واکاوی تاریخ سینمای ایران
چگونه ساواک پای وثوقی را از دربار برید؟!
سعید مستغاثی
کانون سینمایی اشرف پهلوی
جریان موج نو سینمای ایران به تشکیل جمعی با نام «کانون سینماگران پیشرو» انجامید که در کتب مختلف تاریخ سینمای ایران مورد اشاره قرار گرفته، اما همچنان اشتباه گذشته در تحلیل جریان شبه روشنفکری سینمای ایران تکرار شده و این تشکیلات را حامیسینمای آوانگارد و مستقل معرفی کرده اند!
این در حالی است که موسسان کانون سینماگران پیشرو اغلب از وابستگان دربار بودند، از جمله بهمن فرمان آرا که هم مدیر بخش تولید «شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران» (وابسته به اشرف پهلوی) بود و هم در دفتر «تل فیلم» تلویزیون شاهنشاهی حضور فعال داشت.
ضمن اینکه وی چند سال هم در همان تلویزیون به اصطلاح ملی ایران متعلق به رضا قطبی(پسر دایی فرح دیبا) برنامه سینمایی تهیه و اجرا کرد که در یکی از همان برنامهها با تبلیغ و تجلیل از فیلم ضد اسلامی«محلل» و کارگردانش، دین خود را به طرح توطئه صهیونیستی اسلام زدایی در کشور، ادا نمود.در واقع میتوان فرمانآرا را یکی از وابسته ترین عوامل سینما در ایران دانست که از درون کانونهای قدرت دربار، دفتر فرح و سازمانهای وابسته به اشرف (خواهر دوقلوی شاه)، بیرون آمده و واسط اهرمهای این کانونهای قدرت در سینمای ایران به شمار میآمد.
بهمن فرمان آرا مدیر تولید یکی از مهمترین و محوری ترین موسسات و نهادهای سینمایی دوران طاغوت به نام «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» با نام اختصاری فیتیسی (متعلق به اشرف پهلوی و شوهر سومش بوشهری پور) بود تا اشخاصی همچون خسرو هریتاش۱ و عباس کیارستمی۲ و بهرام بیضایی با برخی از مطرح ترین فیلمهای دهههای 40 و 50 این سینما مانند «ملکوت»، «گزارش» و «کلاغ» در این شرکت مطرح شده و به سینمای ایران وارد شوند.
در واقع «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» از طرفی در برخی استودیوهای سینمایی مانند «آریانا فیلم» (متعلق به عباس شباویز) و«سازمان سینمایی پیام»(متعلق به علی عباسی) سرمایهگذاری کرده و فیلمهای مختلف اعم از فیلمفارسی و آثار به اصطلاح موج نو میساختند و از سوی دیگر خود راسا به تهیه فیلم در ایران (به صورت مشارکتی با کمپانیهای خارجی و یا بدون مشارکت آنها) اقدام میکرد.
نکته دیگر اینکه در اغلب فیلمهای «کانون سینماگران پیشرو» یا مشارکت اداره کل سینمایی وزارت فرهنگ و هنر وجود داشته و یا همکاری تل فیلم و در واقع کانون یاد شده همواره مورد حمایت این دو نهاد دولتی واقع بوده است. بنابراین شبهه نداشتن مجوز این کانون از سوی وزارت فرهنگ و هنر که در برخی نوشتهها و تاریخ نگاریها آمده، اساسا باطل به نظر میآید.
همسفره ایهای اشرف در سینمای طاغوت
روابط شخصی اشرف با برخی به اصطلاح هنرمندان، بازیگران و فیلمسازان، کوس رسوایی او را در همه محافل فرهنگی و هنری به صدا درآورد. علاقه اشرف پهلوی به برخی از آنها به حدی بود که حتی از عشق و علاقه شخصی خویش نیز مایه میگذاشت. از جمله این افراد در عرصه به اصطلاح هنر ایران داریوش اقبالی، بهروز وثوقی و مسعود کیمیایی بودند.
