kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۴۶۷
تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۲
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس»

باب از نوشتن چند سطر بدون غلط عاجز بود





به يقين اگر حمايت آشكار انگليس و روسيه از جريان بابيت نبود، پس از ماجراي معروف گفتگوي علي‌محمد شيرازي با علماي شيراز كه منجر به محكوم شدن و فلك كردنش در مسجدشاه و قرائت توبه نامه‌اش در بالاي منبر شد، دعوت سيدعلي محمد چنان كه معروف به نوعي جنون بود، به حساب ديوانگي گذاشته مي‌شد و همانند صدها ديوانه‌اي كه در طول تاريخ ادعاي مهدويت كرده بودند، اين ماجرا نيز فراموش و به تاريخ مي‌پيوست اما اين‌گونه نشد و وقتي سيد علي محمد شيرازي سرانجام به فتواي علماي تبريز به‌دار آويخته شد، فرصتي به دست داد تا تبليغات و تحقيقات روسيه بر روي اين فرقه بيشتر شود؛ چرا كه آنان هميشه در اين نگراني به سر مي‌بردند كه اگر علماي شيعه به فكر رويارويي با قراردادهاي مختلف بين ايران با اين كشورها بيفتند، چه بايد بكنند؟ پس دو كشور به فكر ايجاد نيرويي افتاده بودند كه با تكيه بر تعليمات و عقايد خود شيعه از درون با آن مبازره كنند.
از طرفي همان طور كه گفته شد انگلستان و روسيه مانند همه كشورهاي ديگر براي ساليان طولاني وجود دولت قدرتمند عثماني را به‌عنوان يك كشور مسلمان تجربه كرده بودند، چير‌گي برقدرت عثماني‌ها كه زير پرچم اسلام به اتحادي محكم دست يافته بودند، جز بر پايه اختلاف ممكن نبود. توجه غيرعادي دولت روسيه به جريان بابيت كه ـ به‌ويژه ـ با دستور امپراطور روس مبني بر تحقيق كامل پيرامون اين جريان و گزارش آن به دربار تزار همراه بود، و فرقه‌سازي‌هاي متعدد در كشورهاي اسلامي توسط دولت‌هاي استعمارگر جز از اين رهگذر قابل توجيه نيست‌.
متعاقب همين دستورات بود كه كنسول روسيه با منشي و دستيار سيد علي محمد كه نامش سيدحسين يزدي بود، درباره سيد علي محمد باب و مسايل مربوط به وي گفتگو كرد. پس از آن نيز وقتي كه او اعدام شد، نقاش كنسولخانه از جسد خونين علي محمد در خندق اطراف تبريز تصويربرداري و آن تصوير به پايتخت فرستاده شد.
ارتباط تنگاتنگ جانشين باب‌، يعني حسينعلي بهأ با پرنس دالگوركي وزير مختار مشهور و جنجال‌برانگيز روسيه در ايران و حمايت وي از حسينعلي بهأ در ماجراي ترور ناصرالدين شاه كه بابيان به‌طور مستقيم متهم به آن بودند، در همين راستا قابل بررسي است‌.  
از طرفي انگليسي‌ها هم كه براي از هم پاشيدن دين اسلام و ايجاد تشتت در ميان مسلمان‌ها به‌خصوص در سرزمين‌هايي كه بر سر راه هندوستان قرار داشتند، كوشش فراواني مي‌كردند، توسط سفارتخانه‌هاي خود اطلاعات جامعي را درباره اديان كسب كرده و به اين نتيجه رسيده بودند كه دستيابي به حكومت در سرزمين‌هاي اسلامي هر چند كوچك و فقير برخلاف سرزمين پهناور هند بسيار سخت‌تر است‌. تا جايي كه گلادستون‌، نخست‌وزير انگليس‌، در پارلمان آن كشور، درحالي‌كه قرآن مجيد را برسردست بلندكرده بود، گفت‌:  
تا اين كتاب در دست مسلمين است كاري از انگلستان درباره آنان بر نمي‌آيد و ما نمي‌توانيم بر آن‌ها حكومت كنيم‌.
