برترینهای اخلاقی در زندگی اجتماعی
* محمدرضا شریفخانی
انسان دوست دارد همواره جزو بهترینها باشد و رقابت و سرعت و سبقت نیز در امور اخلاقی و رفتار پسندیده اجتماعی نه تنها گرایش فطری انسان، بلکه فرمان الهی است. نویسنده در مطلب حاضر، به برخی از بهترینها در اخلاقی اجتماعی بر اساس آموزههای اسلامی که از زبان حضرت لقمان حکیم(ع) نقل شده اشاره کرده است.
***
مقامات الهی در گرو اخلاق انسانی
انسان اگر میخواهد به مقامات برتر دست یابد که کمال آن در خداوند است، باید اخلاق انسانی را در خود به نمایش بگذارد. اینگونه است که میتواند سرآمد دیگران و محبوب دلهای مردم شود و در پیشگاه خداوند، عزت و آبرو و کرامت و شرافت کسب کند.
اصولاً مردم حتی اگر خودشان دارای مکارم اخلاقی نباشند، ولی افراد متخلق به آن را دوست میدارند و پروانهوار دور شمع وجودش میگردند تا بهرهای از نور وجودش و انوار اخلاقش ببرند.
روزی یکی از بزرگان بنیاسرائیل از محلی گذر میکرد، دید گروهی از مردم مانند تشنگان آب گوارا به دور لقمان گرد آمدهاند و به سخنان حکیمانه او گوش میدهند. آن رهگذر با تعجب به لقمان گفت: تو آن نیستی که با ما گلهداری میکردی؟ گفت: آری. پرسید: پس چگونه به این مقام رسیدهای؟ لقمان فرمود: سه ویژگی مرا به این مقام رسانید: راستگویی؛ امانتداری؛ دوری از کارهای بیهوده.
از نظر قرآن انسان موجودی در حال صیرورت (مائده، آیه18؛ غافر، آیه 3؛ شوری، آیه15؛ تغابن، آیه3) و انقلاب (اعراف، آیه125؛ شعراء، آیه50؛ زخرف، آیه14) و درحال رنگ گرفتن است. به این معنا که انسان تا زمانی در دنیا است با کارهایی که انجام میدهد خودش را میسازد. حال این ساختن میتواند درست و یا نادرست باشد و هر کسی در نهایت سازهای که از خود بیرون میدهد میتواند دارای کمالات باشد یا آنکه تمام سرمایههای وجودیاش را از دست بدهد و در چاه فراق از صفات خود بیفتد خداوند در آیه 138 سوره بقره بهترین رنگ را رنگ خدایی میداند و میفرماید: صبغه الله و من أحسن من الله صبغه و نحن له عابدون؛ این است نگارگری الهی و کیست خوشنگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم.
این بدان معناست که انسان اگر بخواهد رنگی بگیرد باید رنگ خدایی بگیرد؛ یعنی صفات کمالی خداوند را در خود ظهور دهد. با چنین تخلق به صفات الهی است که انسان میتواند در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد و به عنوان جانشین و خلیفه رفتار کند.
بهترینهای اخلاقی
انسان باید نسبت به همه کارهای نیک و پسندیده و امور خیر پیشگام و پیشتاز باشد و به رقابت با دیگران بپردازد و در کارهای خیر سرعت و سبقت بجوید. (مؤمنون، آیه61؛ حدید، آیه21؛ آلعمران، آیه133؛ بقره، آیه148؛ مائده، آیه48) اما برخی از کارهای خیر و اخلاق نیک هست که به عنوان بهترینها مطرح است برخی از این اخلاق و رفتارها عبارتند از:
1- پندپذیری: انسان باید عادت کند سخن نیک دیگران را بشنود و از کارهای خیر دیگران بیاموزد تا مجموعهای کامل از اخلاق الهی- انسانی شود. انسان خردمند از هر کسی خوشهای برمیگیرد و تلاش میکند که بهترین خوشهها را بچیند.
