نگاهی به زندگی شهید مدافع حرم؛ محمدحسین محمدخانی- بخش آخر
رفاقت با حسین(ع) تا پایان راه
سید محمد مشکاه الممالک
اشاره:
در شماره قبلی صفحه «فرهنگ مقاومت» به روایت زندگی شهید مدافع حرم؛ محمدحسین محمدخانی از زبان پدر و مادر و نزدیکان وی پرداختیم. گفته شد که وی از سوی سرلشگر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه به «همت جبهه مقاومت» ملقب شده بود. آنچه در پی می آید، روایت دوستان و همرزمان این شهید است.
***
رفاقت با حسین(ع) تا پایان راه
یکی دیگر از دوستان هیئتی شهید محمدخانی رفاقت او با امام حسین(ع) و شهدا را یادآور میشود و میگوید: «محمدحسین محمدخانی دو تا رفاقت خیلی جدی داشت. یکی رفاقت با شهدا و یکی رفاقت با امام حسین(ع) و همه زندگیاش را پای این دو رفاقت گذاشت. گاهی پیش میآمد که هیئت مشکل مالی داشت و پول در جیب بچهها نبود. میگفت هر کس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود که بعد از مراسم میکروفن به دست میگرفت و میگفت: دستگاه امام حسین(ع) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی اینجا فرصتی است تا به مال خودمان برکت بدهیم. با هر چه که داری و در توانت هست به هیئت کمک کن.»
امین قانعی با بیان اینکه تمام زندگی شهید محمدخانی امام حسین(ع) بود، به ذکر خاطرهای از او میپردازد و میگوید: «بعد از عروسی محمدحسین با برادرم و یکی دیگر از دوستان به صورت خانوادگی به منزلش در تهران رفتیم. اولین کاری که در این دیدار به خواست شهید محمدخانی کردیم این بود که روضه خواندیم و سینه زدیم. چهار نفر هم بیشتر نبودیم. بعد هم برای ما پیتزا خرید و شام روضه را خوردیم! یک شعری بود که محمدحسین همیشه میخواند. میگفت: داریم با حسین حسین پیر میشویم؛ خوشحال از این جوانی از دست رفتهایم. به واقع هم همین طور بود.»
وی به حساسیت محمدخانی بر شعور سیاسی و انقلابی هیئت اشاره میکند و میافزاید: «با هیئتی که در آن سخنران نبود یا سخنران ضعیف بود، خیلی زاویه داشت. میگفت چنین هیئتی به انحراف کشیده میشود. در بین سخنرانها هم میگشت دنبال کسی که جوانپسند باشد و خوب حرف بزند و حرف هم برای گفتن داشته باشد. سخنرانی که بتواند محتوای صحیح و انقلابی از قیام سیدالشهدا(ع) به مخاطب جوان هیئت عرضه کند.
نکته دیگری که درباره رفتار شهید محمدخانی در هیئت مطرح است، این است که بر رعایت حق الناس دقت داشته است. طوری که قبل از برپایی روضه، درب منزل همسایهها میرفته و از آنها رضایت میگرفته و میگفته: ما میخواهیم اینجا روضه بگیریم؛ شاید صدای بلندگو کمی زیاد باشد یا شاید مراسم طول بکشد و هر مسئلهای بوده مطرح میکرده و از همسایهها رضایت میگرفته است. به قول دوستانش، هیئت تفریح محمدحسین نبود؛ محلی بود که در آن رشد میکرد و بقیه را هم رشد میداد.»
یکی از رویشهای انقلاب اسلامی
شهدای مدافع حرم غریباند. گواه این ادعا این است که چون در خارج از مرزهای کشور در حال جهاد هستند و از سویی ملاحظات امنیتی شدیدی نسبت به آنها و عملیاتها و نقشآفرینیشان در نبرد با تکفیریها اعمال میشود، اطلاعات چندانی از حماسه و رشادتشان منتشر نمیشود. شهید محمدخانی هم مانند سایر مدافعان حرم، با وجود اینکه نقش مهمی در جبهه مقاومت علیه تکفیریها داشته، اما تا قبل از شهادتش اطلاعاتی از او در اختیار کسی نبوده است. حتی خانواده و دوستان نزدیک او هم تا قبل از شهادتش نمیدانستهاند که محمدحسین فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا(ع) و یکی از فرماندهان توانمند در سوریه بوده است. شهادت محمدخانی آغاز روایت رشادت و توانمندی و هوش نظامی بالای او در طول بیش از سه سال حضورش در سوریه شد و برخی از فرماندهان به صورت محدود اطلاعاتی از نقش او در راهبری جبهه مقاومت ارائه کردند.
حاج عمار!