سياست غالب انگلستان در كشورهاي اسلامي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان بود. اين تفرقه نه تنها شامل ايران به جهت منافع انگليسي‌ها در هند مي‌شد، بلكه همه تصرفات عثماني را در برمي‌گرفت‌. در عثماني‌، انگليسي‌ها همواره سلاطين ترك را تشويق مي‌كردند تا ادعاي خلافت اسلامي را داشته باشند و از اين راه بين كشورهاي مسلمان اختلاف ايجاد مي‌كردند. به اين ترتيب كه از يك طرف سرزمين‌هاي مجاور عثماني را به مبارزه و مخالفت با مدعيان خلافت اسلامي تشويق مي‌كردند و از طرف ديگر عثماني‌ها را وادار مي‌كردند تا با آن كشورها در حال جنگ و ستيز دائمي باشند. تلاش انگلستان در قرن‌هاي 18 و 19 براي درهم شكستن قدرت عثماني و اتحاد مسلمانان بسيار چشمگيرتر بود.  
 شكل‌گيري بابيگري در مكتب سيدكاظم رشتي‌
به هر جهت زماني كه سيدكاظم رشتي مرد، سيد محمد تازه به شيراز بازگشته بود. پس در شيراز، مقدمات دعوي تازه‌اي به جانشيني سيدكاظم با عنوان تازه آماده كرد. او در ابتدا ضمن سخنانش اظهار كرد:  
«هر كس كه مي‌خواهد امام غايب را ببيند، بايد از در «باب‌» وارد شود و من همان باب هستم‌.»
بنابراين اطرافيان علي محمد او را «حضرت باب يا جناب باب‌» خواندند. شايد علي محمد خود نيز تصور نمي‌كرد كه دعوتش اين قدر زود اجابت شود و در همان ابتدا افراد زيادي به او ايمان بياورند اما شرايط زمانه برايش بسيار مساعدتر از چيزي بود كه تصور مي‌كرد. بيشتر ايمان آورندگان به او همان شيخيان بودند كه سيد كاظم رشتي آن‌ها را به اطراف فرستاده بود و در جستجوي ظهور امام غايب در شهرها مي‌گشتند.
آن‌ها با توجه به وعده‌هاي رشتي‌، بي‌چون و چرا او را تصديق كردند و سپس به اطراف و شهرها رفتند تا نداي آمدنش را به گوش مردم برسانند. از جمله ملاحسين بشرويه‌اي كه بلافاصله تابع سيد علي محمد و مروج او شد. شكي نيست كه بخشي از پيروزي سيد علي محمد را به تعبير دكتر حبيب لوي صهيونيستي بايد ناشي از سختي و فساد و ناراحتي‌هاي اقتصادي و معنوي و سياسي زمان قاجار و شيوع بيماري‌هاي مسري دانست كه روح مردم آن دوره را، بيش از پيش علاقه‌مند به ظهور امام غايب كرده بود كه هدف و ايده‌آل همه مذاهب است‌. بخشي را نيز مرهون تبليغات فراوان افرادي كه به عنوان مروجان ميرزاعلي محمد به شهرها روانه مي‌شدند. آن‌ها ضمن بيان داستان سرايي درباره كراماتي كه يا خود از وي ديده يا از ديگران نقل شده بود، به مردم رنج كشيده وعده مي‌دادند كه به زودي دوران سختي‌ها تمام و با ظهور مهدي موعود عدالت برپا مي‌شود. گروهي كه در ابتدا به او پيوسته‌، 19 نفر بودند كه براساس حروف ابجد به «حروف حي‌» معروف شدند. آن‌ها همان مروجاني بودند كه به اطراف فرستاده شدند.