اصولاً در حوزه تربیت و تزکیه، نقش موعظه و پند، یک نقش مهم و اساسی است. از اینرو به پیامبران فرمان داده شده که موعظه کنند تا دلهای آماده از آن بهرهمند شوند. (نحل، آیه125) لقمان حکیم نیز به فرزندش میفرمود: فرزندم! بر تو باد پند و اندرز؛ پس به آن عمل کن، که اندرز برای دانا از عسل گواراتر و برای نادان از بالا رفتن پیرمرد از نردبان دشوارتر است. (ارشاد القلوب، ص72، باب18) شاعر نیز در اینباره سروده است: ز پند مردم دانا متاب سر، هرگز/ که از نصیحت دانا ضرر نخواهی دید/ نشاط دور جوانی به کام دل دریاب/ که نوبهار جوانی دگر نخواهی دید.
2- ادب: مراعات ظرایف رفتار و گفتار در جامعه امر بسیار مهم و سازندهای است. اصولًا مردم به جزئیات توجه دارند و اگر به روی شخص نیاورند به طریقی به نقد رفتار و گفتارش میپردازند. پس انسان باید براساس «هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد» عمل کند و به ظرافتهای رفتاری و گفتاری در هر موقعیتی توجه داشته باشد.
مولوی بلخی در بیان ارزش ادب در زندگی اجتماعی میسراید: از خدا جوئیم توفیق ادب/ بیادب محروم ماند از لطف رب/ بیادب تنها نه خود را داشت بد. بلکه آتش در همه آفاق زد. البته آموزش ادب و اخلاق در کودکی و نوجوانی بهتر میتواند تأثیر داشته باشد؛ زیرا نقش در کودکی در جان کودک همانند نقش بر سنگ است که ماندگار است. از همینرو، امام صادق(ع) از زبان لقمان حکیم میفرماید: یا بنی، ان تأدبت صغیرا انتفعت به کبیرا؛ فرزندم! اگر در کودکی ادب آموختی در بزرگی از آن بهره میبری. (بحارالانوار: ص13، ج419، ح13) سعدی نیز میسراید: هر که در خردیش ادب نکند/ در بزرگی فلاح از او برخاست/ چوب تر را چنانکه خواهی پیچ/ نشود خشک، جز به آتش راست.
3- سکوت: انسان باید کمگو و گزیدهگو باشد؛ زیرا زیادهگویی، هم موجب ناراحتی و خستگی مخاطب و شنونده میشود و هم درصد خطا و اشتباه گوینده را افزایش میدهد. انسان هر چه بیشتر بگوید احتمال خطا و اشتباه در سخنش افزایش مییابد و زمینه برای کاهش تأثیر نیز فراهم میآید. انسان اگر سکوت اختیار کند، قلب و عقل وی از اضطراب و تشویش به آرامش میرسد و تفکرات وی در یک مسیر درست قرار میگیرد و نظم و منطق مییابد و زمینه برای الهامات الهی فراهم میآید. در سکوت است که انسان به تفکر میپردازد و در آفاق و انفس تدبر و نظر دقیق میافکند و حقایق بر وی آشکار می شود و حتی به علوم لدنی و شهودی و حضوری دست مییابد. از اینرو در آموزههای اسلام بر سکوت همراه با تفکر و تدبر و نه سکوت خالی تأکید بسیار شده است. امام صادق(ع) از لقمان حکیم نقل میکند که ایشان گفته است: یا بنی، ان کنت زعمت ان الکلام من فضه فان السکوت من ذهب؛ فرزندم! اگر میپنداری که سخن از نقره است؛ همانا سکوت از طلاست. (اصول کافی: ج2، ص114، ح6) سعدی میسراید: تا نیک ندانی که سخن عین صوابست/ باید که به گفتن دهن از هم نگشایی/ گر راست سخنگویی و در بند بمانی/ به ز آنکه دروغت دهد از بند رهایی.
