حوزههای هنری بسیج می شوید، این تفاوت را از لحاظ سالم بودن و ارزشی بودنش به وضوح در مقایسه با عرصههای هنری دیگرمی بینید. خودتان می بینید که درفعالیتهای هنری که به دست بسیج است، خانوادههای متدین به راحتی وارد این عرصهها میشوند.به نظرمیرسد که اگراین دو موضوع را درمجموعه فعالیت های فرهنگی و هنری که در سایر سازمان ها و مراکزهنری دارد انجام میشود، بتوانیم تسری دهیم و یک جریان غالب بکنیم به طوری که همه بیایند با این مجموعه هماهنگ شوند، یقیناً آن چیزی که از «هنرانقلاب اسلامی» مد نظرماست، به مرور زمان محقق خواهد شد.
* خُب! به نظرشما، این هماهنگی بین همه سازمان ها و مراکزی که متولی فعالیتهای فرهنگی– هنری هستند، وجود دارد؟! اصلاً نقش بسیج هنرمندان دراینجا چه بوده است؟
نه، در حال حاضر، ما این ارتباط و هماهنگی را نمیبینیم. البته نمی خواهیم همه آن چیزی که الآن وجود دارد را بیندازیم به گردن مدیرانی که الآن هستند یا قبلاً بودند؛ چون این وضعیت، سابقه طولانی دارد؛ قبل از انقلاب، هنر ابزار دست استبداد داخلی یا استعمار بود و بهگونه ای عمل میکردند که بین دین و هنر، فاصله بیندازند. پس مردم، هم از چهره های هنری سابقه خوبی نداشتند و هم از عملکرد هنری. یعنی، تقریباً یک دیواربلندی بین هنر و اسلام قرارگرفته بود.وقتی ما با نام «بسیج» وارد این عرصه شدیم، اول سعی کردیم این دیوار بلند بین هنر و اسلام را برداریم و بعد، بین هنر و دین آشتی برقرارکنیم. پس ما آن دیوار را برداشتیم و پیوند آشتی دوباره، بین هنر و اسلام به وجود آوردیم و ذهن متدینین را به هنر، تغییر دادیم و گفتیم که این آسیبهایی که شما از هنر دیده اید، ازذات هنر نبوده است؛ بلکه از کسانی بوده است که داشتند از هنر، به عنوان ابزار بهره برداری میکردند؛ به همین دلیل، خاطره خوشی از هنر در ذهن شما نیست. پس مدیران، باید بیایند و این ذهنیت را تغییر دهند؛ این تغییرهم، با حرف اتفاق نمیافتد؛ بلکه با عمل اتفاق میافتد. یکی از خدمتهای بزرگی که انقلاب اسلامی به هنر کرد، این بود که هنر را، از منجلاب فساد نجات داد.
* این مهندسی فرهنگی را چه کسی باید انجام بدهد؟ چه کسانی متولی این موضوع هستند یا باید باشند؟ این شاخصهها، این استراتژی، ازکجا باید استخراج و گرفته شود؟
نمی خواهیم اینجا، کسی را متهم کنیم؛ ولی از واقعیت ها هم، نمی توانیم بگذریم. با توجه به اینکه اصالتا جوهره و ذات انقلاب ما، فرهنگی بوده است و علم، قدرت و سیاست و همه اینها ذیل حوزه فرهنگ بوده است؛ پس چرا در حوزه فرهنگ نتوانسته ایم آنچنان که بایسته بود به سمت جلو حرکت کنیم؟! خُب، باید آسیب شناسی کنیم. ما باید به چند بخش توجه کنیم. ما در دهه اول انقلاب، چون آن تفکر و روحیه انقلابی، آرمان و ارزشهای انقلابی در ذهن نیروهای انقلاب و آحاد جامعه نمود بیشتری داشت، می گوییم که جامعه توانست تمام آسیب ها و همه هجمه های فرهنگی، اقتصادی، نظامی،که سنگینترینش، هجمه نظامی بود، دشمن را به شکست وادار کند. علتش، آن قوت فرهنگی بود که ما در کل جامعه و فرزندان این جامعه داشتیم و داریم؛ به طوری که مردم و بویژه جوانان و خانواده شهدای ما، با اعتقاد به همان باورفرهنگی، درمقابل هجمه نظامی ایستادند و خم به ابرو نیاوردند.