نگاهی به ويژگي های اخلاقي امام حسن مجتبي(ع)
اخلاق بهشتی
ابوالفضل هادي منش
اخلاق، دستمايه سترگ هدايت است. زندگي كوتاه دنيا در پرتو آموزههاي اخلاقي، خود بهشتي برين میشود. انسان براي رسيدن به رشد، كمال و بالندگي اخلاقي به شناخت نياز دارد. شناخت، گاه از راه تحصيل معارف اخلاقي و گاهي از راه شناخت نمونههاي عملي و به تعبير ديگر، الگوهاي اخلاقي ايجاد میشود.پيشوايان پاك دين علیهم السلام به دليل بهرهمندي از ويژگي عصمت و دوري از عصيان و اشتباه، برترين مربيان اخلاق براي انسان، بويژه براي دوستداران و پيروان خود به شمار میروند. در نوشتار حاضر که از حوزه نیوز انتخاب شده برخی از ویژگیهای اخلاقی امام حسن(ع) مورد بررسی قرار گرفته است.
***
عبادت
امام صادق(ع) در بيان حال معنوي امام حسن(ع) میفرمود: امام مجتبي(ع) عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه بجاي میآورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر میديدند و هر گاه آيه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا را میشنيد، پاسخ میگفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك (خداوند! گوش به فرمان توام.) (1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا میكرد و خدا را اين گونه میخواند:....بارخدايا! تو خود میداني كه من از تلاش خود فروگذار نكرده ام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه میخواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد. (2)
ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي(ع) وضو میگرفت، تمام بدنش از ترس خدا میلرزيد و رنگ چهره اش زرد میشد. وقتي از او در اين باره میپرسيدند، میفرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او، آماده میشود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.» (3)
هرگاه براي نماز به مسجد میرفت، كنار در میايستاد و اين گونه زمزمه میكرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
امام صادق(ع) فرمود: وقتي (امام حسن(ع)) به ياد مرگ میافتاد میگريست. هرگاه به ياد قبر میافتاد، گريه میكرد. وقتي به ياد قيامت میافتاد، ناله میكرد، هرگاه به ياد گذشتن از [پل] صراط میافتاد، میگريست. هرگاه به ياد عرضه اعمال بر خداوند میافتاد، نالهاي میكرد و از هوش میرفت. وقتي به نماز میايستاد، بدنش در مقابل پروردگارش میلرزيد. هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد میآورد، مانند مارگزيده، مضطرب میشد و از خدا بهشت را میخواست و از آتش جهنم به او پناه میبرد.(5)
هنگامي كه آثار مرگ در چهره اش آشكار شد، او را ديدند كه میگريد. پرسيدند: چرا میگرييد؛ در پاسخ میفرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهًْ؛(6)به دو دليل میگريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»
همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي میدانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت میكرد و سپس میخوابيد. گفتهاند در دوران زندگاني پيامبر اكرم(ص) شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره تفسير شاهد و مشهود(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: شاهد محمد (ص) رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخواندهاي كه خداوند [درباره رسولش] میفرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم.(8)و نيز درباره قيامت میفرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد میآورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر میشوند.»
راوي داستان میگويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟» گفتند: ابن عباس. پرسيدم: دومي كه بود؟ گفتند: ابن عمر. سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درستتر پاسخ داد كه بود؟ گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب بود.(10)
مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس میگويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي! من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آنگاه شما او را آزاد میكنيد؟ امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها؛(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوئيد. سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادياش بود.(12)
گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي میكرد. بارها پيش میآمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار میشد.
در همسايگي ايشان، خانوادهاي يهودي میزيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بيدرنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيشتر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا(ص) شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد. يهودي با ديدن گذشت، چشم پوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانهاش برگشت، دست زن و بچهاش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد. (13)
فروتني
امام مانند جدش رسولالله(ص) بدون هيچ تكبري روي زمين مینشست و با تهيدستان، هم سفره میشد. روزي سواره از محلي میگذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشستهاند و مقداري نان را پيش خود گذاردهاند و میخورند. وقتي امام را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگ بينان را دوست نميدارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد.(14)
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم میداشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد میكرد.
ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي میكرد. گاه از اشخاصي پذيرايي میكرد كه حتي آنان را نميشناخت؛ بويژه، امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود میبرد و به گرمي پذيرايي میكرد و به آنها لباس و مال میبخشيد. (15)
بردباري
از سختترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي(ع)، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصف ناشدني اش سپري میكرد. در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده میشنيد و از خدنگ بي وفايي، زخم میخورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي میگذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي(ع) شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را میديدند میگفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛(16) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان. در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين(ع) زبان میگشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل میكرد.
روزي ايشان، وارد مجلس معاويه شد. مجلسي شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جاي خالي نيافت و ناگزير، نزديك پاي معاويه نشست كه بالاي منبر بود. معاويه با دشنام به حضرت علي(ع) سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر میكند كه اين جايگاه، حق من نيست. سپس با حالتي تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدر اين مرد [با اشاره به امام مجتبي(ع)] در كار خلافت با من سرستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.
امام فرمود: اي معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب میكني؟ معاويه گفت: بله به خدا! امام فرمود: میخواهي عجيبتر از آن را برايت بگويم؟ گفت: بگو. آن حضرت پاسخ داد: عجيبتر از اينكه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاي منبر تو و نزد پاي تو بنشينم. (17)
بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
مي توان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي (ع) كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانه هاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهره مند میساخت و آنقدر بخشش میكرد تا شخص نيازمند بي نياز میشد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد بگونه اي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشه كن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا میگويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد. (18)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت :
(1) بحارالانوار، ج43، ص331. (2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، ص145. (3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب،ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص339. (4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان. (5) بحارالانوار، همان. (6) همان، ص332. (7) بروج/3. (8) احزاب/45. (9) هود/103. (10) بحارالانوار، ج43، ص345. (11) نساء/86. (12) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص18. (13) تحفة الواعظين، ج2، ص106. (14) بحارالانوار، ج43، ص352. (15) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص16 و 17. (16) همان، ج75، ص287. (17) ناسخ التواريخ،ج2، ص293.(18) مناقب، ابن شهر آشوب، ج4، ص17.