خداوند به حضرت مریم(س) فرمان میدهد تا سکوت پیشه کند و در جواب سخنان یاوه دیگران خود سخنی نگوید. (مریم، آیات 25 و 26) همچنین حضرت زکریا(ع) نیز مأمور به سکوت میشود. (آلعمران، آیه41)
4- اخلاق و نشانههای دینداری: دین امری باطنی است که آثار آن در رفتار و گفتار خودنمایی میکند. در روایات بر این نکته تأکید شده که دینداری و اخلاق و حیا با عقل آمیخته و هرگز از هم جدا نمیشوند. (اصول کافی، ج1، ص11) پس هرگاه یکی باشد باید دو امر دیگر نیز وجود داشته باشد، وگرنه باید درباره تحقق همان یکی نیز شک و تردید کرد. به این معنا که اگر کسی اخلاق و حیا نداشته باشد باید شک کرد که عقل و دین دارد؛ و همچنین اگر بخواهیم بدانیم کسی دیندار و عاقل است باید بنگریم که آیا اخلاق و حیا دارد یا ندارد. برهمین اساس امام صادق(ع) از لقمان حکیم درباره نشانههای دینداری نقل کرده که او میفرماید: فرزندم! هر چیزی نشانهای دارد که با آن شناخته میشود و دین سه نشانه دارد: 1- پاکدامنی؛ 2- دانش؛ 3 بردباری. (بحارالانوار: ج13، ص420، ح14)
5- مراقبت و محافظت: در سیر و سلوک بر اموری چون مراقبه و محاسبه تأکید شده است؛ زیرا انسان اگر بخواهد تزکیه نفس کند و خودش را به کمالات بیاراید و از زشتیها و پلیدیها و کمبودها برهد، باید اهل محافظت و مراقبت باشد و پس از آن به محاسبه نفس بپردازد و ببیند تا چه اندازه به کمال نزدیک و از نقص دور شده است. برخی از مسائل و اموری که مراقبت و محافظت بیشتری را میطلبد. براساس بیان لقمان حکیم(ع) مواردی است که در این حدیث بیان شده است. لقمان حکیم میفرماید: فرزندم! بدان که من چهارصد پیامبر را خدمت کردم و در کلام آنها چهار کلمه دریافتم: 1- هرگاه در نماز هستی، دلت را حفظ کن؛ 2- هر گاه بر سفرهای هستی گلویت را حفظ کن؛ 3- هر گاه در خانه کسی هستی چشمانت را حفظ کن؛ 2- هرگاه در بین مردمی زبانت را حفظ کن. (المواعظ العددیه: 238، بابالرابع) به نظر میرسد که بیشترین مشکلی که انسان برای خود در جامعه ایجاد میکند به سبب همین شهوتهای زبانی و چشمی و شکمی است. همین زیادهخواهیهای چشم و زبان و شکم است که آدمی را به سوی گناه سوق میدهد و گرفتار اسراف میکند. بسیاری از مردم به سبب شهوت شکم و اشتهای سیریناپذیر آن به گناه حرامخواری گرفتار میشوند و بسیاری هستند که با انواع و اقسام گناهان زبانی چون دروغ و غیبت و تهمت و مانند آن خود و جامعه را تباه ساختند و با نگاههای ناپاک و چشم و همچشمی و زنای چشمی و مانند آنها خود و جامعه را به سوی مفاسد و نابهنجاریهای اجتماعی سوق دادهاند. فقدان حضور قلب نیز موجب میشود تا انسان در عبادت به جایی نرسد؛ زیرا عبادتی را انجام میدهد که تأثیری ندارد و اگر هم داشته باشد خیلی کم خواهد بود بهطوری که نمیتواند در برابر فشارها و وسوسههای سهمگین شهوت درونی و شیطان بیرونی مقاومت کند و پیروز میدان نبرد لشکر عقل و جهل شود.