یکی از این فرماندهان که در سوریه حضور مستشاری دارد و مدتی با شهید محمدخانی ارتباط داشته است، در گفتگویی به آشنایی خود با شهید محمدخانی و اولین دیدارش با او در سوریه اشاره میکند و میگوید: «با پدر محمدحسین سال64 در منطقه عملیاتی والفجر8 آشنا شدم. مدتها آنجا با هم بودیم. آن موقع محمدحسین شیرخواره بود. سالها از این آشنایی گذشت و محمدحسین در خانواده مذهبی و ولاییاش رشد کرد. جوان بسیار مودب و با اخلاقی بود. شنیده بودم که در سپاه مشغول شده، اما نمیدانستم کجا. تا اینکه برای اولین بار در حلب، ایشان را در قرارگاه عملیاتی دیدم. تصور کردم محمدحسین آنجا مسئول دفتر قرارگاه است، اما در اولین جلسهای که در قرارگاه تشکیل شد و در آن شرکت کردم متوجه شدم محمدحسین در ردیف مسئولین و فرماندهان قرارگاه نشسته و در مورد مسائلی که درباره منطقه عملیاتی عنوان میشود، صحبتهایی میکند. برایم خیلی جالب بود. مانده بودم چرا و چطور محمدحسین توی این قضیه ورود کرده. از نفر بغلدستیام پرسیدم: «ایشان اینجا چه کاره هستند؟!» او هم گفت: «عمار را میگویی؟» آن موقع نمیدانستم که او بین بچهها به عمار معروف است، بهش اشاره کردم و گفتم: «نمیدونم. این آقای جوان را میگویم.» گفت: «ایشان عمار، فرمانده تیپ سیدالشهدا(ع) هستند.» یک لحظه جا خوردم! مانده بودم چطور این جوان با این سن و سال کم به این جایگاه رسیده! اصلاً با وجود رابطه نزدیک من و پدرش، چطور او از سوریه رفتن محمدحسین و فعالیتش در این زمینه چیزی به من نگفته؟! سابقه آشنایی خانوادگی که با هم داشتیم، دلیل خوبی برای باز کردن سر صحبت با او بود. تمام مدت جلسه منتظر فرصتی بودم تا با هم گپ بزنیم. تقریباً یک ساعت بعد این فرصت فراهم شد. محمدحسین به من گفت که حدود سه سال است به سوریه و مناطق مختلف درگیریاش رفت و آمد دارد. این سال آخر هم توی تیپ سیدالشهدا(ع) خدمت میکرده و مسئولیت عملیات تیپ بر عهدهاش است. محمدحسین خیلی باحوصله از عملیاتی که در لازقیه انجام داده بود، برایم حرف زد. به لطف خدا، آنجا پیروزیهای درخشانی هم به دست آورده بود.
فرمانده لایق
این فرمانده در ادامه به توان بالای شهید محمدخانی در فرماندهی و مدیریت جنگ اشاره میکند و میگوید: «بعد از لازقیه عملیاتهایی هم در شمال شرق حلب انجام داده بودند. اما در آنجا چون تعداد نیروهای دشمن خیلی بیشتر از او و نیروهایش بود، توی محاصره میافتند، اما نهایتاً به لطف خدا و مقاومت او و نیروهایش توانسته بودند از محاصره در بیایند.
منطقه بعدی، منطقه عملیاتی نصر و در قسمت جنوب حلب بود. اینجا هم با توجه به اینکه فرمانده تیپ حضور نداشت، محمدحسین جای او کارها را انجام میداد. یگانی که در آن منطقه بیشتر رویش حساب باز میکردند و هر جا که عملیات و مأموریت سختتری بود، به سراغ آن میرفتند، همین تیپ سیدالشهدا(ع) بود. نیروهای این تیپ، سوری و از نیروهای حیدریون بودند. عمار، نقش فرماندهی تیپ را داشت. او در تمام مراحل عملیات، تیپ را مدیریت و هدایت میکرد. بهترین دستاوردها را در هم در طول این عملیات داشت. یعنی اگر ما بخواهیم از بین واحدهایی را که در عملیات نصر، عملیات کردند، بهترین را نام ببریم با خیال راحت میتوانیم از یگانی که میان بقیه میدرخشید و نامش سیدالشهدا(ع) بود، اسم ببریم.»
محبوب حاج قاسم
از جمله مطالبی که درباره شهید محمدخانی نقل میشود، علاقه وافر حاج قاسم سلیمانی، فرمانده محبوب جبهه مقاومت به اوست. یکی از فرماندهان در این باره میگوید: «چندین بار در جلسات مختلفی که در جاهای متفاوت با سردار سلیمانی داشتیم و عمار هم حضور داشت، به خوبی متوجه توجه و علاقه حاج قاسم به عمار شدم. در جلسات و بازدیدها هم میدیدیم که حاج قاسم خیلی توجه به او دارد. عمار جوان تیز، مجرب، مدیر و صاحبنظری بود. جدا از بحثهای عاطفیای که ممکن است برای هر فرماندهای نسبت به چنین نیرویی پیش بیاید، حاج قاسم و خیلی از فرماندهان به لحاظ مدیریتی هم توجه ویژهای به عمار و نظریاتش داشتند. شاید الان مصلحت نباشد که خیلی از مسائل عنوان شود، اما خیلی وقتها حاج قاسم، عمار را در مناطق و محورهایی میگذاشت که امکان موفقیت عملیات در آنجا توسط اشخاص دیگر، خیلی کم بود.»
