روایتی خواندنی از مستعمره شده شبه جزیره در دل ایالات متحده
آمریکا – عربستان نفت در برابر فشنگ
تحريريه نسل سوم
یکی از افسران عملیاتی سابق دستگاه جاسوسی آمریکا، در کتابی جنجالی به موضوع جنجالی نحوه پیدایش تروریسم تکفیری در منطقه خاورمیانه پرداخته و پرده از رازهای جالب آمریکاییها در این «تولد شوم» برداشته است. «رابرت بایر» مؤلف کتاب «خوابیدن با شیطان» از افسران عملیاتی سابق دستگاه اطلاعات مرکزی آمریکا است. وی پستهای مختلفی را در «سی. آی. ای» برعهده داشت که از جمله آنها ریاست تیم این سازمان در لبنان در سال 1983 و انفجار بئر العبد است. این مسئول سابق سیا در کتابش، به مسائلی در خصوص همکاری عربستان و آمریکا در ایجاد تروریسم تکفیری و هدایت آن اشاره میکند که خواندن آن برای مسئولان این کشور به شدت حیاتی و برای دانشجویان و نسل آیندهسازی که باید مراقب شیطنتهای پنهان و آشکار شیطان بزرگ باشد، عجیب کارگشاست.
البته با وجود انتشار این کتاب در سال 2003، ترجمهای از آن در ایران منتشر نشده و گویا مترجمان ما خیلی سرشان گرم خانم رولینگ و هری پاتر و جناب مارکز و یوسا و پاموک هستند و نهادهای متولی دولتی هم مثل همیشه در خوابی خوش به سر میبرند و انگار نه انگار این کتاب میتواند کارکرد به مراتب بهتری از گفتگوهای تکراری دو یا چند نفره در تلویزیون و نشستهای متعدد بی حاصل را داشته باشد چون سندی است از داخل ایالات متحده و سیاستهایی که کدخداجان(!) به دیگران نسبت میدهد؛ در ادامه بخشهایی از فصل دهم این کتاب را که با نام «کاخ سفید و طلای سیاه» نیز شناخته میشود، میخوانیم. این بخش کوچکی از ارتباط در هم تنیده آمریکا و عربستان است؛ دو یار غاری که سالهاست در پی پیچیدن نسخه خاورمیانه هستند؛ به اعداد و ارقام این گزارش و وابستگی هر یک به دیگری و متاسفانه وابستگی بیشتر عربستان به آمریکا دقت کنید تا بدانید چرا اغلب، مواضع آمریکا و عربستان یکی میشود و هیچگاه خبری از گزارشهای احمد شهید و سخنرانیهای خندهدار دبیر کل سازمان ملل در خصوص نقض حقوق بشر در این کشور نفتخیز نیست!
جدال برای غارت خزانه
آرزو داشتم که روز 29 نوامبر 1995 در عربستان بودم. در آن روز «ملک فهد» به سکته مغزی شدیدی دچار شد؛ او زنده ماند اما در وضعیت مرگ بالینی. به همین دلیل شاهزاده «عبدالله» ولیعهد نمیتوانست به تخت پادشاهی برسد.
در نبود پادشاه، عربستان سعودی به سوی نوعی آشوب پیش میرفت، به صورتیکه در هر گوشهای سرقتها و فساد به صورت بیسابقه طغیان کرد.
وهابیهای افراطی وابسته به «اسامه بن لادن» کنار ایستاده و خود را از دایره خشونتها دور کردند. دولت عربستان نیز همه همکاریهای خود را با واشنگتن در خصوص تروریسم متوقف کرد. واشنگتن نیز در مقابل به هدف گرفتن پول بیشتر، از این فرصت برای افزایش باج گیری از عربستان استفاده کرد.
هنگامیکه سکته مغزی پادشاه اعلام شد، آژیرها در ریاض به صدا در آمده و بالگردها به هوا برخاستند. کاروانهایی نیز به سوی بیمارستانی که پادشاه در آنجا بستری بود، حرکت کردند. یکی از این افراد که خود را به بیمارستان رسانده بودند، همسر چهارم و سوگلی فهد و مادر «عزوزی» – نور چشمی پدر- بود. همه، داستانهایی را درباره عزوزی و سوار شدن او بر موتور هارلی دیویدسون و چرخ زدن اطراف کاخ پدرش، و تعقیب خادمان و تخریب اثاثیه شنیده بودند. بیشتر اعضای خاندان آل سعود عزوزی را فردی ترسو و کند میدانستند؛ ولی خوش شانسی عزوزی این بود که میتوانست خودش را در دل پدرش جا کند.
