تبری؛ حقیقت و طریقت
تبری در سیره اهل بیت(ع)(بخش سوم)
عباسعلی مشکانی سبزواری
در مباحث گذشته این نوشتار، حقیقت تبری با محورهایی مانند تبری در لغت و اصطلاح، فلسفه تبری و مراتب تبری، تبری زبانی، «لعن» در قرآن و سیره معصومین(ع) و طريقت تبری در سيره ائمه طاهرین(ع) بررسی و تبیین شد. نوشتار پیش رو به تحلیل و تبیین ادامه بحث طريقت تبری در سيره عملي و تعليمي ائمه معصومین(ع) میپردازد.
***
با لعن و سب بزرگان و مقدسات مخالفین، زمینه سب و لعن اولیای الهی فراهم میآید: رَوَى الْعَيَّاشِيُّ عَنِ الصَّادِقِ(ع) قَالَ لَا تَسُبُّوهُمْ فَإِنَّهُمْ يَسُبُّونَكُمْ وَ مَنْ سَبَّ وَلِيَّ اللَّهِ فَقَدْ سَبَّ اللَّهَ؛ امام صادق(ع) فرمود: آنان (مخالفین) را سب (و لعن) نکنید، تا اینکه آنان شما را سب (و لعن) نکنند؛ همانا کسی که ولی خدا را سب نماید، خدا را سب نموده است. (بحارالأنوار، ج 72، ص 440)
علامه مجلسی در ذیل این روایت، زمینهساز سب اولیاء الهی را با فاعل آن برابر دانسته است: «(هذا) يدل على أن السبب للفعل كالفاعل له» «روایت دال بر آن است که سبب فعل (زمینهساز سب) همانند فاعل آن است» (همان)
همچنین در روایتی دیگر امام صادق(ع) زمینهسازان سب اولیای الهی را مشرک قلمداد کرده است: «از امام صادق(ع) درباره فرمایش پیامبر(ص) سؤال شد، حضرت فرمودند: مومنین خدایان مشرکین را سب میکنند و مشرکین نیز خدای مومنین را سب میکنند. پس خداوند از سب خدایان آنها نهی نموده تا آنان نیز خدای تعالی را سب نکنند. (اما) مومنین مشرک میشوند از جایی که نمیدانند. یعنی با سب خدایان مشرکین زمینهساز سب خدای متعال میگردند.(وسائلالشيعة، ج 16، ص 254)
آلوسی نیز در روح المعانی داستانی نقل میکند که نتیجه عینی تبری زبانیِ ناصحیح را بازگو میکند: «یکی از عوام جاهل هنگامی که مشاهده کرد بعضی از شیعیان، سبّ شیخین میکنند، ناراحت شده و شروع به اهانت به مقام علی(ع) نمود. هنگامی که دلیل اهانت را از وی پرسیدند که چرا علی(ع) را که مورد احترام خودتان است، سبّ میکنی؟ گفتن: میخواستم شیعهها را ناراحت کنم، زیرا هیچ چیز را ناراحت کنندهتر از این موضوع برای آنها ندیدم.»(روحالمعانی، ج 7، ص 218)این داستان، مصداق بارز آن چیزی است که قرآن از آن نهی و منع میکند.
2) ارشاد و تعلیم شیوه تبری زبانی
با جستجو در منابع روایی، پیرامون شیوه تبری زبانی در سیره عملی و تعلیمی اهل بیت(ع)، روشن میشود که ایشان برای تبری زبانی شیوهای خاص، طراحی و ارائه کردهاند، که با کنار هم قرار دادن روایات گوناگون، این شیوه به دست میآید.
