kayhan.ir

کد خبر: ۸۹۲۶۲
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۵۴
ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرق‌شناس» نامه یکی از عوامل انگلیس به پالمرستون:

اصول بابیت لاقیدی نسبت به خیر و شر است


 سيدعلي محمد شيرازي كه بود؟
سيد علي محمد شيرازي در سال 1235 در شيراز به دنيا آمد و در شعبان 1266 در 31 سالگي به دار آويخته شد. درباره او گفته شده است كه در جواني خود را از نعمت‌هاي زندگي محروم و به شيوه مرتاضان هندي سختي و محروميت مي‌كشيد. پدرش ميرزارضا بزار شيرازي بود و زماني كه سيدعلي محمد كودك بود، درگذشت و او نزد دايي‌اش كه به تجارت مشغول بود، در بوشهر پرورش يافت‌. زماني كه به حد بلوغ رسيد، به خواندن ادبيات فارسي و عربي پرداخت و سپس به جرگه طلاب علوم ديني درآمد اما به طور رسمي طلبه نشد و مانند آن‌ها در مدرسه‌اي مخصوص درس نخواند; بلكه در هر فرصتي چيزي از علوم ادبي را نزد اشخاص مي‌خواند.
سيدعلي‌محمد مدتي كه در بوشهر بود، ضمن داد و ستد، اوقات فراغتش را به مطالعه كتاب‌هاي ديني‌، رياضت و چله‌نشيني مي‌پرداخت‌. از اين رو هميشه تنها به سر مي‌برد و به قدري در بعضي از اين امور افراط مي‌كرد كه بستگانش تصور مي‌كردند، هواي بسيار گرم بوشهر باعث پريشاني و پراكنده‌گويي‌اش شده است‌. پس پيشنهاد كردند كه او را از آن‌جا به عتبات عراق بفرستند، شايد كه دگرگوني در احوالش پيش بيايد و تغيير مكان باعث تغيير رفتارش شود. با اين اوصاف سيدعلي محمد در سال 1255 در سن بيست سالگي به سوي كربلا عزيمت كرد و در آن‌جا با بعضي از شاگردان سيدكاظم رشتي آشنا و سپس در كلاس درس او حاضر شد و چون مقدمات عربي مثل صرف و نحو و اصول فقه را تا حدودي در شيراز فرا گرفته بود، توانست براي 3 تا 4 سال در زمره شاگردان او در آيد. دوران حضور سيدعلي محمد در كربلا مصادف با تعليمات و تبليغات وسيع شيخيان بنابر توصيه سيدكاظم رشتي بود كه مي‌گفت‌: «ظهور امام غايب بسيار نزديك است‌» و مدام سفارش مي‌كرد كه‌:  
«زود است كه پس از من امام غايب آشكار شود و بر يكايك شما لازم است كه شهرها را بگرديد و نداي امام غايب را اجابت كنيد.»
به تبع‌، سيدعلي محمد شيرازي نيز اين سخنان را بارها از سيدكاظم رشتي شنيده بود. اين مژده‌ها و سخنان در مورد نزديك بودن زمان ظهور امام غايب‌، پيروان سيدكاظم را بيش از ديگران براي پذيرفتن ندايي كه خبر ظهور بدهد، آماده مي‌كرد.
سيدكاظم رشتي در اواخر عمر به شاگردانش مي‌گفت كه امام غايب در بين شماست‌، در شهرها پراكنده شويد و امامتان را پيدا كنيد. پس برخي از آن‌ها عازم شهرهاي ديگر شدند; از جمله ملاحسين بشرويه كه در دوران اواخر عمر سيدكاظم به دنبال يافتن امام غايب به اصفهان رفته بود.
درباره ملاحسين بشرويه‌اي اين شهرت وجود دارد كه او مأموري از جانب سازمان اطلاعات انگلستان بود كه وظيفه داشت در اين خصوص به جست‌وجو و تفحص بپردازد. ملاحسين اهل بشرويه از توابع خراسان بود.
البته همه محققان با اين نظر موافق نيستند و نقش روسيه را در اين قضيه پررنگ‌تر از انگليسي‌ها مي‌دانند اما اين مسئله كه روس‌ها در اين امر پيشدستي كرده‌اند يا جانشين سيد كاظم يافته انگليسي‌ها بوده است‌، در مقايسه با آثار بهائيت بر جامعه مسلمانان چندان اهميتي ندارد. بديهي است كه در آن برهه از زمان هر دو كشور روسيه و انگلستان به دليل شناخت جامعه شيعي و نفوذ روحانيت در آن به دنبال يافتن راه حلي از درون اعتقادات شيعه بودند، پس نه تنها هنگام پيدايش اين فرقه از جانب رقيب به مبارزه با آن نپرداختند; بلكه با آن همراهي و در جهت مقاصد خود از آن بهره‌برداري كردند، در واقع اين سياست پيوسته و قالب اين دو كشور بود.
در ميان افراد مختلف سياسي و ادبي اين دو كشور، از كينياز دالگوركي روسي و به خصوص ادوارد براون انگليسي به عنوان دو عامل مهم روس و انگليس در پيدايش‌، دوام و بقاي اين فرقه بايد به طور ويژه ياد كرد.  