پرویز ثابتی، مدیر کل اداره سوم ساواک در کتابی که چندی است به عنوان مصاحبه با وی و به نام «در دامگه حادثه» انتشار یافته، به عشق میان اشرف و برخی از این افراد مانند داریوش اقبالی اشاره میکند که حرارتش تا آن حد بوده که به هنگام بازداشت داریوش، اشرف شخصا با ثابتی تماس گرفته و برای آزادی وی بیش از ده دقیقه پشت تلفن، وساطت نموده و گریه کرده اما به دلیل اینکه دستور از طرف شاه بوده و ثابتی پس از کسب تکلیف دوم هم همان دستور را دریافت میکند، داریوش اقبالی (به دلیل اعتیاد شدید و حمل و نگهداری مواد مخدر) همچنان در زندان باقی میماند.
اما علاقه اشرف به بهروز وثوقی اساسا باعث ارتقاء وی از یک هنرپیشه دست چندم به بازیگر نقشهای اول و به اصطلاح جوان اول آن دوران گردید. برخی اخبار و شواهد حکایت از آن دارد که اساسا بازی وثوقی در «قیصر» و معروفیت پس از آن، مدیون اشرف و سفارشات و حمایتهای او بوده است.
او که با فیلم «صد کیلو داماد»، بازی در فیلمها را شروع کرده بود با فیلمهای ضعیف و سخیفی همچون «گل گمشده»، «فرشته ای در خانه من»، «دختر ولگرد»، «لذت گناه»، «دزد بانک» و «عروس دریا» و ... ادامه داد و اوج کارهایش دو فیلم ناموفق از ساموئل خاچیکیان یعنی «خداحافظ تهران» و «من هم گریه کردم» بود تا اینکه هنگام کار در همان فیلم «خداحافظ تهران» ، توسط برادران اخوان (تهیه کنندگان فیلم) برای اولین فیلم مسعود کیمیایی یعنی «بیگانه بیا» در نظر گرفته شد و در دومین فیلمش به نام «قیصر» نیز به عنوان نقش اول حضور پیدا کرد. باد کردن بهروز وثوقی از این پس توسط استودیوهای وابسته به اشرف پهلوی انجام گردید و توسط خود اشرف به دلیل علاقه زیاد به وی پی گرفته شد.
ابتدا عباس شباویز و «آریانا فیلم» و سپس علی عباسی در «سازمان سینمایی پیام» (از دیگر استودیوهای وابسته به اشرف)، همچنین برادران رشیدیان در موسسه «سینما تئاتر رکس»، مهدی میثاقیه در استودیوی خودش و بهمن فرمان آرا به عنوان مدیر تولید «شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران» و ...از جمله افراد درباری و وابسته به اشرف پهلوی بودند که بهروز وثوقی را برای رساندن به جایگاه یک هنرپیشه معروف، حمایت کردند و مجلات و روزنامههای وابسته نیز این رشد بادکنکی(که فردی را از یک بازیگر دست چندم فیلمفارسیهای سخیف به چهره یک هنرپیشه به اصطلاح صاحب سبک تبدیل نماید) را پوشش دادند.
محمد علی فردین از دست اندرکاران آن روز تشکیلات فیلمفارسی درباره ارتباط بهروز وثوقی با اشرف و دربار و تاثیر آن ارتباطات در رشد وثوقی در گفت و گویش با عباس بهارلو گفت:
«... مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبانها انداختند. همینطور در فستیوالهایی که بهروز جایزه میگرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود...»
رابطه شخصی و خصوصی اشرف با بهروز وثوقی تا آنجا بالا گرفت که با صلاحدید ساواک، قرار شد با کمک همین استودیوها و افراد، رابطهای زورکی بین وثوقی و یک خواننده/رقاص درباری دیگر بهوجود آید تا ارتباط وی با اشرف قطع شود. شرح این پااندازی سینمایی را در صفحات بعد خواهید خواند!!
