واکاوی تاریخ سینمای ایران
پروژه رقاصی؛ ارمغان دیگر اشغالگران!
سعید مستغاثی
چنانچه گفته شد، «نیلا کوک» هم در راس موسسه ای به نام «استودیو احیای هنرهای ایران باستان»، علاوه بر نظارت و سانسور در سینما و تئاتر ایران و حذف هرآنچه که در محصولات این دو هنر، منافع آمریکا و انگلیس را به خطر میانداخت، به تاسیس آموزشگاههای رقص و هنرپیشگی هم اقدام کرد. او با تاسیس یک گروه باله به نام گروه باله «ایران باستان»، در کنار تبلیغ باستان گرایی(۱) به ترویج فساد و بیبندوباری و عریانگرایی در میان جوانان و دختران و پسران جوان پرداخت. این در حالی بود که اشرف پهلوی، ریاست افتخاری موسسه مربوطه را برعهده داشت.حضور مامور اداره اطلاعات جنگی آمریکا در راس امور نمایشی کشور و در راس یک تشکیلات اجرایی، فرهنگی، برنامه دقیقا طراحی شده و دراز مدتی را پیش میبرد که با گروه اصل 4 ترومن پیگیری شد.
پروژه فراگیر شدن برنامههای رقاصی با لباسهای نامناسب و ترویج برهنگی و عریان گرایی از طریق آموزشهای رسمی(حتی در برخی از دبیرستانها و مراکز آموزشی) از جمله اهداف موسسه «نیلا کوک» برای رواج اخلاق و رفتار بی بند و بارانه و مفسده آمیز، تحت عناوین هنر و از این قبیل الفاظ بود. نکته قابل توجه اینکه در سالهای اشغال برای اجرای چنین طرح و پروژه ضد دینی و ضد ملی، مسئولین سیاسی ، نظامیآمریکایی، خود وارد میدان شده بودند. گزارش مجله سخن در آبان ماه 1324 از مجلسی در سفارت آمریکا، حکایت از عمق نقشههای فاجعه باری داشت که برای آینده این سرزمین تدارک دیده بودند:
«...در ماه گذشته برحسب دعوتی که از طرف وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا، آقای یانگ به عمل آمده بود، عده کثیری از رجال و معاریف و روزنامه نگاران و استادان دانشگاه در سفارت آمریکا حضور یافتند.پس از پذیرایی گرمیکه به عمل آمد، حضار به محل نمایش دعوت شدند. نخست آقای یانگ به زبان شیرین فارسی سخنرانی کردندو غرض از دعوت را نمایش یک حلقه فیلم رنگی مربوط به ایران و چند صحنه رقص شرقی بیان نمودند...پس از نمایش فیلم فوق ، خانم کوک که اصلا آمریکایی هستند و مدتی است که در ایران اقامت دارند و در اداره نمایشات وزارت کشور کار میکنند، سخنرانی شیرینی درباره اهمیت هنر رقص ایراد کردند و گفتند متاسفانه امروز به این فن شریف که جنبه معنوی و عرفانی داشته است، به نظر استخفاف مینگرند و حال آنکه در زمانهای قدیم و در ادیان کهن، یکی از اقسام عبادات و وسیله تهذیب نفس بوده است. ایشان کوشش کرده اند که رقص ایرانی را از صورت ابتذال بیرون آورند و به آن جنبه معنوی ببخشند و به این منظور چند تن از دختران و پسران ایرانی را تربیت کرده اند و با لباسهایی که از مینیاتورهای قدیم ایرانی اقتباس شده است، امشب چند صحنه رقص که منظور از حرکات آن، بیان معانی دو غزل حافظ است، نمایش خواهند داد. صحنه نخستین این رقص که یک نفری بود و توسط دختری اجرا میشد، در بیان غزل معروف حافظ بود...این رقص بسیار زیبا بود و رقاص ، هنر و مهارت و استعدادی خاص در ادای حرکات نشان میداد که مورد تحسین بسیار واقع شد. صحنه دیگر رقص دو نفری بود... هر دو نفر در ایفای این رقص، چابکی و استادی بسیار داشتند. اما رقص سوم که توسط دوشیزه ای تنها به عمل آمد از هر دو رقص بیشتر مورد توجه واقع شد...کاری که خانم کوک پیش گرفته اند، بسیار قابل توجه است و یکی از موارد متعددی است که نشان میدهد چگونه ایرانیان میتوانند از آثار درخشان هنر و فرهنگ قدیم خویش استفاده کرده، آنها را با فنون جدید تطبیق نمایند و به این طریق هنری نو و جالب که مورد توجه دنیای امروز باشد، بوجود آورند...»
