قدرت و اقتدار در آموزههای قرآنی
* شهباز صفیزاده
یکی از مسائل مهم در حوزه علوم سیاسی و اجتماعی، مسئله قدرت است. قدرت یا اقتدار به دولت و نهادهای دولتی و وابستگان به آن، این امکان را میدهد تا محدودیتهایی را نسبت به آزادی افراد جامعه و ملت برقرار کرده و با اعمال قانونی زور و خشونت به اهداف دولت دست یابند. اینگونه است که گاه قدرت را به زور و خشونت قانونی و یا اقتدار تعبیر میکنند که به کمک آن دولت و نهادهای قانونی رفتار شهروندان را کنترل و مدیریت میکنند.
قرآن به مسئله قدرت از زوایای مختلف نگریسته است. از نظر آن، قدرت زمانی مشروع و قانونی است که بر پایه ولایت الهی و در مسیر عزت انسانی شکل گرفته باشد. به این معنا که قدرت میبایست از خاستگاه قانونی و مشروعی برخوردار باشد و اعمال آن نیز برای دستیابی به عزت انسانی شخص و جامعه صورت گیرد.
تبیین این معنا نیازمند آن است که آموزههای قرآنی بازخوانی شود و تحلیل قرآن از قدرت، عوامل و آثار آن معلوم شود. نویسنده در نوشتار حاضر این مقوله را واکاوی کرده است.
مفهومشناسی قدرت
قدرت در اصطلاح سیاسی به معنای اعمال قانونی زور و خشونت به کار میرود که از آن به اقتدار نیز تعبیر میشود. در فرهنگ قرآنی برای قدرت معانی چندی بیان شده است که هیچ یک از آنها به معنای اصطلاحی آن در علم سیاست نیست. به این معنا که قدرت و اقتدار در کاربردهای قرآنی به معنای قوت و توانایی بر انجام دادن کار و ترک آن است؛ یعنی هرگاه انسان انجام دادن کاری چه مادی و چه معنوی را اراده کند و بتواند انجام دهد، به عنوان قادر و توانا شناخته میشود. (التحقیق، حسن مصطفوی، ج9، ص205) با این همه، میتوان در آموزههای قرآنی معنای سیاسی این واژه را از واژگان و اصطلاحات دیگری به دست آورد. به این معنا که اصطلاح سیاسی قدرت در آموزههای قرآنی، با واژگان دیگری چون سلطه، ملک، عزت و قوی بیان شده است.
البته برخیها قدرت را در اصطلاح سیاسی به معنای توانایی اجرای کار خاص، توانایی شخص برای وادار کردن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر صورتی، توانایی یک طبقه برای تحقق منافعش در برابر طبقات دیگر و قدرت ناشی از دارایی های محسوس و غیرمحسوس تعریف کردهاند. (فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی و مینو افشاری راد، ص334)
با این همه هرگاه از قدرت سیاسی به معنای اقتدار حاکمیتی دولتها سخن به میان میآید، مراد از آن حاکمیت قانونی و سلطه مشروعی است که از طریق منابع مشروعیت برای دولتها اثبات شده است. بر این اساس میتوان قدرت قانونی و اقتدار را سلطه مشروع و قانونی دانست که به دولتها این اجازه و توان را میدهد تا در چارچوب وظایف و اهداف حکومت و حاکمیت، اعمال قدرت و خشونت کنند و مقاصد خویش را تحقق بخشند.
خاستگاه و منشأ قدرت مشروع
قدرت به معنای سلطه قانونی حاکمان، دولتمردان و نهادهای قانونی دولت و حکومت، میتواند دارای منشأ و خاستگاههای چندی باشد. دو دیدگاه همواره در طول تاریخ در برابر هم قرار گرفته است. دیدگاهی که خاستگاه هر قدرت و سلطه قانونی را خداوند برمیشمارد و دیدگاهی که بر این باور است که خاستگاه قدرت تنها مردم و خواست آنان است و این مردم هستند که بخشی از حقوق قانونی خود را برای دسترسی به مقاصد و اهداف عالی و والاتر به دولت و حاکمان واگذار میکنند.
