واکاوی تاریخ سینمای ایران
کمپانی «هند شرقی» وارد میشود!
سعید مستغاثی
پس از نمایش فیلم ناطق «دختر لر» ، تقریبا سرنخ تولید و نمایش فیلم در ایران به دست همان پارسیان مقیم هند یعنی اردشیر ایرانی و دار و دسته اش و عبدالحسین سپنتا افتاد و به دنبال آن فیلمهای «فردوسی» (به مناسبت هزاره فردوسی در ششم فروردین 1314 هجری شمسی)، «شیرین و فرهاد» (از 22 خرداد 1314 )، « چشمهای سیاه» (از 12 خرداد 1315) و بالاخره «لیلی و مجنون» (در فروردین 1316) به نمایش عمومیدرآمدند. فیلمهایی که همگی در هندوستان و توسط کمپانیهای هندی – انگلیسی جلوی دوربین رفته و بیشتر در جهت همان باستانگرایی یا آرکاییسم مورد نظر فراماسونها تهیه و تولید شده بودند.
روزنامه «برق» متعلق به سید ضیاء الدین طباطبایی(۱) در همان زمان به قلم «شیرازی لطفی زاده»، مدیر خود، درباره ساخت فیلم «فردوسی» نوشت:
«... کمپانی امپریال در صدد برآمده است که برای جشن هزار سالگی فردوسی در طوس فیلمیاز شرح حال فردوسی تهیه نموده و در موقع مزبور، در طوس به معرض نمایش گذاشته شود. موفقیت کمپانی امپریال را در خدمت به وطن مقدس و بقای علاقه خان بهادر اردشیر ایرانی را به این صنعت از خداوند خواستگاریم و امیدواریم کمپانی امپریال از مساعدتهایی که از طرف اولیای امور و عموم ایرانیان نسبت به آن کمپانی شده ، حسن استقبال نموده ، به توسعه و ترقی فیلمبرداری فارسی بیفزاید...»
معلوم نیست مقصود نویسنده این مطلب از «وطن مقدس» در عبارت «موفقیت کمپانی امپریال را در خدمت به وطن مقدس...از خداوند خواستاریم» کدام وطن است؟! چون تردیدی وجود ندارد که وطن کمپانی امپریال فیلم، بریتانیا بود و چنین واقعیتی نمیتواند تناسبی با ایران و هنرمندانش به خصوص «فردوسی» داشته باشد!
به گواهی تاریخ، زمانی که هندوستان فعلی در قلمرو حکومتهای اسلامیو به خصوص شیعی بود و زبان رسمیاش فارسی و هزاران هنرمند و شاعر پارسی گو در گستره آن زندگی کرده و فرهنگ و ادبیات و هنرش را رونق میدادند، همین بریتانیا بوسیله کمپانی «هند شرقی» با به کارگیری انواع و اقسام حیلهها، به تدریج زمینهای سرزمین هند را خریداری کرد و شهر کلکته را بنا ساخت. سپس با کمک اقوام هندو که در اقلیت بودند، علیه حکومت گورکانیان هند، اقدامات نظامیانجام داده و کم کم سرزمین هندوستان را به چنگ آورده و در درجه نخست، اقدام به محو اسلام و زبان فارسی از این سرزمین نمودند. پس چنین امپراتوری چگونه میتواند برای شاعر و هنرمندی که زنده کننده زبان فارسی بوده، فیلمیدرخور و شایسته بسازد؟!! طرفه آنکه سپنتا فیلم بعدی خود یعنی «لیلی و مجنون» که بازهم براساس اشعار و حکایات یکی دیگر از شاعران پارسی گوی نوشته بود، در کمپانی «هند شرقی» (یعنی همان عامل اصلی محو زبان پارسی از هندوستان) تولید کرد!!!
از همین روی در فیلم «فردوسی»، آشکارا شخصیت این شاعر بزرگ شیعی (که به همین دلیل شیعه بودن، سلطان محمود غزنوی و کارگزارانش اجازه ندادند پیکرش در گورستان مسلمانان به خاک سپرده شود و ناگزیر در قریه طوس و در محل آرامگاه فعلی اش دفن نمودند) را تحریف کرده و از وی یک باستان گرای محض با گرایشات شاهنشاهی و سلطنتی خلق کردند!!
مثلا نخستین تصاویر فیلم از چهره مغموم و خسته فردوسی آغاز میشد که از پنجره اتاقش در طوس به پل خرابه شهرش مینگرد و به خاطر میآورد دورانی (دوران حاکمیت اسلام) را که موبدان از بیم گرفتار شدن با نوشتار خود از خانه ای به خانه دیگر، از گوشهای به گوشه دیگر و از غاری به غار دیگر پناهنده و مخفی میشدند!