چنان كه يكي از كاركردهاي شايعه‌، بزرگ نمايي موضوع است‌، مردمي كه سخنان مروجان را مي‌شنيدند با نقل آن براي يكديگر به مسئله دامن مي‌زدند و تحت تأثير اين شايعات جنبش سختي براي ديدن طلعت به اصطلاح امام‌(!!) در دل افرادي كه او را نديده و سخنانش را نشنيده بودند، ايجاد شد. همان طور كه انتظار مي‌رفت‌، در اندك مدتي بلوايي ميان خاص و عام به راه افتاد تا سرانجام نظام‌الدوله كه حاكم فارس بود از اين مسئله مطلع و دستور داد تا ميرزاعلي محمد را از بوشهر به شيراز بياورند و در خانه خودش زنداني كنند.
به نوشته اعتضادالسلطنه‌:  
«روزي مجلسي ترتيب داد و امر به احضار باب كرد. پس با او از در مهرباني و رأفت در آمده و گفت‌: بر من روشن شد كه سخن تو صدق است و طريقت تو پسنديده و در خواب ديدم كه توبرمن وارد شدي و سر انگشت به پاي من ماليدي و مرا بيدار كردي و گفتي‌: «اي حسين خان در جبين تو نور ايمان مشاهده كرده‌ام و از اين جاست كه فرستادگان ترا هلاك نساختم‌. برخيز و طريق حق گير.
ميرزاعلي محمد باب اين سخنان را باور داشت و گفت‌: تو به خواب نديدي بلكه بيدار بودي و من خود بودم كه به بالين تو آمدم و چنان كردم‌. حسين خان در نهايت خضوع دست او را بوسه زد و گفت‌: جان و مال در قدم تو ريزم و اين توپخانه و سرباز كه اكنون در شيراز در اطاعت من است‌، به حكم تو كوچ دهم و با دشمنان تو جنگ نمايم‌.
باب در جواب گفت‌: چون با من از در مطاوعت و متابعت بيرون شدي وقتي جهان را مسخر كردم سلطنت دنيا را به تو خواهم داد.
حسين خان گفت‌: من سلطنت نمي‌خواهم‌. همه آرزوي من آن است كه در ركاب تو شهيد شوم و پادشاهي جاودان به دست آورم‌.
بالجمله چون حسين خان خاطر باب را از دهشت و انقلاب آسوده داشت‌، مجلس ديگر بياراست و علماي بلد را جمع كرد. باب را گفت‌: حجت خويش را بر اين مردم تمام بايد كرد. آن گاه كه علما طريق تو گيرند، كار عامه سهل باشد. پس ميرزا علي محمد با دل قوي به مجلس علما درآمد و سيد يحيي‌، پسر جعفر دارابي ملقب به كشاف كه از مريدان باب بود نيز حاضر گشت‌. چون آغاز سخن كردند، بي ترس و بيم‌، باب سر برداشت و گفت‌: چگونه شما از اطاعت من بيرون مي‌رويد و متابعت مرا فرض نمي‌شماريد. از آن پيغمبر كه شريعت آن داريد، در ميان شما جز قرآن معجزه‌اي باقي نمانده و اينك قرآن من فصيح‌تر از قرآن شما و نيكوتر از آن است و دين من ناسخ دين پيغمبر شماست بي‌آن كه تيغ ما انگيخته گردد و خون شما ريخته شود، حفظ جان و مال خود را واجب شماريد و طريق خلاف و نفاق مسپاريد. چون سخن بدين جا رسيد، علماي مجلس به همان قراري كه با حسين خان گذاشته بودند، با او جوابي نگفتند. حسين خان گفت‌: خوب گفتي‌. بهتر آن است كه مذهب خود بنويسي تا هركس خواهد بدان بنگرد و بگرود. پس قلم بگرفت و چند سطري نوشت‌. علماي مجلس عبارت او را از قانون عربيت بيرون يافتند.
وقتي از او توضيح خواستند، وي گفت‌:  
صرف و نحو گناهي كرده و تاكنون در بند بود. ولي چون من خواستم خدا گناهانش را بخشيد و آزادش كردند». در اين وقت حسين خان برآشفت و گفت‌: «با اين كه هنوز لفظي چند را نتواني تلفيق كرد، اين چه ترهات است كه خود را بر خاتم الانبيأ(ص‌) فضيلت دهي و ترهات خود را بر كلمات خداي تعالي تفضيل نهي و حكم داد تا او را چوب زياد زدند.»