در نگاه نخست مشروعیت در سلطه از نظر قرآن تنها به خداوند نسبت داده میشود؛ زیرا آموزههای قرآنی بر این تأکید دارند که خداوند منشأ و خاستگاه هر چیزی اعم از قدرت و عزت و سلطه و ملک است. علم همهجانبه خداوند، خود منشأ و خاستگاه و پشتوانه تواناییهای الهی بر تدبیر امور موجودات هستی و اعمال قدرت و نفوذ وی میشود (هود آیات 4 تا 6) اینگونه است که خداوند بر هر چیز قادر و تواناست (بقره آیه148) و حتی بر ملکوت و جان و باطن آنان تسلط و حکمفرمایی دارد. (مومنون آیه88)
از اینرو این خداوند است که به هر کسی که بخواهد عزت، ملک و سلطنت میبخشد و از هر کسی که بخواهد سلب میکند؛ زیرا وی قادر و تواناست. براین اساس هر کسی بر دیگری اگر بخواهد ولایتی داشته باشد میبایست برخاسته از ولایت الهی باشد. (بقره آیه165 و 247 و انعام آیه6 و یوسف آیه21 و کهف آیه 39 و 84)
تأکید بر ولایت از آن روست که اعمال قدرت نمیتواند بیرون از دایره اعمال ولایت باشد؛ زیرا هر کسی با اعمال قدرت در حقیقت اعمال ولایت میکند، در حالی که بر اساس اصل اولی عقلی و نقلی، هیچ کسی را بر کسی سلطه و ولایت نیست. از این اصل نخست تنها کسانی خارج میشوند که دلیل بر ولایت آنان ثابت باشد. از جمله این کسان میتوان به والدین اشاره کرد که نسبت به فرزندان خویش ولایت دارند.
در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی که اعمال قدرت میشود، تنها کسانی که ولایت آنان ثابت و اثبات شده است میتوانند اعمال ولایت کنند.
به نظر میرسد که مردم میتوانند بخشی از حقوق خود را واگذار کرده و ولایت دیگری را برای خود پذیرا شوند؛ اما نکته این است که انسانها نمیتوانند برخی از امور را به دیگری یا نهادی واگذار کنند؛ زیرا این امور از نظر قرآن بیرون از دایره واگذاری است. از جمله اینکه انسانها نمیتوانند حق آزادی خود را واگذار کرده و یا بفروشند و یا اینکه جان خود را واگذار و یا به فروش رسانند. بنابراین دایره واگذاریهای حقوق نیز محدود میشود.
سخن این است که آیا انسانها میتوانند حق ولایت خویش بر نفس و جان خود را به دیگری یا نهادی واگذار کنند؟ برخی از صاحبنظران اسلامی بر این باورند که انسانها میتوانند این حق را واگذار کنند. بنابراین، دیگری یا نهادی میتواند با پذیرش ولایت واگذاری دیگران، اعمال قدرت و ولایت کند. بر این اساس میتوان از دو منبع جداگانه ولایت و قدرت سخن گفت که به شخص یا نهادی واگذار میشود.
به این معنا که دولتهای قانونی و مشروع از نظر مشروعیت دینی و سیاسی، میتوانند حاکمیت و اقتدار خود را از دو طریق ولایت انتصابی از سوی خداوند یا انتخابی از سوی مردم به دست آورند.
البته برخیها از مشروعیت سیاسی دوگانه نیز سخن گفتهاند. به این معنا که قدرت و ولایت سیاسی میبایست از طریق ولایت انتصابی و انتخابی تحقق یابد تا هم مشروعیت دینی یافته و هم از مشروعیت سیاسی برخوردار باشد. به این معنا که شخصی که از سوی خداوند ولایت یافته زمانی میتواند اعمال قدرت و ولایت کند که از سوی مردم نیز پذیرفته شود. بنابراین اعمال قدرت و ولایت شخص منصوب از سوی خداوند، در مشروعیت سیاسی و یا فعلیتیابی آن، نیازمند انتخاب مردمی است. بر این اساس اگر کسی از سوی مردم انتخاب نشود، نمیتواند اعمال اقتدار و قدرت و ولایت کند.