6- خوشخلقی، صبر، نیکوکاری و یاریرسانی: از جمله برترینهای اخلاقی که امام صادق(ع) از لقمان حکیم برای انسان بیان کرده، همین امور است. لقمان حکیم میفرماید: فرزندم! مبادا بیقرار و بداخلاق و کمحوصله باشی؛ زیرا با داشتن این خصلتها هیچ دوستی برایت باقی نمیماند. نفس خود را وادار کن تا در امور شکیبا باشد. در رفع مشکلات برادرانت تحملنما و با همه مردم اخلاق نیک داشته باش. (بحارالانوار: ج 13، ص 419، ح 14) در روایات است که آدم خوشخلق به بهشت میرود. این بدان معناست که اخلاق نیک و خوشخویی در تغییر انسان و رسیدن به کمالات بسیار نقش دارد؛ زیرا بهشت سازهای از اعمال صالح انسان است و خوشخویی باید برترین اعمال صالحی باشد که بهشت انسان را میسازد. بدخلقی نیز دنیا را برای آدم دوزخ میکند و دوزخ اخروی را میسازد و آدمی را به آن میبرد همچنین خداوند در آیات قرآن بر صبر و شکیبایی تاکید کرده و مقامات بسیاری را برای شخص صابر برشمرده است. یاریرسانی و کمک به برادران دینی نیز بسیار مهم و اساسی است و اگر انسان در این راه شکیبایی ورزد و مشکلات را تحمل کند، خود را به کمالاتی میرساند که از راههای دیگر شدنی نیست. سعدی شیرازی در این باره سروده است: حاصل نشود رضای سلطان / تا خاطر بندگان نجویی/ خواهی که خدای بر تو بخشد / با خلق خدای کن نکویی.
7. پرهیز از بدهکاری: یکی از برترینها در اخلاق اجتماعی پرهیز از دین و بدهکاری نسبت به دیگران است. اگر در اسلام بر قرضالحسنه و کمک مالی به دیگران و وام دادن تاکید شده و خداوند بیان میکند که این وام نیک را در حقیقت به خدا میدهید و پاداش مضاعف را از خدا بخواهید (بقره، آیه 245؛ حدید، آیه؛ 11 تغابن، آیه 17) اما از گرفتن وام و زیر بار رفتن قرض پرهیز میدهد؛ زیرا چنانکه لقمان حکیم نقل کرده، فشاری که از لحاظ روحی و روانی بر شخص بدهکار میآید، ارزش آن را ندارد که آدمی قرضی بگیرد و بدهکار شود. لقمان میفرماید:یا بنی، ایاک ان تستدین فتحزن من الدین؛ فرزندم! از قرض گرفتن بپرهیز، که از بدهی اندوهگین میشوی. (بحارالانوار: ج 13، ص 427، ح 22) دلهره پس دادن قرض و احساس مسئولیت مضاعفی که ایجاد میشود عاملی است که آرامش را از انسان میگیرد. از سوی دیگر، کسی که وام میگیرد، باید نخست از آبروی خویش بگذرد و دست طلب و نیاز به سوی این و آن دراز کند که برخی هم ناکسانی هستند که عرض آدمی را میبرند و زحمت زیادی بر انسان بار میکنند و بدون آنکه مشکلی را حل کنند بر مشکل دیگر با پاسخ رد خویش میافزایند. باید گفت حتی اگر هم حاتم و بخشندهای پیدا شود و بیمنتی بدهد، باز یک مشکل دیگری که وجود دارد اینکه دست طلب دراز کنی که خود موجب شرمساری است. صائب تبریزی میسراید: دست طلب چو پیش کسان میکنی دراز / پل بستهای که بگذری از آبروی خویش.