برادران فهد، «سلطان» وزیر دفاع، «نایف» وزیر کشور و «سلمان» امیر منطقه ریاض از جمله کسانی بودند که خود را به بیمارستان رسانده بودند. شمار افراد غریبه در بیمارستان بسیار کم بود.
مادر آنان که از خاندان قبیله «سدیری» بود، از نوجوانی به آنان آموخته بود که باید با یکدیگر ضد فرزندان «بن سعود» همکاری کنند؛ آنان نیز این درس را فراگرفته و همواره اجرا میکردند.
شاهزادگان و مسئولان دیگری نیز از مناطق مختلف عربستان و سراسر دنیا به بیمارستان آمدند. هواپیماهای اختصاصی در فرودگاه صف کشیدند؛ هر کسی که نمیتوانست فرصتی را برای رسیدن به فهد بیابد، به نحوی سعی میکرد ارادت خود را ابراز کند. همه از سخاوتمندی او بهره میبردند؛ ماهانه تا 270 هزار دلار به عنوان حقوقهای پرداختی پادشاه به 12 هزار نفر میرسید؛ و افراد خانواده میدانستند که شاهزاده عبدالله ولیعهد (در آینده) یا حقوق آنان را قطع میکند و یا اینکه از امتیازات ویژه آنان خواهد کاست.
شاهزادگان هروئین فروش !
آلسعود از این متنفر هستند که به آنان یاد آوری شود، اجدادشان «بدوی» بودند. آنان متنفر هستند که عبدالله از فساد و امتیازات خانوادگی بکاهد. شاهزادگان نسل سوم ماهانه 19 هزار دلار دریافت میکردند که البته این بخشی از نیازهای آنان بود. زیرا آنان سالانه یک میلیون دلار آمریکا نیاز داشتند تا قایقهای تفریحی خود را در سواحل ریورای فرانسه روی آب نگه دارند. به همین دلیل، برای جبران هزینههایشان، پولها و ثروت کشور را سرقت میکردند و به فروش گذرنامه و هروئین میپرداختند. هزینههای خارج از بودجه و درآمدهای فروش نفت مستقیما به حسابهایی ویژه انتقال مییافت و از خزانه داری عربستان عبور میکرد. این پولها برای خریدهای تسلیحاتی و ساخت و سازها استفاده میشد. به دلیل نبود نظارت دولتی و یا هرگونه بازخواست، رشوه و فساد بسیار گسترده بود.
مشهورترین قراردادی که خارج از بودجه بسته شد، با نام «یمامه» مشهور است. یمامه در واقع قراردادی برای خرید سلاح از انگلیس بود که به دلیل گستردگی رشوهها و پولهای رد و بدل شده در جریان آن، شهرت یافت. در سپتامبر 1985 «مایک هزلتاین» وزیر دفاع انگلیس نخستین مرحله قرارداد یمامه را برای فروش جنگندههای تورنادو و بیای هاوک و ارائه پشتیبانیهای فنی و نگهداری، امضا کرد. ایجاد پایگاه نظامی بزرگی برای این هواپیماها در عربستان نیز از بندهای این قرارداد بود. ارزش این قرارداد حدود 43 میلیارد پوند انگلیس، (86 میلیارد دلار آمریکا) بود. انگلیس برای عربستان بازاری تضمین شده بود که میتوانست در آنجا نفت خود را نقد کند. بیشتر هیأتها و واسطهها به سوی سلطان و خانواده او رفتند. فهد هم به سهم خود از این قرارداد دست یافت، البته از طریق همسرش جوهره و برادرش ابراهیم عبدالعزیز الابراهیم، برای اینکه دستهای او در این قرارداد آلوده نشود و خدشهای به تاریخ عربستان وارد نشود. در سال 1980 و اوایل سال 1990 قراردادها از طریق ابراهیم بسته میشد.
معمولا اطلاع از قراردادهای ابراهیم بسیار دشوار بود. ولی در 12 دسامبر 1997 ابراهیم شکایتی قضایی را ضد شرکت «رولزرویس» لندن مطرح کرد. این شرکت که موتورهای جنگنده تورنادو را ساخته بود از توافق کمیتهها با شرکت خصوصی ابراهیم شانه خالی کرد.
پشت پرده طرح
توسعه حرمین شریفین
طرح دیگری که خارج از بودجه بود، طرح توسعه حرمین شریفین بود. این قرارداد شامل تخریب و بازسازی مدینه منوره و مساجد قدیمی در مکه مکرمه بود. مانند یمامه، برای این کار نیز 25 میلیارد دلار آمریکا از فروش مستقیم نفت هزینه میشد. خاندان بن لادن مسئول این ساخت و سازها و رشوههایی بودند که به اعضای خاندان حاکم داده میشد، تا حمایت مالی از این طرح ادامه یابد.
