به بهانه توزیع فیلم «بادیگارد» در شبکه نمایش خانگی
تهمت به یک محافظ!
پژمان کریمی
سکانس آغازین فیلم سینمایی «بادیگارد» حاوی نکتهای قابل تامل و تکاندهنده است:
«حاج حیدرذبیحی» (با بازی پرویز پرستویی)رزمندهای است که پس از پایان دوران هشت ساله دفاع مقدس، در کسوت «محافظ» به محافظت از شخصیتهای نظام جمهوری اسلامی مشغول است.
او در مطب چشم پزشکی، هنگام معاینه با لحنی دردمندانه و آرام میپرسد:
«دکتر کی میتونم بخوابم»؟برآنم که ابراهیم حاتمیکیا- نویسنده و کارگردان - رساتر، گویاتر و زیباتر از این نمیتوانست، همه «گذشته و حال» حاج حیدر و اصلا همه «باور» وی را در جهاد و دفاع از انقلاب و نظام دینی و ایران خلاصه کند.حاج حیدر اصرار دارد که «محافظ» است و نه «بادیگارد»! او بادیگارد را فردی فارغ از باور و تعهد به ارزشها توصیف میکند و محافظ را برعکس! او محافظ راعنصری باورمند میداند که بر پایه آرمان وغایت دینی در پی محافظت نه از یک شخصیت مملکتی که؛ در پی پاسداری از انقلاب ونظام دینی و امنیت و استقلال کشور همواره در مسیر مبارزه و جهاد است!و این یعنی اینکه محافظ ،چشمانی دارد همیشه بیدار و تنها در یک صورت و وضعیت میتواند و راضی میشود پلکهای بسته را تجربه کند: «شهادت»!در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، پس از اینکه حاج حیدر، با سپر کردن خود، مانع از اصابت گلوله تروریستها به دانشمند جوان هستهای میشود، به زمین میافتد. در این هنگام شاید مخاطب، مواجههای کاملا عاطفی و پر دریغ را میان حاج حیدر و همسرش «راضیه» (با بازی مریلا زارعی) انتظار میکشید اما این انتظار تنها تا حدی برآورده میشود. چرا؟چون حاج حیدر با جملهای، نقبی میزند به نوع رسالتش – محافظت از اصل نظام و امنیت و استقلال کشور – و پایان پذیرفتنی و حماسی ماموریت همه زندگیاش! حاج حیدر چند بار خطاب به راضیه با لحنی دردمندانه و ملتمسانه و آرام و متین میگوید:«بگذار بخوابم راضیه...»!شاید این گمان بوجود آید که اشاره حاج حیدر به خواب، اگر چه در سکانس نخست، نمایش باور و زندگانی توام با جهاد و دفاع وی است اما به مفهوم رسای «خستگی» یا «بریدگی» این رزمنده نیز در نظر میآید.باید گفت؛ در مواجهه نخست و به صورت سطحی: بله! ما حاج حیدر را خسته میبینیم و در مییابیم. اما، او نه از جهاد و محافظت از نظام و کشور که؛ از احساس ناتوانیاش در ماموریت همیشگی خود، خسته و کلافه و بیقرار است. از این تلقی که دیگر آنچنان که باید کارآمد نمیتواند ظاهر شود.
او که «محافظت» را تکلیف میداند و استراحت و فراغت را بر خود حرام تلقی میکند، عمری بر سر باور و تکلیف خود گذاشته است و بارها تا مرز شهادت گام زده است، نمیتواند به خستگی فکر کند و در دام خستگی برآمده از ضعف ایمان و اراده و عافیت طلبی گرفتار آید.او وقتی با تهمت یا اشتباه در ارزیابی مامور شورای امنیت ملی کشور خانهنشین میشود باز از تکلیف خود چشم پوشی نمیکند و جان بر سر آن میگذارد.شهادت شخصیتی که وی محافظش بود، حاج حیدر را متقاعد کرد؛ شاید چون مانند گذشته تهور و توان محافظت ندارد.او بیتوجه به پروندهای که وی را مقصر در ترور شخصیت نظام معرفی میکند، موضوع درخواست بازنشستگیاش را اتفاقا ناظر به باور و تکلیفش پیش میکشد و اصرار بدان دارد. چون اصرار به ضرورت حفاظت از نظام و کشور چنین ایجاب میکند. ما میبینیم وقتی بطور رسمی ماموریت حفاظت از دانشمند هستهای که همانا پسر همرزم شهید اوست، محول یا در واقع تحمیل میشود، حاج حیدر، با همه توان ظاهر میگردد و لجاجت و اهانتهای دانشمند جوان را که از محافظتگریزان است به جان میخرد و ابرو در هم نمیکشد.حاج حیدر بواقع، تا وقتی «میتواند»، چشم از وظیفه نمیبندد اما وقتی گلولهها بر بدن رنجورش چیره میشود دیگر، ادامه رسالتش را نه در باز نگه داشتن چشمها که؛ در پذیرش شهادت معنا میکند. شهادتی که بانی راسخ شدن گامهای محافظینی چون داماد حاج حیدر در راه حفاظت از داشتهای مقدس است.یک نکته قابل تامل دیگر در فیلم بادیگارد،شبیه سازی چهره حاج حیدر به سردار سرلشکر «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده سپاه قدس است.
صرف نظر از اینکه این شبیهسازی ادای دین حاتمیکیا به سردار سلیمانی و همرزمان وی به عنوان مدافعان حرم است، تاکیدی است که در روزگاران ما محافظت از ارزشهای دینی و ملی جز در کسوت و با مشی خداخواهانه و شهادتطلبانه امثال حاج قاسمها میسر نیست و چشمان دغدغهمند و همیشه بیدار نیاز همیشه ماست که باید بدرستی به درک آید.فیلم بادیگارد که ای کاش همان «محافظ» نامیده میشد تا با رسالت اثر همپوشانی بیشتری یابد، یادآور کلامی از شهید مرتضی آوینی است که روزی با بصیرت مثال زدنیاش نوشت:«شاید جنگ خاتمه یافته باشد، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت...»