8. قناعت و بینیازی: انسان باید قناعت در زندگی را اصل اساسی قرار دهد و به آنچه دارد بسنده کند و با زهد ورزی اجازه ندهد تا دست نیاز به سوی هرکس و ناکسی دراز کند. بزرگترین فقر انسان، حصر و آز و زیادهخواهی است؛ چنانکه بزرگترین ثروت هر کسی قناعت است. لقمان حکیم میفرماید: فرزندم! بینیازی را در دلت قرار ده و هرگاه نیازمند شدی مردم را از آن آگاه مکن که نزد آنان بیارزش میشوی بلکه از دریای برکت خدا بخواه. (ارشاد القلوب: ص 72) پس کسی که دست طلب به سوی کس و ناکس دراز میکند، نه تنها بیرون از دایره اخلاق قناعت حرکت میکند، بلکه زمینه را برای آسیب جدی روانی خود فراهم میآورد و عرض و آبروی خویش را عرضه میدارد تا لقمهای ناچیز را به دست آورد. تلمقگویی و چاپلوسی در رفتار و بسیاری از گناهان و خطاهای انسانی ریشه در همین ترک قناعت و بینیازی دارد از این رو سعدی بر اساس آموزههای وحیانی اسلام میسراید: عمر گرانمایه درین صرف شد / تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا / ای شکم خیره به نانی بساز / تا نکنی پشت به خدمت دو تا.
امیرمومنان امام علی(ع) میفرماید: کسی که به اندازه کفایت زندگی، از دنیا بردارد، به آسایش دست یابد و آسودهخاطر شود، در حالی که دنیاپرستی کلید دشواری و مرکب رنج و گرفتاری است. (نهجالبلاغه، دشتی، 1384: ص 704) حضرت(ع) همچنین میفرماید: «قناعت به دست نمیآید مگر اینکه حرص نابود شود.» (غرر الحکم، تمیمی آمدی، 1384: ج 5، ص 66) از نظر حضرت(ع) قناعت ریشه در خردورزی دارد، پس حرص و آز برخاسته از بیخردی است. حضرت میفرماید: «من عقل قنع؛ آنکه تعلق میکند همو قناعتپیشه است.» (غررالحکم، تمیمی آمدی، 1384: ج 5، ص 150) لقمان حکیم درباره ارزش قناعت در زندگی میفرماید: فرزندم! بینیازترین انسان کسی است که به آنچه در دست دارد خشنود است و نیازمندترین شخص کسی است چشمش به دست مردم، خیره مانده است و فرمود: به آنچه خدا قسمت میکند راضی باش که خدای سبحان میفرماید: گناه کارترین بندگان من کسی است که به تقدیر من راضی نشود و نعمتهای من را قدردانی نکند و بر بلاها شکیبایی نورزد (ارشاد القلوب: 73) سعدی میسراید: ای قناعت، توانگرم گردان / که ورای تو هیچ نعمت نیست/ گنج صبر، اختیار لقمان است / هر که را صبر نیست حکمت نیست.
و شاه بیت سخن در باب قناعت از آن امامعلی(ع) است که در سخن گهر بار خویش میفرماید: کفی بالقناعه ملکا؛ قناعت پادشاهی است (نهجالبلاغه؛ حکمت 229) پس کسی که دوست دارد در زندگی، شاهانه زیست کند باید قناعت پیشه سازد.
9. پرهیزکاری: تقوا در آیات قرآن به عنوان برآیند عبادت معرفی شده (بقره، آیات 21 و 183) چنانکه برآیند تقوا نیز یقین و علم لدنی الهی دانسته شده است. (بقره، آیه 282) خداوند در قرآن برای متقین مقامات بسیاری بیان کرده و آثار و برکاتی را در دنیا و آخرت برای آن برشمرده و حتی در آیه 13 سوره حجرات میفرماید: ان اکرمکم عند الله اتقاکم؛ به راستی که گرامیترین شما در نزد خدا باتقواترین شماست. لقمان حکیم نیز در بیان آثار و برکات تقوا میفرماید: فرزندم! بر تو باد به پرهیزگاری که سودمندترین معامله است و اگر گناهی از تو سر زد در پی آمرزشخواهی و پشیمانی باش و بر رهایی دوباره از مانند آن بکوش. (ارشاد القلوب، ص 72)
10. پرهیز از رفتارهای زشت در معاشرت با مردم: انسان در برخورد اجتماعی باید برترینها را بشناسد و بدان عمل کند و از رفتار ناشایست اجتماعی پرهیز نماید؛ زیرا برخی از رفتارها شایسته نیست در معاشرت و ارتباط اجتماعی انجام شود. لقمان حکیم میفرماید: فرزندم! با مردم درگیر مشو که منفور میشوی و خود را سبک مکن که ذلیل شوی. و خود را شیرین مکن که خورده شوی و خود را تلخ مکن که کنار گذاشته شوی.