الف) نهی از لعن آشکارا و با صدای بلند
حضرت علی(ع) همواره میفرمود: از لعن و طلب خواری بر حذر باشید، همانا خداوند حکم نموده که پروردگارتان را با تضرّع و زارى و در پنهانى بخوانيد، (صدايتان را هنگام دعا بلند نكنيد) همانا خداوند از حدّ درگذرندگان را دوست نمىدارد. پس هرکس در دعای خود بر لعن و طلب خواری، از این حد تجاوز کرد از معتدین است. (الجعفريات، ص 226)
ب) نهی از لعن در مجامع عمومی
فِي الْإِعْتِقَادَاتِ عَن الصادق(ع) أَنَّهُ قِيلَ لَهُ: إِنَّا نَرَى فِي الْمَسْجِدِ رَجُلاً يُعْلِنُ (یَلعَنُ) بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يَسُبُّهُمْ فَقَالَ مَا لَهُ لَعَنَهُاللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا؛ به امام صادق(ع) خبر دادند: ما مردی را میبینیم که در مسجد با صدای بلند، سب و لعن اعدای شما میکند و نام ایشان را میبرد. حضرت فرمودند: «لعنهالله تعرض بنا»؛ و در ادامه آیه ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله را قرائت فرمودند. (بحارالأنوار، ج 71، ص 217)
نهی از لعن در جایی که مخالفین میشنوند: عن ابیعبدالله(ع): «ایاکم والسب اعداء الله حیث یسمعونکم؛ بر حذر باشید از سب دشمنان خدا در جایی که صدای شما را میشنوند.» (الکافی، ج 8، ص 77)
با توجه به حرمت سب به معنای فحش و ناسزا، مقصود از سب در این روایت لعن و یا سخن تند و خشن و یا هر نوع سخن و حرکتی است که بوی بیاحترامی به مشام میرسد. چنانکه در روایات مختلفی به این مطلب اشاره شده است. (کنز العمال، حدیث 8133) با توجه به فضای صدور حدیث، مقصود از دشمنان خدا نیز افراد بخصوصی هستند، گرچه حکم مستفاد از روایت عمومیت داشته و شامل تمامی دشمنان خدا است.
ج) دعوت به لعن در خلوات
سیره ائمه(ع) نشان میدهد که ایشان غالباً در خلوات و جایگاههای خفا به لعن دشمنان پرداختهاند. گذری بر روایات باب، این سیره را روشن میسازد.
امام صادق(ع) در روایتی پیروان خویش را به لعن دشمنانشان در خلوات دستور دادهاند: «من ضعف عن نصرتنا أهل البيت، فلعن في خلواته أعداءنا؛ هرکس از نصرت و یاری علنی ما ناتوان است، در خلوتهای خود به لعن دشمنان ما بپردازد.» (بحارالانوار، ج 89، ص 254)
در روایتی دیگر میخوانیم:امام صادق(ع) چهار مرد و چهار زن (از دشمنان خود) را بعد از هر نماز واجب لعن میفرمود. (الكافي، ج 3، ص 342)
امام محمد باقر(ع) نیز پیروان خویش را به لعن اعدای دین در خلوات، از جمله در تعقیبات نماز فراخوانده است: از هیچ نمازی فارغ مشو، مگر اینکه بنیامیه (بارزترین دشمنان اهلبیت) را لعن کرده باشی. (وسائل الشيعه، ج 6، ص 2)
این روش در سیره پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) نیز مشاهده میشود: أنّ ألنّبِيّ كانَ يَلعَنِ فِي قُنُوتِ الصّبح قَومَاً مِن أعدائهِ بأسمائِهِم؛ پیامبر همواره در قنوت نماز صبح خویش بعضی از دشمنان خود را با نام مورد لعن قرار میداد.(الصراطالمستقيم، ج 1، ص 148) كانَ عليُّ(ع) إذا صَلّى الغداهًَْ و المَغرِبَ و فَرغَ مِن الصّلاهًِْ يقول: اللهم العن معاويهًْ و عمرو (بن عاص) و أبا موسى (اشعری) و حبيب بن مسلمهًْ و الضحاك بن قيس و الوليد بن عقبهًْ و عبد الرحمن بن خالد بن الوليد؛ حضرت علی(ع) پس از فراغت از نماز صبح و مغرب، میفرمود: خدایا بر معاویه و عمروعاص و... لعنت بفرست. (وقعهًْ صفين، ص 552)