محمد علی زرندی (یکی از دوبلورهای سینمای پیش از انقلاب) که از جمله شرکت کنندگان در کلاسهای نیلا کوک بوده، در مصاحبه ای مفصل که توسط سید کاظم موسوی در سال 1393 به صورت کتابی عرضه شد، میگوید:
«... خانم نيلا كوك خانهاي را از آقاي مظفر فيروز (۲) اجاره كرده بود كه از سمت خيابان پاستور به آنجا ميرفتيم و تمرين ميكرديم. چنانچه موزيسين هم لازم بود با موزيك تمرين ميكرديم و اركستر دانشکده افسري در يكي دو سال اول ما را همراهي ميكرد. بعدها چون كار ما جنبه كلاسيك پيدا كرد و آنها هم برنامههاي مختص به خودشان داشتند، ديگر با هم كار نميكرديم. اين گروه در سال اول ما را در سفري به تركيه، يونان، ايتاليا و لبنان، همراهي كردند. اولين سفرمان در اواسط دهه 20 (تقريباً 1948) به استانبول بودكه در آن زمان آقاي اردلان دبير اول سفارت، نوري اسفندياري سفير ايران درتركيه و آقاي نورزاده هم كنسول ايران در استانبول بود. در اين سفر گروه اركستر دانشگاه افسري، خانم نيلاكوك، خانم قدسي ناظمي به عنوان خواننده وهایده آخوندزاده ، نزهت راسخي، ليندا شاهرخ و آقاي حكمت جو (كه بعداز تمرينهاي اول ديگر نيامدند) حضور داشتند... چون ما در تهران و سفارت آمريكا نمايش باله داشتيم و معروف هم شده بوديم، دولت از اداره تبليغات درخواست بودجه اي براي سفرمان كرده بود و چون هزينه سفرمان بر عهده دولت بود، به دانشجويان و آن آقاي تاجر گفتيم كه ما موظف به اجراييم...»
نکته قابل توجه این است که در سفر دوم، این گروه باله به استخدام یک شرکت آمریکایی در آمده و هریک از اعضای گروه ماهانه مبلغ 500 دلار حقوق دریافت میکنند! زرندی توضیح میدهد:
«... نماينده شان آقایی به نام ژرژ بود كه با خانمش آمده بودند . همسرش حسابدار بود و بر مخارج باله نظارت ميكرد. با پولي را هم كه آقاي جانسون ميداد، در حقيقت از ماليات معاف ميشد...»
از جمله نمایشات و برنامههایی که موسسه نیلا کوک در جهت ترویج باستان گرایی و ترویج ایدئولوژی حکومت رضاخانی و تهاجم به هویت ایرانی و اسلامیمردم این سرزمین به اجرا درآورد، «دعای داریوش» و «زیارت انوشیروان» بود! ملاحظه میفرمایید که چگونه با انواع و اقسام ترفندها و ابزار، سعی میکردند تا ارزشهای دیرین جامعه ایرانی مانند دعا و زیارت را به افسانههای موهوم و یا تاریخ پردازیهایی که بر اسناد متقن استوار نیست، پیوند زده و از این رهگذر در فضای معنوی و دینی ایران، تفکرات و اندیشههای مادی و کهنه رسوخ بدهند.
ـــــــــــــــــــــــــ
۱ - باستانگرایی ایدئولوژی رسمیحکومت رضاخانی که از سوی فراماسونهایی مانند فروغی به وی دیکته شده بود
۲ - مظفر فیروز فرزند نصرت الدوله از مالکان و زمین داران وابسته به دربار که رضا خان به کمک او بسیاری از زمینهای کشاورزان و دهقانان را به زور تصرف کرده و در زمره املاک خود درآورد. وی در دوران قدرت پدرش وارد وزارت امور خارجه شد و راهی سفارت ایران در واشینگتن گردید. اما پس از چندی به عنوان «عنصر نامطلوب» متهم به قاچاق و فساد از آمریکا اخراج شد. پس از شهریور 20 با ادعای خونخواهی پدر وارد صحنه شد و برای آوردن سید ضیاء طباطبایی تا فلسطین رفت و بعدا در زیر بال او به انتشار روزنامه «رعد امروز» مشغول شد. ولی پیش از نهضت ملی شدن صنعت نفت از سید ضیاء جدا شد و به پیروی از شعار روزنامه خود به سفارت شوروی سابق نزدیک گشت. بعدها عمویش ، محمد علی فرمانفرماییان (وارث املاک فرمانفرما در آذربایجان) که برای حفظ املاکش با پیشه وری همصدایی داشت و عملا نماینده او در تهران بود و عضو مجلس چهارده، ارتباط مظفر با حزب دمکرات را برقرار ساخت. از آن سو عمه اش، مریم فیروز (عروس حاج محتشم السلطنه اسفندیاری) که از شوهر جدا شده و با تودهایها پیوند یافته بود، روابط مظفر را با حزب توده و سران آن برقرار ساخت. مظفر خود به وساطت عباس اسکندری (که در دوره نخست صدارت قوام آنقدر به نزدیکی حزب توده و قوام پای فشرد که سرانجام از آن حزب اخراج شد) به اردوی قوام السلطنه پیوست. «جناب اشرف» یعنی همان قوام، خیلی زود دانست که مظفر فیروز به علت پشتکار و جدیتش مهره خوبی است.