مقبول رزمندگان
محمدخانی نه تنها محبوب فرماندهان بود، بلکه محبوبیت و مقبولیت بسیاری هم در بین نیروهایش داشت. یکی از فرماندهان حاضر در جبهه سوریه میگوید: «در مورد شهید محمدخانی حرف ناگفته زیاد است. یک فرمانده هم باید مقبولیت داشته باشد، هم مشروعیت. وقتی کسی را برای فرماندهی محوری انتخاب میکنند، در حقیقت مشروعیت لازم را به او میدهند، اما مقبولیت نکتهای است که وقتی میخواهیم کسی را بالای سر خط و عدهای بگذاریم باید به آن خیلی توجه داشته باشیم. این مقبولیت است که باعث هدایت نیروها و درک متقابل میشود. من به خطوطی که عمار در آنها حضور داشت، تردد داشتم و با چشم خودم میدیدم که نیروهای ایرانی و غیرایرانی چقدر برایش احترام قائل هستند و مطیع و فرمانبردارش هستند. واقعاً بعد از رفتن محمدحسین، در جلسات مختلف با افسوس فراوان از شهادت او و جای خالیاش حرف به میان میآمد.»
از نسل دفاع مقدس
این فرمانده مدافع حرم در خصوص شهید محمدخانی و سایر شهدای مدافع حرم معتقد است: «ما از نسل دفاع مقدس هستیم. من جوانان و نوجوانانی را که با شجاعت و احساسات پاکشان به جبهه میآمدند، به خوبی به یاد دارم. جوانانی که تا پای جان مقاومت میکردند و حماسههای زیادی خلق میکردند. اما بعد از پایان جنگ به نظر رسید که دیگر این مسائل تمام شد و دیگر هیچ خبری از آن جوانها نیست و آنها دیگر تکرار نمیشوند. خیلیها این نظر را داشتند. این که دیگر در این اوضاع و احوال، کسانی که بخواهند با توجه به شرایط جدید، فداکاری کنند و تا پای جان پای آرمانهایشان ایستادگی کنند، نیستند. اما واقعاً خلاف این قضیه در جنگ در سوریه ثابت شد.» وی شهید محمدخانی را نمونهای از نقض چنین برداشتی میداند و میگوید: «این جوانان به ما ثابت کردند که این طور نیست. وقتی به رفتارهای این شهید و رفقایش، به علایق و اعتقاداتش نگاه میکردیم، واقعاًٌ صحنههای دفاع مقدس برایمان مجسم میشد. این همان نکتهای است که خیلیها از درک آن عاجز هستند. همانها که ایام دفاع مقدس و رشادتهای بسیجیها را ندیدند و امروز در برابر دیدن این از خود گذشتگیها، میگویند که اینها را شستشوی مغزی دادهاند! در صورتی که این صحنهها برای امثال ما که در جنگ حضور داشتهایم فقط تجدید خاطرهای است از آن مردان بیادعا.»
این فرمانده جبهه مقاومت با بیان اینکه دشمن این نسل را خوب نشناخته، معتقد است: «امروز امثال محمدحسین محمدخانی در خطوط مختلف، نقشهای مهمی ایفا میکنند. جوانانی که اگر تلاش شبانهروزیشان نبود، امروز ما میبایست در حدود و مرزهای خودمان به جنگ با دشمن میرفتیم و هر روز تعداد زیادی از هم وطنهایمان را در این جنگ و تعقیب وگریز از دست میدادیم. این همان رویشهای انقلاب اسلامی ایران است.»
نوش جانت!
حسن ختام این گزارش صحبتهای همسر شهید محمدخانی است. همسری که با علم به روحیه و آرزوی محمدحسین به ازدواج او درآمد و حالا که همسرش به آرزوی دیرینه خود، یعنی شهادت رسیده، مدال لیاقت همسری شهید را از دستان سالار شهیدان گرفته و اینک به تربیت «امیرحسین»، یادگار خردسال شهید محمدخانی همت گماشته تا «محمدحسین» دیگری برای اسلام بسازد.
او از روزهای اول همراهی با محمدحسین میگوید: «محمدحسین دنبال همسفری میگشت که در فراز و نشیب زندگی همراهش باشد. همان اول بهم گفت که زندگی با من یک زندگی معمولی نیست. گفت ممکن است این همراهی به تنهاییات بینجامد. گفت که هر وقت، هر جایی برای اسلام لازم باشد میروم... قضیه شهادت محمدحسین که اتفاق افتاد، اولش خیلی گیج و منگ بودم، اما به لطف خدا خیلی زودتر از آنچه انتظارش را داشتم، توانستم خودم را پیدا کنم. 99 روز بود که ندیده بودمش. تا آنموقع پیش نیامده بود که این همه از او دور باشم. به همان اندازه که درگیر قضیه شهادت و وداعش بودم، همانقدر هم دلتنگش بودم و فقط میخواستم یک دل سیر ببینمش. وقتی محمدحسین را برای وداع به معراج آوردند و با او تنها شدم، با صدای بلند بهش گفتم: نوش جانت... حقت بود... خوش به سعادتت... سلام من را به اربابمان برسان.»