اما این رسوایی ارتباط میان اشرف و بهروز وثوقی آنچنان در میان جامعه ایران آن روزگار پیچید که شخص محمد رضا، دستور به پایان آن داده و در این مسیر ساواک و حتی نخست وزیر وقت، هویدا به میدان آمده و قرار شد با همکاری برخی عوامل سینمایی و با بوجود آوردن زمینههای ارتباط بهروز وثوقی و گوگوش (خواننده و رقاص معروفه آن زمان)، پای او را از دربار و خلوت اشرف پهلوی ببرند. عباس شباویز مدیر «آریانا فیلم» و از عوامل سینمایی که در جریان این ماجرا بود، در مصاحبه با نگارنده در این باره گفت:
«... قضیه زوج هنری شدن بهروز وثوقی و امثال گوگوش، برمیگشت به روابطی که بهروز درون دربار پیدا کرده بود. او با اشرف رابطه داشت و مرتب به دربار رفت و آمد میکرد. افتضاحش بالا آمده بود و دربار میخواست که این ماجرا یک جوری تمام شود که به حیثیت دربار شاه لطمه نخورد. گویا خود شاه هم وارد قضیه شده بود. قرار شد که یک جوری رابطه بین بهروز وثوقی و گوگوش برقرار شود و آنها در فیلمهای مشترک بازی کنند. فیلمهایی مانند «ممل آمریکایی» و «ماه عسل» و «همسفر» و ...تدارک دیده شد. کم کم به هم علاقهمند شدند در حالی که گوگوش، هنوز به طور رسمیهمسر محمود قربانی، صاحب کاباره میامیبود. برای اینکه این وصلت صورت بگیرد هویدا نخست وزیر هم وارد میدان شد و طلاق گوگوش از قربانی گرفته شد تا روابطش با وثوقی عملی تر شود!! به این ترتیب پای بهروز وثوقی هم از دربار و اشرف کوتاه شد. اما به قیمت معروف تر شدن و توی بوق رفتن بیشتر او...»
و بالاخره مسعود کیمیایی، نفر سوم مورد علاقه اشرف پهلوی بود که تقریبا همه فیلمهای خود را درون دربار شاه، یا موسسات وابسته به آن ساخت. او که در فیلم «ضربت» ساموئل خاچیکیان، به عنوان دستیار صحنه حضور داشت و تماشاگران صحنه را مراقبت میکرد که ناگهان داخل میدان فیلمبرداری نشوند و در فیلم «خداحافظ تهران» همین کارگردان نیز از سوی برادراناخوان(ازعوامل تبلیغاتی شاه) به عنوان دستیار به خاچیکیان تحمیل شد، بالاخره کار فیلمسازی اش را با همین اخوانها شروع کرد و با استودیوهای تحت پوشش اشرف پهلوی مانند «آریانا فیلم» (برای فیلم «قیصر») و «سازمان سینمایی پیام» (برای فیلم «رضا موتوری») کارش را ادامه داد. 3 فیلم «بلوچ» و «خاک» و «گوزنها» را برای تهیه کننده بهایی مهدی میثاقیه و با کمک دستگاههای امنیتی شاه ساخت و فیلم روشنفکرانه اش یعنی «غزل» را هم برای «تل فیلم» تلویزیون شاهنشاهی جلوی دوربین برد و «داش آکل» را برای برادران رشیدیان و «سینما تئاتر رکس» آنها که از پیشانی سفیدترین جاسوسان انگلیس بودند، کارگردانی کرد. در آخر هم برای فیلم به اصطلاح انقلابی اش («سفر سنگ») از مهرداد پهلبد (شوهر شمس پهلوی) پول گرفت!
