مکان و زمان حبط و تکفیر(پرسش و پاسخ)
پرسش:
اینکه در قرآن کریم مطرح شده حسنات به سیئات و یا بالعکس سیئات به حسنات تغییر و تبدیل پیدا میکنند، لطفا توضیح دهید این فرآیند تبدیل در چه زمانی و مکانی صورت میگیرد؟
پاسخ:
سؤال اصلی در اینجا این است که مکان و زمان این جزا و استحقاق تغییر و تبدیل حسنات به سیئات و یا بالعکس کجا و چه وقت است؟
در یک نگاه کلی سه قول در این رابطه مطرح شده است:
الف) بعضی گفتهاند: هنگام عمل
ب) بعضی دیگر گفتهاند: حین مرگ
ج) بعضی دیگر گفتهاند: عالم آخرت
صاحبان این اقوال هر یک برای گفته خود استدلال به آیاتی متناسب با آن کردهاند، چون بعضی از آیات هستند که مناسب با یکی از این اوقات و منطبق با آن میشود، البته گاهی به وجوه عقلیهای که برای خود ترکیب و تلفیق کردهاند استدلال نمودهاند.ولی آنچه جا دارد گفته شود: این است که اگر ما در باب ثواب و عقاب و حبط و تکفیر و مسائلی نظیر اینها بگوئیم نفس و جان انسانی مادام که متعلق به بدن است جوهری است دارای تحول که قابلیت تحول را هم در ذات خود دارد، و هم در آثارذاتش، یعنی آن صورتهائی که از او صادر میشود، و نتایج و آثار سعیده و شقیه قائم به آن صورتها است.
بنا بر این وقتی حسنهای از انسان صادر میشود، در ذاتش صورت معنویهای پیدا میشود، که مقتضی آن است که متصف به صفت ثواب شود، و چون گناهی ازاو سر میزند صورت معنویه دیگری در او پیدا میشود که صورت عقاب قائم بدان است،چیزی که هست ذات انسان از آنجائی که گفتیم متحول و از نظر حسنات و سیئاتی که از اوسر میزند در تغیر است، لذا ممکن است صورتی که در حال حاضر به خود گرفته مبدل به صورتی مخالف آن شود، این است وضع نفس آدمی، و همواره در معرض این دگرگونی هست تامرگش فرا رسد، یعنی نفس از بدن جدا گشته، از حرکت و تحول (حرکت از استعداد به فعلیت و تحول از صورتی به صورتی دیگر) بایستد.در این هنگام است که صورتی و آثاری ثابت دارد، ثابت یعنی اینکه دیگر تحول و دگرگونی نمیپذیرد، مگر از ناحیه خدای تعالی، یا به آمرزش و یا شفاعت.و همچنین اگر در مسئله ثواب و عقاب مسلک مجازات را به آن جور که در گذشته بیان کردیم اختیار کنیم، در آن صورت حال انسان از جهت به دست آوردن حسنه وسیئه و اطاعت و معصیت نسبت به تکالیف الهیه و ترتب ثواب و عقاب بر آنها حال یک انسان اجتماعی از جهت تکالیف اجتماعی و ترتب مدح و ذم بر آنها خواهد بود.
و ما میبینیم عقلا به مجرد اینکه فعلی از فاعلش سرزد، اگر فعل خوبی باشد شروع میکنند به مدح او، و اگر بد باشد میپردازند به مذمت و ملامتش ولی این معنا را هم در نظر دارند که مدح و ذمشان دائمی نمیتواند باشد، چون ممکن است به خاطر عوض شدن فاعل ؛ عوض شود، آنکه فعلا مستحق مدح است در آینده مستحق مذمت و آنکه فعلا مستحق مذمت است در آینده مستحق مدح شود.
پس عقلا هم هر چند مدح و ذم فاعل را به محض صدور فعل از فاعل بکارمیزنند، اما بقای آن دو را مشروط به این میدانند که فاعل عملی بر خلاف آنچه کرده بود نکند، و تنها کسی را مستحق مدح ابدی و یا مذمت همیشگی میدانند، که یقین کنند وضع او عوض نمیشود، و این یقین وقتی حاصل میشود که فاعل دستش از عمل کوتاه شود، یا به اینکه بمیرد و یا حداقل دیگر استعداد زنده ماندن نداشته باشد، چنین کسی را اگر فاعل عمل نیکی بوده مستحق ستایش دائمی، و اگر مرتکب جنایتی شده سزاوار مذمت دائمی میدانند.
بنابراین از آنچه گفته شد میتوان نتایج و جمع بندی زیر را به دست آورد:
اولا: انسان به مجرداینکه عملی را انجام داد مستحق ثواب و یا عقاب میشود، اما این استحقاقش دائمی نیست، ممکن است دستخوش دگرگونی بشود، و وقتی از معرض دگرگونی در میآید که دیگرعملی از او صادر نشود، یعنی بمیرد.
و ثانیا: در مسئله حبط شدن به وسیله کفر و امثال آن، حق این است که حبط هم نظیر استحقاق اجر است، که به مجرد ارتکاب گناه میآید، ولی همواره در معرض دگرگونی هست تا روزی که صاحبش بمیرد، آن وقت یک طرفی و ثابت میشود.
و ثالثا :حبط همان طور که در اعمال اخروی هست در اعمال دنیوی هم جریان مییابد.و رابعا :فرض تحابط یعنی حبط طرفینی در اعمال، و اینکه یک عمل عمل دیگر را حبط کند، و دومی هم اولی را حبط کند، فرضیهای است باطل، به خلاف تکفیر و امثال آن.