از نیمههای دهه نود تا اواخر آن، بخش قابل توجهی از درآمد نفت به برنامههای خارج از بودجه اختصاص مییافت، یعنی روزانه حدود یک میلیون بشکه و یک ششم صادرات نفت عربستان سعودی. طبق قیمتهای رایج، عربستان سعودی روزانه 30 میلیون دلار از دست میداد.
هر کسی – با توجه به نفوذی که داشت- سعی میکرد تا به اندازهای که میتواند غارتگری کند. این کار توسط وزرای اصلی دولت و هم پیمانان وهابی آنان صورت گرفت که تصمیم گرفته بودند آثار تاریخی را تخریب کنند و دوباره بسازند. بنابراین به شرکت آرامکو دستور داده شد 100 میلیون دلار آمریکا کنار بگذارد و مجموعه "بکر بن لادن” مأمور این پروژه شد. ولی به جای آنکه این پول کاملا صرف پروژهها شود، به جیب شاهزادگان ارشد و جمعیتهای خیریه و علمای وهابی سرازیر شد.
عزوزی و وهابیها
موضوعی که خاندان آلسعود را بسیار نگران کرده بود، حمایت مالی عزوزی از وهابیهای افراطی بود؛ به نظر میآمد که عزوزی به آنان ایمان پیدا کرده بود، و آشکار بود که او فکر میکرد برای پادشاه شدن روزی به آنان نیاز پیدا میکند.
در دسامبر 1993 عزوزی 100 هزار دلار به مسجدی در شهر کانزاس سیتی کمک کرد. از سویی در سپتامبر 1996 فرمانده نیروی هوایی به 5 تن از پیروان بن لادن مسئولیت داد؛ در آن زمان مسئولانی در وزارت دفاع عربستان از حضور آمریکا در منطقه ناراضی بودند. افسرانی در ردههای مختلف (ارتش عربستان) عقیده داشتند که آمریکا درباره خطر صدام اغراق کرد تا بهانهای برای باقی ماندن نیروهایش در عربستان سعودی و دیگر کشورهای منطقه (خلیج فارس) داشته باشد.
با اینکه اعطای مسئولیت به این 5وهابی افراطی موجب بدترشدن اوضاع میشود؛ ولی هیچ کس حتی "عبدالله” و "سلطان” آمادگی مخالفت با تصمیم فرمانده را نداشت؛ در اوایل اکتبر 2002 به پلیس عربستان سعودی اعلام شد که دیگر نمیتواند به افسران ارتش و اطلاعات رده پایین خود اعتماد کند. برای توجیه نگرانی سعودیها، در فوریه 2003 شماری از افسران ارتش بحرین که به نظر میآمد با القاعده در ارتباط بودند، دستگیر شدند.
گسترش درگیری وهابیون افراطی در ارتش، عزوزی را تشویق کرد که در سپتامبر 1997 برای اعطای کمکهایی به ارزش 100 میلیون دلار به طالبان، هماهنگی کند. وی اهمیتی نمیداد که طالبان از بن لادن که مدعی شده بود قصد دارد آلسعود را سرنگون کند، حمایت میکند.
در دسامبر 1999 بادها از سمت عزوزی وزیدن گرفت و مشخص شد که از «سعد البریک» همقطار بن لادن حمایت مالی شده است؛ البریک به گروههای افراطی در چچن پول میداد تا نظامیان و شهروندان روس را سر ببرند.
پس از انتشار این خبرها تنها چاره نایف این بود که پول دادن به عزوزی را متوقف کند و البریک را تحت اقامت اجباری قرار دهد. ولی نایف هیچ کاری نکرد، و عزوزی همانطور که میخواست به حمایتهای میلیونی (به القاعده) ادامه داد.
سکوت آمریکایی
از نظر نایف، هیچکدام از برادران فهد نمیتوانند به یکی از مراکز پیشرفته واشنگتن دست یابند. در سال 1990 «سلطان» وزیر دفاع به حمایت مالی از «عبدالله الاحمر» رئیس جمعیت یمنی «اصلاح» و اخوان المسلمین ادامه داد. واشنگتن نیز مدارک موجود (درباره این حمایتهای مالی) را نادیده گرفت، این درحالی است که آنان در منفجر کردن ناوشکن آمریکایی «کول» دست داشتند.
واشنگتن همچنین تحولات عمیق در تفکرات «سلمان» حاکم ریاض در نیمههای 1990 را نادیده گرفت. این درحالی است که سلمان مسئول جمعیتهای خیریهای بود که از بن لادن و اخوان المسلمین حمایت مالی میکرد. فهد، نایف، سلطان و سلمان فراتر از قانون بودند، به ویژه در واشنگتن.
