بسیاری از زندانیان در سال 67 مورد عفو عمومی قرار گرفتند
ادعای قتلعام چند ده هزار نفری در زندانی با کمتر از 2000 زندانی!
اما آنچنان که در قسمت قبل هم توضیح داده شد، حتی با نگاهی آمار و ارقام مغشوش خود این خاطرهنویسان (که خود را شاهدان زنده ماجرا میدانند) و نیز براساس شواهد موجود هم میتوان به این نتیجه رسید که در تابستان سال 1367 (اگر چه بنا به شرایط خاصی که از بابت هجوم گسترده نظامی مجاهدین خلق به کشور و تسخیر و قتل و غارت برخی شهرها وجود داشت و همراهی تشکیلات داخل زندان با این هجوم و آغاز اقدامی برای در دست گرفتن کنترل زندانها و به اصطلاح فرش قرمز پهن کردن برای رجوی و دار و دستهاش، گروهی از زندانیان عضو این تشکیلات و یا موافق آن بعد از تجدید محاکمه اعدام شدند) نه تنها قتلعامی وجود نداشته است، بلکه حتی تعداد اعدامشدهها، بسیار از ارقام اعلام شده از سوی آیتالله منتظری و سازمان دیدهبان حقوق بشر کمتر بوده است؛ چرا که اساسا در آن زمان در زندانهای استان تهران (که تقریبا رقم اصلی زندانیان را به خود اختصاص میداده) کمتر از 2500 نفر زندانی وجود داشته است که بیش از 75 درصد از این تعداد هم یا در بهمن ماه همان سال مورد عفو عمومی قرار گرفتند و یا تا یکی دو سال بعد در زندان باقی ماندند.
همانطور که قبلا هم اشاره شد، ایرج مصداقی خودش اذعان دارد که در سال 65 در زندان گوهردشت بسیار کمتر از 2000 زندانی حضور داشتهاند(2) و از این تعداد تقریبا نیمی تا سال 67 با عفوهای مختلف آزاد شدند. 400-300 نفری هم در سالن جهاد کار میکردند و به همین تعداد نیز زندانیان افغانی و عادی (غیرسیاسی) بودند و تازه پس از به اصطلاح قتلعام تابستان 67، وی با 200 نفر دیگر در یکی از سالنهای گوهردشت زندانی بوده است. (۳) پس به این ترتیب در زندان گوهردشت (که تقریباً قریب به اتفاق خاطرهپردازان و همنوا با آنان، سازمانهای به ظاهر حقوق بشری و دیگران، آن را مکان انجام بیشترین اعدامها ذکر کردهاند) چگونه میتواند قتلعامی رخ داده باشد؟ این درحالی است که بنابر همان نوشتههای ذکر شده، میزان اعدامها در زندان اوین خیلی کمتر از گوهردشت بوده است. حالا خودتان با توجه به آمارها و ارقام فوق، یک بار دیگر با یک حساب سرانگشتی، محاسبه نمایید که چند درصد از همان تعداد زندانی گوهردشت، در تابستان 67 باقی میمانند که ممکن است اعدام شده باشند. احتمالاً نتیجه محاسبهتان کمتر از یکصد نفر، به عبارتی 10 درصد کل زندانیان در زندان گوهردشت است.
نگارنده در آن زمان یعنی تابستان 67 همراه با تعداد حدود 200-300 تن دیگر در سالن جهاد مشغول کار بودم. در واقع ما هم نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده ولی از طریق اخبار رادیو و تلویزیون و روزنامه به عمق فاجعهای که در جریان تهاجم کودکانه ارتش عراق و مجاهدین خلق به کشورمان پس از پذیرش قطعنامه، رخ داده بود، پی بردیم. (در آن زمان به یاد حرفهای اولیه بازجویم افتادم که میگفت «خدا تو را خیلی دوست داشته که دستگیر شدی و حتماً کسی تو را خیلی دعا کرده...» میدانستم که همواره این مادرم بود که مرا دعامیکرد و دعاهایش را خداوند مستجاب نموده بود. به این باور رسیدم که اگر پنج سال قبل دستگیر نمیشدم و با همان ذهنیت بسته سازمانی از کشور خارج میشدم، قطعاً اینک به عنوان یکی از قربانیان جاهطلبیهای رجوی با مشارکت در عملیات فروغ جاویدان خسرالدنیا و الآخره شده بودم. چنانکه این خسران متأسفانه برای بسیاری از هواداران و اعضای سادهاندیش داخل کشور و یا خارجنشین سازمان اتفاق افتاد.