(بحارالانوار: ج 13، ص 429، ح 23) سعدی نیز میسراید: تا توانی درون کس مخراش / کاندرین راه خارها باشد / کار درویش مستمند برآر / که تو را نیز کارها باشد.
لقمان همچنین در عبارت دیگری بر ترک هرگونه رفتار سازنده دشمنی پرهیز میدهد و میفرماید: یا بنی، اتخذ الف صدیق و الالف قلیل و لا تتخذ عدوا واحدا، و الواحد کثیر؛ فرزندم! هزار دوست بگیر که هزار هم کم است و یک دشمن هم مگیر که یکی از آن هم زیاد است. (بحارالانوار: ج 13، ص 414، ح 4) لقمان از دشنام و ناسزایی در معاشرت اجتماعی اجتناب داده و میفرماید: یا بنی، لا تشتم الناس فتکون انت الذی شتمت ابویک؛ فرزندم! مردم را ناسزا مگو تا سبب دشنام به پدر و مادر خود نگردی، (بحارالانوار: ج 13، ص 430، ح 23) امام پنجم لقبش باقر به معنای شکافنده است. به آن حضرت باقرالعلوم، یعنی شکافنده دانشها میگفتند. روزی مردی مسیحی، به صورت مسخره، کلمه باقر را به کلمه بقر تغییر داد و به آن حضرت گفت: انت بقر؛ تو گاو هستی! امام، بدون آنکه از خود ناراحتی نشان دهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: نه، من بقر نیستم، من باقر هستم. مسیحی گفت: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. امام فرمود: شغلش این بود و شغل عار و ننگ محسوب نمیشود. مسیحی گفت: مادرت سیاه و بیشرم و بد زبان بود! امام فرمود: اگر این نسبتها که به مادرم میدهدی راست است، خداوند او را بیامرزد و از گناهانش بگذرد و اگر دروغ است، خداوند از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی! مشاهده این همه حلم، از مردی که قادر بود همهگونه آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد کرد و او را به سوی اسلام کشاند و با دیدن چنین برخوردی مسلمان شد. (برگرفته از کتاب هدایتگران راه نور، تالیف محمدتقی مدرسی و کتاب داستان راستان، تالیف شهید مرتضی مطهری با اندکی تغییر و تصرف)
11. همنشینی با عالمان و دانشاندوزی: از دیگر اموری که باید به عنوان بهترینهای اجتماعی در حوزه اخلاق و معاشرت به آن اشاره کرد، معاشرت با عالمان و بهرهگیری از علم و دانش آنان است. لقمان حکیم در این باره میفرماید: فرزندم! همنشین عالمان باش و نزدشان زانو بزن که خداوند دلها را به نور حکمت زنده میکند همانگونه که زمین را با باران زیاد زنده میسازد. (بحارالانوار: ج 1، ص 204، ح 22)
12. ترک معاشرت فاسدان: همانطوری که معاشرت با نیکان و عالمان برای انسان سرمایه است، معاشرت با بدان و فاسدان بلای جان و دین و ایمان است. لقمان حکیم میفرماید: فرزندم! از همنشینی با بدان بپرهیز زیرا آنان مانند سگانند؛ اگر چیزی نزد تو پیدا کردند، میخورند وگرنه تو را مسخره و رسوا سازند و دوستی میانشان لحظهای بیش نیست. (بحارالانوار: ج 13، ص 428، ح 23) سعدی شیرازی نیز میسراید: با بدان کم نشین که صحبت بد / گرچه پاکی، تو را پلید کند / آفتاب بدین بزرگی را / لکهای ابر ناپدید کند.