با این همه این پرسش مطرح میشود که آیا این شخص یا نهاد اصولا اجازه اعمال ولایت ندارد یا آنکه ناتوان از اعمال آن است؟ در اندیشه سیاسی قرآن که بر پایه ولایت شکل گرفته، شخص، مجاز به اعمال ولایت است ولی قادر به آن نیست؛ چنانکه با استضعاف هارون(ع) از سوی مردم چنین اتفاقی افتاد: ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی. (سوره اعراف، آیه 150) و درباره حضرت امیر(ع) نیز همین مسئله اتفاق افتاد (این مطلب در حدیث منزلت بیان شده و استضعاف امیرمومنان(ع) از سوی امت به شکلی در آن پیشگویی و پیشبینی شده است). به این معنا که اعمال قدرت از سوی والی الهی مشروعیت دارد و این مشروعیت کامل و تمام است ولی از آنجا که با مخالفت مردمی مواجه است، امکان اعمال قدرت از وی سلب شده است. بنابراین، بهتر است که از اعمال قانونی قدرت پرهیز کند، زیرا هدف از اعمال قدرت، رساندن مردم و جامعه به هدایت الهی و کمالی است که با مقاومت منفی مردم، این امر شدنی نیست. اینگونه است که امیر مومنان(ع) همانند هارون(ع) از حکومت و حاکمیت دست کشید و به کناری رفت؛ هرچند که از نظر قانونی حق حاکمیت و ولایت از آن او بود و هرگاه توان اجرایی آن را یافت میتوانست آن را اعمال نماید.
به هر حال مشروعیت حکومت از نظر قرآن و اسلام و اعمال قدرت زمانی مجاز است که ولایت شخص، انتصابی، باشد. این انتصاب با توجه به وجود شرایط و مقتضیاتی است که در شخص یا نهاد قانونی وجود دارد. با این همه هرگاه با توجه به همه شرایط، امکان قانونی اعمال قدرت وجودنداشته باشد، لازم نیست که شخص اعمال و لایت کند. این امکان قانونی از نظر قرآن با حضور مردم و حمایت از ولایت منصوب، شدنی است.
تاکید حضرت شعیب(ع) بر استطاعت و توفیق الهی از آن رو صورت میگیرد که وی میداند اعمال قدرت و حاکمیت تنها زمانی امکانپذیر است که مردم بخواهند و شخص و یا نهاد حاکمیتی توانایی اجرای آن را داشته باشد. بنابراین اینکه شعیب(ع) اصلاح فساد در جامعه را مشروط به توان و استطاعت خود میداند، به این معناست که اعمال حاکمیت مشروع الهی و ولایت انتصابی زمانی شدنی است که توان انجام عمل وجود داشته باشد و از آنجا که بیحمایت و اطاعت مردم نمیتوان به اعمال حاکمیت و اقتدار پرداخت، وی خود را مبرا از کمکاری میداند. بنابراین اگر نتوانست اصلاحات مورد نظر الهی را به انجام برساند به سبب عدم اطاعت مردم و مخالفت آنان بوده است و هیچباکی بر او نیست. (هود آیه 88)
عوامل قدرت
قدرت به معنای سلطه و اقتدار حکومتی همانند دیگر معانی آن نیازمند منابع قدرت است. اگر خداوند منشا و خاستگاه هر قدرت و اقتداری است بنابراین، میتوان گفت که توکل به خداوند مهمترین عامل قدرت و توانمندی هر شخص و یا هر دولتی است. از این رو کسانی که در اندیشه عزت و اقتدار مشروع هستند میبایست خداوند را به عنوان مهمترین منبع قدرت و عزت مورد توجه و اهتمام قرار دهند و دمی از وی غافل نشوند. خداوند در آیه 49 سوره انفال با توصیف خود به عزیز و حکیم به این مهم توجه میدهد که عزت حکیمانه تنها در سایه توکل به او دست یافتنی است.