اما پرویز ثابتی عنصر معروف رژیم شاه و مرد شماره 2 ساواک در همان کتاب «در دامگه حادثه» از جمله خاطراتی که از اشرف پهلوی نقل میکند، اشاره به تماس تلفنی او برای آزادی مسعود کیمیایی دارد. خود ثابتی درباره این حساسیت اشرف نسبت به کیمیایی در همان کتاب میگوید:
«... یک شب والاحضرت اشرف به من تلفن زد که این مسعود کیمیایی را برای چه گرفته اید؟ گفتم ما مسعود کیمیایی را نگرفتهایم. پرسید از کجا میدانی که نگرفته اید؟ گفتم برای اینکه روالی داریم و آن، این است که آدمهای معروف را اگر بخواهند بازداشت کنند، قبلا به من میگویند و اطلاع میدهند که میخواهیم فلانی را دستگیر کنیم یا اگر تصادفی چنین کسی را بگیرند، فوری به من میگویند. به همین دلیل میگویم نگرفته اند. باز اگر میخواهید من تحقیق میکنم و به شما خبر میدهم. فرستادم شهربانی و ژاندارمری و زندانها پرسیدند و همه گفتند: چنین فردی در زندان نیست! عاقبت، همکاران ما رفته بودند خانه کیمیایی که بپرسند چی شده؟ در آنجا زن کیمیایی گفته بود که بله! مسعود صبح خانه بود و با هم جر و بحث داشتیم و قهر کرد و رفت و هنوز نیامده! و الان ساعت حدود 10 شب است و بهروز وثوقی هم چند بار تلفن زده و گفتم از او خبری ندارم و نمیدانم کجاست؟ موضوع را به من گفتند و من به اشرف تلفن زدم و گفتم: عرض کردم که نگرفته ایم و ایشان با زنش دعوایش شده و از خانه رفته و نیامده و بهروز وثوقی که این گزارش را به شما داده، ناصحیح است! گفت: بهروز وثوقی به من نگفته است. گفتم تحقیقات ما نشان میدهد که بهروز وثوقی این خبر را به شما داده است...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - خسرو هریتاش از بهاییان تحصیل کرده آمریکا بود که با حمایت سرمایه داران بهایی مانند مهدی میثاقیه کارش را شروع کرد و برخی از مستهجن ترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران مانند «برهنه تا ظهر با سرعت» را برای ضربه زدن به جامعه مسلمان ایران ساخت.
۲ - عباس کیا رستمی کارش در عرصه سینما را با ساخت تیتراژ فیلم «قیصر» مسعود کیمیایی شروع کرد. سپس به کانون فکری پرورش کودکان و نوجوانان رفت و فیلمهایی کوتاهی همچون «مسافر» را ساخت. اولین فیلم بلند سینماییاش «گزارش» در سال 1356 بود. اما سینمای کیارستمیدر سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامیمطرح شد. او با فیلمهایی که درباره کودکان میساخت، شهرت تازهای برای خود بدست آورد. آثاری مانند «همسرایان»، «خانه دوست کجاست» و «مشق شب» که همگی جوایز جشنواره فیلم فجر را کسب کردند، از آن جمله بودند. او با فرارفتن از سینمای کودکان و توجه به سفارشهای جشنواره ای در این گونه جشنوارهها، بیشتر مطرح گردید . سفارشهایی که بیشتر بر تبلیغ تفکرات اومانیستی و سکولاریستی غرب تاکید داشت. همان که کیارستمیدر اغلب فیلمهای بعدی اش در نظر گرفت، فیلمهایی همچون «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و»طعم گیلاس» که جوایز متعددی از این گونه جشنوارهها نصیب او ساخت. کاراکترهای او در «طعم گیلاس» به پوچ گرایی مفرطی رسیدند تا حدی که انسان شرقی را در سردرگمیپایانناپذیری تصویر نمودند. علیرغم این سفارشی سازی برای جشنوارهها، پس از فیلم «طعم گیلاس» به طور نامحسوسی شاهد افول کیارستمیحتی در اینگونه عرصهها بودیم. فیلمهای بعدی او «باد هر کجا بخواهد میوزد»، «آ.ب.ث آفریقا»، «ده» و «پنج» به تدریج نزول چشمگیر کیارستمیرا حتی در سینمای خودش به رخ کشید. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینما، دیگر از آن کیارستمیکه فیلمهایی همچون «خانه دوست کجاست؟» میساخت، جز نامیبرجای نمانده است.