بار دیگر آمریکا هیچ گزینهای نداشت. اوضاع ریاض آن طوری نبود که دولت (آمریکا) سعی داشت وانمود کند، و انتقادات بسیاری از خاندان حاکم به دلیل حمایت مالی و پشتیبانی از قاتلان آمریکاییها وجود داشت. بدون شک واشنگتن آمادگی نداشت عربستان سعودی را ادب کند. آمریکا بیشترین سهم را از هزینههای تسلیحاتی صورت گرفته در عربستان میبرد. این هزینهها نیمی از هزینههای دولت عربستان بود. سعودیها نمیتوانند قرارداد 2.7 میلیارد دلاری با شرکت بویینگ را تحمل کنند. در این قرارداد خواسته شده بود که 500 میلیون دلار پرداخت شود، ولی سعودیها فقط میتوانستند 60 میلیون دلار تأمین کنند. در اوایل سال 1997 مبلغ 2.8 میلیارد دلار برای هواپیماها اختصاص یافت، ولی امکان گنجاندن این رقم در بودجه نبود. سلطان با قرارداد یمامه پولها را به سرقت برده بود و در ژوئیه 1997 سلطان گفت که هزینه قرارداد بویینگ باید از بودجه تأمین شود. وزارت کشور برای تأمین این مبلغ خرید قطعات و تحویل هواپیماهای جدید را به تأخیر انداخت. در اواخر سپتامبر 1996 عبدالله درباره اوضاع مالی عربستان سعودی هشداری جدی داد و سعی کرد پیامی را به دولت کلینتون بدهد. اما عبدالله نتوانست سفارت آمریکا در ریاض را مجبور به اطاعت کند. زیرا تنها مأموریت این سفارتخانه تحت فشار قرار دادن سعودیها برای پرداخت صورتحسابهایشان در زمان مشخص است.
عبدالله به بندر اعتماد نداشت و نمیخواست که او کانال ارتباطی با کاخ سفید باشد، زیرا در نهایت بندر به پدرش «سلطان» وفادار بود. بهترین کاری که عبدالله میتوانست انجام دهد این بود که ازطریق ریچارد مورفی سفیر سابق کارهای خود را پیش ببرد. مورفی در کشورهای عربی فردی شناخته شده بود. در آمریکا نیز او را به عنوان کارشناس امور خاورمیانه میشناسند. عبدالله در 23 سپتامبر 1996 به مورفی گفت که آمریکا قبل از هرکار جدیدی در منطقه باید با عربستان سعودی مشورت کند. عبدالله با یاد آوری تجربه دولت بوش در جنگ خلیج فارس گفت: دولت بوش درباره هزینه (جنگ) دولت عربستان را فریب داد. پرداخت هزینه پایگاههای آمریکایی در عربستان سعودی میلیاردها دلار بیشتر هزینه داشت. (به عبارت دیگر عربستان سعودی اگر وارد مشکلات منطقهای جدید شود، دیگر نمیتواند هزینه بویینگ یا هر هزینه دیگر را بپردازد.)
...درخواستهای عبدالله گوش شنوایی در واشنگتن نداشت و کلینتون برای رسیدن به دور دوم ریاست جمهوری تلاش میکرد. در همان حال، سلطان به خریدهای تسلیحاتی ادامه داد، خریدهایی که هیچکس توانایی پرداخت هزینههای آن را نداشت. در دسامبر 1996 عربستان سعودی قرارداد سلاح بیفایدهای را بست و 44 بالگرد اگوستا 412 را خرید – قراردادی که از طریق «نفت یمامه» تأمین میشد- به این معنا که مردم عربستان از این موضوع بی اطلاع بودند.
در همان ماه، سلطان دوباره وارد بازار شد و 102 جنگنده اف 16 خریداری کرد. همچنین در همان سال سعودیها قراردادی 3 میلیارد دلاری را با فرانسه امضا کردند. این درحالی بود که فقط تأخیریهای قرارداد یمامه 4.5 میلیون دلار برای عربستان هزینه داشت.
...هر مقدار که ارتباط کاخ سفید با عبدالله بیشتر میشد به همان اندازه از محبت او کاسته میشد، او علاوه بر تهدید برای کاهش قراردادهای دفاعی و هواپیمایی غیرنظامی، در خصوص اتخاذ روشی مستقل در سیاست خارجی هشدار میداد.
عبدالله همواره نامه ریچارد مورفی را مورد تأکید قرار میداد: یا سرنگونی صدام، یا رها کردن او به حال خودش و لغو تحریمها. کلینتون در خصوص سیاست عراق کاری نکرد. در عربستان هم افراطیون فعال در ارتش از صدام حمایت میکردند. در ژوئیه 1997 عبدالله نامهای را به نمایندگانی ویژه، برای گشودن کانالهایی دیگر به دور از چشم آمریکا فرستاد.