با وقوع این عملیات، در واقع بار گناه دیگری بر وجدان ما سنگینی کرد. از این که باز هم سازمانی بر این کشور و انقلاب خسارت وارد میآورد که ما از وابستگانش بودیم، به شدت احساس شرمندگی میکردیم.
این احساس اکثر بچههایی بود که در سالن جهاد کار میکردند، پساز آن واقعه، ماه محرم آن سال یکی از باحس و حالترین عزاداریها در همان حسینیهای که بارها توسط خاطرهپردازان خارجنشین به عنوان محل شبانهروزی اعدامها و قتلعام معرفی شده است، انجام گرفت و تمامی روزهای دهه اول ماه محرم و همچنین بعد از آن، این مراسم همراه سخنرانیهای میهمانانی که هر ازگاهی دعوت می شدند، ادامه داشت. ازقضا آن روزها مصادف با بازیهای المپیک بود که مستقیماً از تلویزیون پخش میشد و بچهها پساز بازگشت از کار در اوقات فراغت در همان حسینیه و بهطور دستهجمعی به تماشای بازیها میپرداختند. در طول این مدت هیچگونه برخورد قضایی از قبیل پرسش و پاسخ درباره موضع بچههای سالن در مقابل تهاجم مجاهدین خلق و عملیات فروغ جاویدان آنها، با افراد شاغل در سالن جهاد انجام نگرفت. در حالی که تنها عامل مشترک این افراد فقط کار در کارگاههای زندان بود و نماز خواندن و نخواندن و یا طرز تفکرشان هیچ نقشی در تعیین شایستگی آنان برای کار در سالن جهاد نداشت. چنان که در همان زمان برخی افراد سالن جهاد به طور علنی نماز نمیخواندن و حتی در ماه رمضان روزه نمیگرفتند.(۳)
پس از آن نه تنها از آمار افراد سالن جهاد نفری کاسته نشد، بلکه تعداد دیگری بیش از 100 نفر نیز از سالن دیگر که متقاضی کار در سالن جهاد بودند، بدون توجه به عقاید و افکارشان به این سالن آمدند و در قسمتهای مختلف کارگاه مشغول کار شدند.بنابراین تا آنجا که نگارنده در جریان مسائل سالن جهاد قرار داشتم، قصه برخورد عقیدتی با زندانیان در قضیه تابستان67، منتفی به نظر میرسد. چراکه هیچ یک از زندانیان سالن جهاد در آن تابستان کذایی، حتی مورد پرسش یک سؤال عقیدتی هم قرار نگرفتند و به هیچ وجه توسط هیچ هیئت بررسی جهت بازجویی مجدد احضار نشدند.بسیاری از این افراد هماکنون حی و حاضرند. برخی از این افراد بعد از آزادی، از کشور خارج شدند و به سازمان پیوستند و حتی بعضاً در زمره خاطرهپردازان هم درآمدند!!
۱- قسمت سوم مقاله «تا طلوع انگور چند سال مانده است؟ نگاهی به کتاب خاطرات زندان ایرج مصداقی».
۲-پاسخی به ضرورت به نقد احمد موسوی بر کتاب «نه زیستن، نه مرگ»، ایرج مصداقی، سایت گویانیوز، سهشنبه 11 اسفند 1383.
۳- ایرج مصداقی خود در اینباره در کتاب خاطرات زندان «نه زیستن، نه مرگ» مینویسد: «... رژيم سالها بود که حق آنان (مارکسیستها) را در ارتباط با عدم انجام فرایض دینی مانند نماز و روزه به رسمیت شناخته و در ماه رمضان برای ناهار غذای گرم نیز به آنان میداد...»