د) دعوت به لعن با کنایه و بدون تصریح به نام
ائمه (ع) بدون نام بردن از دشمنان، به لعن آنها پرداخته و پیروان خویش را نیز به این شیوه دعوت کردهاند. مثلاً در روایات و زیارات مختلفی که در منابع روایی آمده است، غالباً تبری و لعن کلی و کنایی و نه شخصی و تصریحی را شاهد هستیم. مهمترین موردی که طرفداران لعن صریح به آن استدلال میکنند، فرازهایی از زیارت عاشورا است. در فرازی از این زیارت میخوانیم: اللهم خص انت اول ظالم باللعن منی و ابداء به اولاً ثم الثانی و الثالث و الرابع؛ خدایا لعنت مرا بر نخستین ظالم نثار کن و از وی آغاز کن و دومین و سومین و چهارمین ستمگر را لعنت کن.» (مفاتیح الجنان، ص 855) با صرف نظر از عدم اشتمال برخی از منابع همچون کاملالزیارات (کاملالزیارات، باب 71، ص 332)٬(در کامل الزیارات میخوانیم: «اللهم خص اول ظالم ظلم آل نبیک باللعن ثم العن أعداء آل محمد من الاولین و الاخرین»)، مزار کبیر (سیدبن طاووس در مصباح الزائر، فقدان این فراز در مزار کبیر را چنین گزارش کرده است: «هذه الزیاره نقلناها باسنادها من المصباح الکبیر و هو مقابل بخط مصنفه رحمهًْالله و لم یکن فی الفاظ الزیارهًْ الفصلان اللذان یکرران مأهًْ مرّهًْ؛ زیارتی که ما از مصباح کبیر نقل کردیم (که با نسخه خطی مصنف مقابله شده است) دو فرازی که صد مرتبه تکرار میشود، وجود نداشت.» ن.ک. سید بن طاووس، مصباح الزائر، ص 278) و نیز مستدرکالوسائل(ج 10، ص 308) بر این فراز از زیارت، گفتنی است، این فراز با آنچه به عنوان «دعوت به لعن با کنایه و بدون تصریح به نام» ادعا میشود، منافاتی ندارد، چه اینکه ذکر الاول و الثانی و الثالث و الرابع، تصریح به نام کسی نیست و نمیتوان بر دلالت این اصطلاحات بر خلفای ثلاثه اهل سنت استدلال کرد.
داستان ذیل مصداقی از فواید عدم تصریح به نام خلفای ثلاثه در این فراز از زیارت عاشورا و امثال آن است که برای عالم بزرگ شیعه، شیخ طوسی(ره) اتفاق افتاده است: «بعضی از مخالفان به عرض خلیفه عباسی که معاصر شیخ ابوجعفر بود، رسانیدند که او و اصحاب او از شیعه امامیه، سبّ صحابه میکنند [و بدانها دشنام میگویند] و کتاب او [مصباح صغیر] بر آن گواهی میدهد. زیرا که در دعای روز عاشورا از آن کتاب واقع است که اللهم خص انت اول ظالم باللعن و ابدأ به اولاً ثم الثانی و الثالث و الرابع. پس خلیفه به طلب شیخ و کتاب مصباح فرستاد. چون شیخ با کتاب حاضر شد و باع طلب او مذکور شد، منکر سب شد و چون کتاب را گشودند و دعای مذکور را به او نمودند و گفتند این را چه عذر خواهید گفت، شیخ در بدیهه گفت: یا امیرالمومنین! مراد از آن عبارت نه آن است که غمازان گمان بردهاند، بلکه مراد به «اول ظالم» قابیل قاتل هابیل است که بنیاد قتل در دنیا نهاد و ابواب لعن بر روی خود گشاد و مراد به «ثانی» عاقر ناقه صالح است و اسم عاقر «قیدار بن سالف» بود و مراد به ثالث قاتل یحیی بن زکریاست که به سبب بغیّهای از بغایای بنیاسرائیل، اقدام به قتل آن معصوم نمود و مراد به «رابع» عبدالرحمن ابن ملجم است –لعنهًْ الله- که اقدام به قتل علی بنابیطالب(ع) نمود. خلیفه چون این تأویل را شنید تصدیق او نمود و انعام فرمود و از ساعی و غماز انتقام کشید.» (مجالس المومنین، ج 1، ص 481)