آیات 65 و 66 سوره انفال نیز قوت ایمان را عامل قدرت مضاعف شخص و دولت برمیشمارد و با اشاره به کسانی که از ضعف و سستی رنج میبرند گوشزد میکند که میتوان ریشه این ضعف در شخص یا نهاد دولت را در سستی ایمان آنها جستوجو کرد. بنابراین کسانی که در فکر قدرت و قوت مضاعف هستند باید به قوت و قدرت ایمان خود توجه کنند و ایمان خود را با توکل به خداوند افزایش دهند. (المیزان، علامه طباطبایی، ج 9، ص 123)
برای اینکه ضعف و سستی ایمان در شخص از میان برود میتوان با آمرزشطلبی و استغفار به درگاه خداوند (هود آیه 52) و انابه و زاری به پیشگاه وی (ص آیات 17 و 20) ضعف و سستی ایمان خویش را درمان کرد و بر قدرت و اقتدار خود در جامعه افزود. چنانکه توبه و بازگشت به خداوند و اصول و مبانی الهی میتواند به عنوان مهمترین عامل قدرت ملتها و دولتها مورد توجه قرار گیرد. (هود آیه 52)
احسان و نیکوکاری از دیگر ابزارها و منابع قدرت است که آیه 56 سوره یوسف به آن اشاره میکند.
اصولا برای اینکه همدلی و همراهی مردم را به دست آورد و حتی از محبت و قدرت الهی سود برد میبایست نسبت به افراد جامعه احسان کرد و دستگیر نیازمندان بود. حاکمان و دولت اسلامی میتوانند با احسان و نیکوکاری به مردم و گذشت در حق خطاکاران، مشروعیت سیاسی بلکه مشروعیت دینی را کسب کنند، زیرا همانگونه که احسان و نیکوکاری به مردم در جلب همدلی و همراهی ملت و امت مفید است همان اندازه در ایجاد خواستههای الهی از دولت و حاکم نیز موثر است؛ زیرا خداوند هدف از قدرت و ولایت را کمک به مردم در مسیر دستیابی به تعالی و کمال و تقرب الهی میداند.
از دیگر عوامل مهم ایجادی قدرت و اقتدار میتوان به اتحاد و همبستگی مردم و امت اشاره کرد که در آیه 46 سوره انفال به عنوان یکی از منابع و عوامل قدرت معرفی شده است. همگرایی و همدلی به دور از اختلافات کلان میتواند زمینه مناسبی برای همسو کردن توانمندیها و قدرت ملت پدید آورد و مشکلات اساسی دولت و ملت را حل و فصل کند. اصولا دولتها زمانی قدرت و اقتدار خویش را از دست میدهند که گرفتار اختلاف شوند.(همان)
برهان و حجت قاطع و دلایل محکم برای دولت و دولتمردان میتواند عامل و منبع اساسی قدرت به شمار آید. اگر دولتها بتوانند در مسایل و کارهای خویش از برهان و حجت قاطع برخوردار باشند به سادگی میتوانند امور خویش را در سایه وحدت و اقتدار پیش برند. خداوند در آیه 80 سوره اسراء با به کارگیری واژه سلطان که به معنای قدرت و سلطه است به جای حجت و برهان به این نکته اشاره میکند، که اصولا حجت و برهان عامل اصلی سلطنت و قدرت هرکس و یا هر نهادی است. بنابراین اگر دولت و یا حاکمی برای اعمال کارهای خویش حجت و برهان و استدلالهای روشنی نداشته باشد در حقیقت قدرت و سلطهای بر کار نخواهد داشت.
در همین رابطه آیه 65 سوره انفال به مسئله شناخت صحیح اشاره میکند، زیرا شناخت صحیح از هر مسئلهای عامل دستیابی به قدرت مضاعف و فوقالعاده است. اگر انسان شناخت دقیقی از مسايل نداشته باشد نمیتواند بدرستی تصمیمگیری کرده و مناسب موقعیت و مسئله واکنش نشان دهد. بنابراین هر اندازه اطلاعات و شناخت، کاملتر و صحیحتر باشد، امکان کنش و واکنش درستتر و مقتدرانهتر فراهمتر میباشد.
از دیگر عوامل قدرت کثرت افراد و نیروی انسانی است (یوسف آیه 8 و 14 و کهف آیه 34 و یس آیه 14) ولی باید توجه داشت که اگر افراد و نیروی انسانی هر اندازه مومن و آگاهتر باشند، قدرت و اقتدار دولت نیز افزایش مییابد.