درباره نقش روس‌ها در ايجاد اين فرقه مطالب بسياري گفته شده است اما از نقش مهره‌هاي انگليسي كمتر سخني به ميان رفته است‌. حتي درباره برخي از اين مهره‌ها به گونه‌اي عمل شده است كه ايرانيان غافل از عملكرد پنهان آن‌ها خود را مديون و وامدارشان حس كرده و از آن‌ها همانند ادوارد براون چهره‌هايي قابل تقدير ساخته‌اند.
اما به قول محمود محمود:  
انگليسي‌ها در قرن نوزدهم چندين امام زمان براي ايرانيان تراشيدند ولي هيچ يك جاني نگرفت‌، پيروان ميرزا علي‌محمد باب حتي دست به شمشير هم بردند، فايده نكرد; چون كه در زمان حاجي ميرزا آقاسي علم كردند ولي صدارت او دوامي نكرد، محمدشاه مرد و حاجي خلاص شد، رفت در حضرت عبدالعظيم بست نشست تا رندان اسباب مسافرت او را به عتبات فراهم كردند. ميرزا تقي‌خان اميركبير با شناختي كه از استعمار و برنامه‌هايش داشت و آگاهي به نفوذ و حضور عوامل استعمار در ميان دولت و جامعه در دوره صدارت خود فتنه باب را خوابانيد و آن‌ها را قلع و قمع كرد و خود او نيز براي سياستي كه در پيش گرفته بود وجودش غيرلازم بود او را هم از بين بردند. در زمان ميرزا آقاخان نوري پيروان باب باز جنبشي كردند ولي اين بار سخت مجازات ديدند و ديگر قد علم نكردند ولي پروفسور براون تا اين اواخر هم سنگ آن‌ها را به سينه مي‌زد و براي آن‌ها هميشه نوحه‌خواني مي‌كرد.
  سيد علي محمد به روايت اسناد انگلستان‌
در سند موجود در بايگاني وزارت امورخارجه انگلستان‌، به تاريخ 21ژوئن 1850 كه توسط يكي از عوامل انگليسي از تهران به لندن و خطاب به «لرد پالمرستون‌» فرستاده شد، آمده است‌:  
«جناب لرد پالمرستون برحسب تعليمات جناب لرد، اينجانب افتخار دارد شرحي را درباره سلك جديد «باب‌» ارسال دارم‌. مطالب محتوي در شرح شماره يك‌، از شرحي گرفته شده كه توسط يك تن از مريدان باب به من داده شده است و البته من شكي در صحت آن مطالب ندارم‌... در يك جمله‌، اين ساده‌ترين مذهب است كه اصول آن در ماترياليسم‌، كمونيسم و لاقيدي نسبت به خير و شر كليه اعمال بشر خلاصه مي‌شود...»
در يكي ديگر از همين گزارش‌ها مأمور انگليس به مسايل مورد توجه بابيت اين‌گونه اشاره مي‌كند:
«باب اعلام مي‌دارد كه تا اين لحظه كليه اصول اسلام درباره نماز و روزه و حلال و حرام در خوردني‌ها واجب بوده است ولي اكنون بر وي مقدر شده است تا اعلام دارد كه نماز واجب نيست‌. هركس ممكن است برحسب تمايلات خود نماز بخواند يا نخواند، ولي در واقع هركس بايد هميشه به خدا يا به الوهيت فكر كند. روزه سي روز ماه رمضان و ساير روزه‌ها همه منسوخ و ملغي است و همه گونه غذايي حلال به‌شمار مي‌رود.
دادن صدقه نسبت به همه جائز است‌. ولي بين بابي‌ها مال بايد هميشه مشترك بوده باشد و هيچ كس نبايد از ديگري ثروتمندتر باشد. همه مردم يكسان هستند و بين حلال و حرام آن‌طور كه بين مسلمانان رايج است‌، تفاوتي نيست‌. در آيين بابيت آميزش جنسي بسيار آميخته با هرج و مرج است‌،... يك مرد و يك زن تا هر وقت‌... مرد ممكن است بي‌اندازه زن داشته باشد، زن هم همين اجازه را دارد. ضبط اموال كليه كساني كه بابي نيستند مجاز است‌.»
در كنار اسناد مربوط به انگلستان سواي ظن و گماني كه نسبت به وابستگي اطرافيان سيد علي محمد باب به روسيه وجود دارد، برخي خود سيد علي محمد را مورد توجه روس‌ها مي‌دانند.
زماني كه سيد علي محمد به اعدام محكوم شد، اين قونسول روسيه بود كه به توصيه تزار تلاش كرد تا مگر مانع اعدام او شود اما نتوانست‌.
همچنين در كتابي كه عباس افندي ملقب به عبدالبهأ، پسر ميرزا حسينعلي نوري (بهأ الله‌) به عنوان «مقاله سياح‌»، نوشته است‌، روس‌ها روز دوم نسبت به ثبت واقعه قتل علي محمد با اعزام يك نقاش به اتفاق قونسول روسيه به محل خندق اقدام كردند و نقاش تصوير آن دو جسد را به وضعيتي كه كنار خندق افتاده بودند، كشيد.
چنين گزارش‌هايي نشان مي‌دهد كه در آن برهه از زمان مسئله بابي‌ها و ايجاد جرياني برخلاف آموزه‌هاي اسلام تا چه حد براي دو دولت انگلستان و روسيه مهم و حياتي بوده است‌.