اما از دهه دوم به این طرف که وارد میشویم، میبینیم این ارزش ها و آرمانها از آن اولویت بروز و ظهور خودش، خارج میشود و جایگزینهای دیگری مثل حوزه اقتصاد، سیاست و سایر موارد برجستگی و اولویت پیدا میکند و این عرصه، کم کم محو میشود. این جایگزینی، اولین نقطه آسیب ماست که ما از آن به نام غفلت یاد می کنیم؛ یعنی مسئولین ما و مردم نیز به تبع مسئولین، به مرور از حوزه فرهنگ که هنرهم بخشی از آن است، غفلت کردند. چون غفلت کردیم این هنر به محاق رفت؛ نه تنها به محاق رفت، بلکه دشمن هم از این فرصت استفاده کرد وبهره گیری از آن را تشدید کرد؛ یعنی جایی که ما غفلت کردیم، دشمن نقطه قوت را پیدا کرد و به عنوان فرصت استفاده کرد. مقام معظم رهبری در فرمایشی که اواخرسال گذشته، با اجلاس خبرگان داشتند، دقیقاً به همین غفلت اشاره کردند؛ البته ایشان، در آن مجلس غفلت از حوزه فرهنگی دشمن را برجستهترکردند. نکته دوم هم موردی است که من احساس می کنم میشود به صورت جدی روی آن استناد کرد؛ و آن این که، وقتی این غفلت حاصل شد، یک مقداری از مسئولین گرفته تا بعضی از مردم، ملاحظه کارهم شدیم. به این معنا که یک مقداری از سطح آرمانی خودمان، نزول کردیم؛ یعنی من به عنوان یک هنرمند، به عنوان یک فرهنگی، یا یک مدیرفرهنگی، به بهانه های مختلف که توجیه هم بوده، البته حالا میفهمیم که توجیه بوده، آن صراحت لهجهای که برآرمانهای خودمان باید داشته باشیم، یک مقداری فیتیلهاش را پایین کشیدیم؛ یعنی انگار، حتی خجالت میکشیدیم که با شجاعت، شهامت و صداقت بگوییم که ما عدالت را می خواهیم، ما می خواهیم، انسان مومنبالله را تربیت کنیم، ما می خواهیم انسانهای مستضعف در جهان را نجات دهیم، میخواهیم ازتمام مظلومین درجهان حمایت کنیم؛ ببینید ما دراین مدت، نقصمان یک مقداری برای بیان آرمانهایمان بوده است؛ یعنی میخواهم بگویم، دلیل دیگرش این است که از آرمانهای خودمان، فاصله گرفته ایم؛ چون ما به عنوان مسئول، به عنوان هنرمند، مدیر، فعال فرهنگی و... فاصله گرفته ایم، طبیعی است که به مرور جامعه هم، به همین سمت خواهد رفت و کم فروغ خواهد شد و نمود فرهنگ اسلامی هم در جامعه، کم فروغ خواهد شد. نکته سوم که از نکته دوم سرچشمه می گیرد، این است که اگر ما روی آرمان های خودمان پافشاری نکنیم و بخواهیم برای خوشایند و یا بدآیند عده ای با زبان دوپهلو یا چند پهلو صحبت کنیم و ملاحظاتی داشته باشیم، به مرور ما را دچار یک نفاق درونی میکند؛ من انسان فرهنگی و مسئول فرهنگی را دچار یک نفاق میکند. وقتی دچار نفاق شویم، درون و بیرون مان، باهم متفاوت خواهد بود؛ در این صورت، حرفی را می زنیم که باورنداریم و باوری را داریم که بیان نمی کنیم. اگراین نفاق پیشرفت کند، کم کم به التقاط فرهنگی میرسیم.
* به نکته جالبی اشاره کردید آقای دکتر! خُب، در مورد این التقاط فرهنگی وآسیب های آن، راه چاره چیست؟
ببینید، ما که آرمان داریم ، سرچشمه های فرهنگیمان مشخص است، جوهره فرهنگیمان برگرفته از قرآن و عترت و آموزه های اسلامی است، چرا آنقدرملاحظه کردیم تا به اینجا برسیم که وقتی میخواهیم صحبت از فرهنگ بکنیم، دستاوردهای غرب را باید بیاوریم وارائه دهیم! و یا شاخصههایی که غرب برای سنجش حوزه فرهنگ دارد را باید بیاوریم وخودمان را با آنها بسنجیم! خُب این دچار شدن به نفاق درونی در حوزه فرهنگ و بعدش رسیدن به التقاط فرهنگی، آسیب بعدیاش مقهور شدن است؛ یعنی یک غباری، یک پردهای برآرمانهای ما کشیده شده که نمی توانیم این آرمانها را زیبا ببینیم و آن را به دیگران نشان دهیم. حالا اینجا، باید چه کارکرد؟ باید یک نیروی جدی، فهیم، مدبر و درعین حال مومن وانقلابی و دارای روحیه جهادی، وارد این عرصه شود و این پرده ها را بردارد و دو مرتبه، آن جوهره وجودی فرهنگ اسلامی را به مردم عرضه بکند. حضرت آقا اشاره می کنند، «جناح مومن انقلاب»؛ یعنی این جبهه، از نیروهای انقلابی، از نیروهای تکلیف مدار و بسیجی که چشم داشتی به منافع ندارند، کسانی که زیاد خدمت می کنند و کم برداشت می کنند و دنبال نام نشان و رسم نیستند، کسانی که برای خدا کار میکنند، خلوص دارند و جان شان را در طبق اخلاص میگذارند و وارد میدان میشوند، این گونه نیروها، نیاز امروزه عرصه فرهنگ جامعه ماست. یقیناً این نیروها، خودشان هم باید هنرمند باشند؛ چون از این مسیر قراراست به انقلاب کمک کنند. بنابر این ما باید چند بخش را در این جبهه مورد توجه قرار دهیم؛ اول حوزه اندیشه است. الآن ما آنچه را که به نام هنر و اندیشه هنر داریم، رهاورد غرب است. متأسفانه این خلأ بسیار جدی در حوزه آموزش هنر کشور ماست. حضرت آقا می فرمایند: «تحول علوم انسانی با رویکرد اسلامی»، این اتفاق دربخش هنر باید با اولویت جدی تری بهش پرداخته شود؛ پایه آموزش و علم هنر ما باید از محیط دانشگاه به حوزه علمیه منتقل شود. اگر میخواهیم کاراساسی کنیم، باید جوشش هنر از مبانی فکری و ازسر چشمه ی حوزه علمیه بجوشد و به دانشگاهها سرازیر شود؛ اقتصاد و علم و سیاست وهمه بخشهای دیگر هم، باید از حوزه بجوشد؛ زیرا انقلاب ما اسلامی است. نکته دوم، بخش نقش آفرینان هستند؛ یعنی خود هنرمندان. این ها باید براساس آموزههای دینی تربیت شوند. اگر من اسلام را نشناسم و بهرهای از آموزههای دینی نبرده باشم، رفتار خودم را براساس آموزههای دینی و احکام شرعی جهت نداده باشم، نمیتوانم حرفی از اسلام بزنم؛ نمیتوانم خدمتی به اسلام بکنم؛ نمی توانم چهرهای از اسلام را به دیگران بنمایم؛ پس اول خودم باید تربیت شوم. ما باید بازیگران و نقش آفرینان حوزه فرهنگ و هنر را آدم های توضیحالمسائلی بکنیم. آدم های رسالهای بکنیم. آدم هایی که همه چیزشان در چهارچوب روابط و مقررات دینی باشد. یک چنین آدمی می تواند یک جامعه را اداره کند. دیگران را به اسلام دعوت کند وتبلیغ اسلام نماید. محور سوم، این است که اگر حوزه اندیشه را اصلاح کردیم و هنرمند با این شیوه اسلامی تربیت شد و عامل به روابط و مقرارت اسلامی شد، آن موقع می آییم در حوزه محصولات فرهنگی؛ آنچه از دست توانا و ذهن خلاق و معرفت جوشان این هنرمند و این آدم فرهنگی، به عنوان محصول فرهنگی و کالای فرهنگی تجلی میکند، سراسر نور است و راحت می تواند بر دلها بنشیند. این هنر، هنر فاخراست. متاسفانه در حال حاضر این قبیل محصولات فرهنگی هنری کمتر تولید می شود. نکته چهارم این است که ما در این وادی، باید یک فکر جدی در حوزه مدیریت و راهبری فرهنگ وهنر بکنیم.به نظرم این چند مقوله از مقولات اساسی است که باید درعرصه «هنراسلامی»، «هنرانقلاب»،به آن توجه کنیم.هرکدام، منفک و جدا جدا، فایده ای ندارد. بسیج قرار است تلاش کند تا این روح و این نگاه برتمام دستگاههای هنری کشور ساری و جاری شود. می خواهد به نهادهای مختلف بگوید با این روحیه جهادی آمده ایم تا در زمینه های مختلف کمک کنیم. حالا، این نهادها، اگر با ما همکاری کردند که ما دست شان را می بوسیم و خدمت می کنیم؛ ولی اگربه هردلیلی و با هر توجیهی همکاری نکردند؛ معطل نمیمانیم و وظیفه خودمان می دانیم که وارد عمل شویم. ما در حد بضاعت و توانی که داریم، با توکل به خدا و با ظرفیت و انرژی هنرمندان بسیجی وارد عمل میشویم و معتقد هستیم که خدا به تلاش های خالصانه بسیجیان برکت می دهد و درهای بسته را بازمی کند. اگر به سخنان حضرت آقا دراجلاس خبرگان دقت کنیم، دقیقاً این آسیب شناسی را کرده اند؛ آن 10 موردی را که حضرت آقا برشمرده اند، راه های برون رفت از این آسیب ها را هم گفته اند که باید تکیه بر مردم انجام دهیم. مرزبندی صریح و شفاف با جبهه استکبار داشته باشیم؛ یعنی ازگفتنش، خجالت نکشیم. الآن امریکا، با تمام شجاعت و صراحت از هویت خودش که استکبار است، دارد دفاع می کند؛ آن وقت ما و هنرمندان از این که بگوییم: ما ایرانی هستیم و مسلمانیم، باید بترسیم؛ یا از اینکه بگوییم ماحامی مستضعفین هستیم، پشت فلسطین هستیم، بترسیم. بسیج هنرمندان، به دنبال این است که یک هنرمند بسیجی و یک جریان هنری بسیجی حاصل بشود تا تمامی کسانی که دغدغه انقلاب دارند، بتوانند با صراحت بگویند که ما دنبال این آرمان ها، هستیم.