صبر و شکیبایی دولت و ملت در مشکلات و مسائل سخت و پیچیده، میتواند بر اقتدار و عزت آنها بیفزاید و آن را مضاعف کند. در مسئله هستهای ایران نیز صبر ملت در برابر تحریمهای اقتصادی و فشارهای گوناگون موجب شد تا عزت و اقتدار ملت دو چندان در صحنه جهانی به نمایش گذاشته شود. (انفال آیات 65 و 66)
از نظر قرآن امکانات اولیه زیستی بويژه آب یکی از مهمترین عوامل و منابع اقتدار دولت و ملت است؛ زیرا آب میتواند تولیدات کشاورزی را حفظ یا افزایش دهد و امنیت غذایی را تامین کند با تامین امنیت غذایی است که میتوان رشد و شکوفایی را تجربه کرد و در برابر زورگویان و متجاوزان ایستاد. از این رو خداوند در آیاتی چون 6 سوره انفال و 52 سوره هود از آب به عنوان یکی از منابع و عوامل مهم اقتدار و قدرت یاد میکند.
آثار قدرت
چنانکه گفته شد، در کاربرد قرآنی، قدرت به معنای عزت به کار میرود. به این معنا که قدرت سیاسی زمانی مفید و سازنده است که عزتمدار و عزتمحور باشد. بر این اساس هرگونه قدرتی که در مسیری بیرونی از دایره عزتمداری باشد، قدرت فاسد میباشد.
اصولا قدرت میبایست در راستای هدف آفرینش جهان و انسان و ماموریت پیامبران باشد که بر اساس آیه 25 سوره حدید تحقق و اجرای عدالت در جامعه است، باشد. بنابراین قدرت زمانی مثبت و ارزنده است که در مسیر کمالی چون اجرای عدالت باشد.
اگر قدرت، اینگونه مورد بهره برداری قرار نگیرد، خود عامل مهمی در استکبار و گردن کشی(قصص آیات 76 و 78 و فصلت آیه 15)، ادعای ربوبیت (بقره آیه 258)، استهزا و تمسخر صالحان و خوبان و مصلحان (غافر آیات 82 و 83)، باطلگرایی و فرو رفتن در آن (توبه آیه 69) تحقیر دیگران (کهف آیات 34 و 39) تفاخر و فخرفروشی (همان) طغیان و فساد در زمین (فجر آیات 6 تا 11) تصرف در زمین و شهرهای دیگران به ظلم و ستم (روم آیه 9 و ق آیه 36)، انکار معاد و رستاخیز (کهف آیات 34 تا ۳۶)، ظلم و ستم به خویش و دیگری (توبه آیات 69 و 70 و کهف آیات 34 و 35) عجب و خودپسندی (کهف آیات 34 و 36) غرور (همان) غفلت از خدا و آخرت (قصص آیات 76 و 78) فساد و تباهی (بقره آیه 205 و محمد آیه 22) کفر و حقگریزی (کهف آیات 34 تا 37 و مریم آیه 77) و گناه (غافر آیه 2) میشود.
در حالی که قدرت میبایست برای جلب محبت و دوستی دیگران و حفظ حقوق ملتها (آلعمران آیه 75) و پیروزی بر باطل (اسراء آیه 80 و مجادله آیه 21) و حفظ تعالیم الهی و اجرای آن (بقره آیات 63 و 93 و اعراف آیه 145 و اسراء آیه 171 و مریم آیه 12) مورد استفاده قرار گیرد.
بنابراین هر قدرتی که در مسیر تعالی شخص و جامعه به کار نرود قدرت باطل و فاسدی است که باید با آن مبارزه کرد و اجازه بقا به آن نداد. چنین قدرتی نه تنها مشروعیت الهی و دینی ندارد بلکه از مشروعیت قانونی و سیاسی نیز بیبهره میباشد. پس همه اعمال و رفتارهای برخاسته از قدرت در مسیر فاسد، باطل و غیر مشروع و غیرقانونی میباشد و به حکم امر به معروف و نهی از منکر، نابودی آن لازم و ضروری است.