پاسخ به یک سوال
سوال: در میان روایات منقول از امامان معصوم(ع) روایاتی موجود است که در آنها برخلاف سیره ادعایی فوق، ائمه(ع) تصریح به نام دشمنان خود کرده و با ذکر نام به لعن آنها پرداختهاند. در مورد این روایات چه میگویید؟
پاسخ: با بررسی این دسته از روایات، چند مسئله روشن میگردد:
۱. برخی از این منقولات روایت امام معصوم(ع) نیست، بلکه اقوال علماست که اشتباهاً روایت پنداشته شده است. توضیح اینکه برخی از علمای حدیث در کتب حدیثی خود بعد از نقل روایت به توضیح و تبیین روایت پرداخته و مقصود روایت را توضیح دادهاند. برخی این توضیحات را با اصل روایت خلط نموده و آن را ادامه روایت پنداشتهاند. برای نمونه به این مورد توجه کنید: علامه مجلسی(ره) طبق شیوه مرسوم خود در بحارالانوار، پس از قید عنوان «بیانٌ» مینویسد: «بيان: الأعرابيان: الأول و الثاني اللّذان لم يؤمنا باللّه طرفهًْ عين.» (بحارالانوار، ج 3، ص 409) چنانکه معلوم است آنچه پس از «بیان» آمده است، بیان و توضیح علامه مجلسی است و نه ادامه روایت. مستدلان به این فراز اما، بدون توجه به عنوان «بیان»، ذیل آن را ادامه روایت پنداشته و در کتب خود به عنوان روایت امام موسی کاظم(ع) نقل نمودهاند! (از باب نمونه: ن.ک.آسیاب تبری، ص 5)
۲. دستهای دیگر از این منقولات به اصطلاح «مضمر» است. یعنی راوی نام امام را ذکر نکرده و معلوم نیست روایت از امام نقل شده یا از کسی دیگر. برای نمونه در رجالکشی، روایتی با مضمون ذیل ذکر شده است: «داود بن النعمان، قال دخل الكميت فأنشده، و ذكر نحوه ثم قال... نحن معاشر بني هاشم نأمر كبارنا و صغارنا بسبهما و البراهًْ منهما.» (کشی، رجال، ص 206، ذیل شماره 363) روای این روایت «نصربن صباح» است که متهم به غلو میباشد. در این روایت -که از مشهورترین ادله حامیان لعن میباشد- اولاً: معلوم نیست طرف صحبت جناب کمیت کیست و فراز نقل شده از زبان چه کسی صادر شده است؟ ثانیاً: چنانکه ذکر شد، «نصربن صباح» از غالیان بوده و روایات امثال او خصوصاً در موضوعاتی از این قبیل مورد اعتماد نیست. چه اینکه در ذکر این روایت کسی همداستان او نیست و احتمال میرود که جعل این روایت نیز ناشی از اعتقاد غلوآمیز او در حق ائمه و دشمنان ایشان باشد. موید این ادعا، عدم اعتنای علمای رجال و ارزش قائل نشدن ایشان برای روایات «نصربنصباح» میباشد. (معجم رجالالحدیث، ج 19، ص 137) اسحاق بن محمد بصری و محمد بن جمهور عمی، دیگر راویان این روایت هستند که در زمره غلات و گمراهان به شمار آمدهاند. (طوسی، الرجال، ص 384 و 449) این اشکالات علاوه بر مناقشاتی است که پیشتر در موضع تبیین «سب و عدم جواز آن» بر این روایت مجعول وارد دانستیم.
ادامه دارد