این درحالی است که موقعیت و وضعیت فردوسی اساسا هیچ تشابه و تناسبی با موبدانی که فیلم به تصویر میکشید، نداشت. فردوسی اصلا به خاطر شیعه بودن و سرودن شعر در مدح حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و وصی پیامبر بودن ایشان، از دست ماموران حکومتی غزنوی، آواره و از دیار و خانه اش رانده شد. در حالی که ماجرای موبدان و بیم گرفتار شدنشان در دوران اولیه حاکمیت اسلام، اساسا روایتی مجعول و انگلیس ساخته بود. بنا به تصریح مورخان معتبر همچون ویل دورانت و گوستاو لوبون و کریستن سن، زردتشتیان پس از ورود اسلام به ایران، همچنان در دین خود آزاد بودند و مراسم و آتشکدههایشان پابرجای ماند. در واقع اگر فشار و محدودیتی هم پس از دو قرن متوجه آنان شد، از جانب ایرانیانی بود که تازه مسلمان شده بوند!
نکته قابل ذکر اینکه نقش فردوسی را در فیلم یاد شده، نصرتالله محتشم بازی میکرد که در آن زمان عضو وزارت امورخارجه و افسر کنسولگری ایران در بمبئی بود!
عبدالحسین سپنتا، فیلم «شیرین و فرهاد» را هم برای «امپریال فیلم» ساخت ولی فیلم «چشمان سیاه» که درباره دوران نادر شاه و حمله به هندوستان بود را نتوانست در «امپریال فیلم» بسازد و آن را برای یک کمپانی دیگر هندی به نام استودیو کریشنا تولید کرد. اما فیلم بعدی اش یعنی «لیلی و مجنون» را برای کمپانی انگلیسی و استعماری «هند شرقی» جلوی دوربین برد.
سپنتا پس از آن به استخدام همین کمپانی»هند شرقی» درآمد و سعی نمود تا شعباتی از آن را در ایران تاسیس نماید! نامه ای که در آن زمان کنسول ایران در بمبئی برای معاون وزیر امور خارجه ایران نوشت و وی را برای مساعدت سپنتا، تشویق نمود، این ماجرا را مفصل شرح میدهد:
...29/3/1315
مقام محترم ، جناب آقای معاون وزارت جلیله امورخارجه
حامل این معروضه آقای ع-سپنتا که یکی از جوانان وطن پرست و وجودی ذیقیمت هستند، چندیست در کلکته، در فیلم ناطق کمپانی ایست ایندیا (هند شرقی)، ریاست شعبه ایرانی را دارد و الحق خدمات شایانی به صنعت سینمای مملکت شاهنشاهی کردهاند. اینک کمپانی مزبور در نظر دارد، کمپانی مختصری برای تهیه فیلمهای ناطق ایرانی در خود ایران تاسیس نماید و برای عملی کردن این منظور و تحقیقات لازمه و مذاکرات مربوطه به این قضیه، آقای سپنتا را به ایران اعزام داشته اند...»
در فیلم مستندی که محمد تهامینژاد درباره «تاریخ سینمای ایران» ساخته است در بخش مربوط به مراجعه سپنتا به وزارت امورخارجه برای دریافت مجوز تاسیس شعبه کمپانی «هند شرقی» در ایران چنین تصویر شده است:
...راهروهای وزارت امور خارجه
راهروهای وزارت کشور
روی تصاویری از وزارتخانهها و وزراء و ادارات دوره پهلوی ، این مکالمهها شنیده میشود:
صدا: شما نماینده کمپانی هند شرقی هستید؟
سپنتا: من مسئول بخش ایرانی کمپانی فیلمبرداری ایست ایندیا (هند شرقی) هستم.
صدای مردی دیگر: هندوستان برای کمپانی هند شرقی کافی نیست؟
سپنتا: حرف شما را نمیفهمم.
مرد: مگر سرمایه این شرکت ، انگلیسی نیست؟...
به هر حال در آن زمان عبدالحسین سپنتا علیرغم همه سفارشات و توصیهها، نتوانست مجوز نمایندگی کمپانی «هند شرقی» در ایران را دریافت نماید. اگرچه پس از آن و در سالهای دهه 30 و 40 ، استودیوهای متعددی وابسته به کمپانی «هند شرقی» مانند «فیلمکو فیلمز» که توسط برادران هندوجا، اداره میشد، در ایران تاسیس شده و به تولید فیلم پرداختند.
گروه سوم پایه گذاران سینمای ایران
در کنار این فعالیتها، ابراهیم مرادی (۲) هم با همراهی برخی دوستانش مثل احمد گرجی، محمد علی قطبی و احمد دهقان (از مسئولین «مدرسه پرورش افکار» که توسط احمد متین دفتری و گروهی دیگر از ماسونها اداره میشد و پیش از این، درباره آن توضیح داده شد) و سپس به همراه علی نصر از اعضای لژ فراماسونی سعدی، «هنرستان هنرپیشگی» را تاسیس نمود تا نیروهای آینده سینمای ایران را تربیت کنند! علاوه برآن با تاسیس «شرکت فیلم ایران محدود» و سپس «استودیو فیلمبرداری جهان نما»، ابتدا فیلم کوتاه «انتقام برادر» را در سال 1311 و سپس فیلم «بوالهوس» را در اواخر سال 1312 تولید نمود.
فیلم «انتقام برادر» یا «جسم و روح»، پیش از پایان تولید، در سال 1311 به طور ناقص و با افزودن چند نمای رقص و آواز در بندر انزلی و سپس در چند جلسه خصوصی در تهران نمایش داده شد. اما بعدا در همان سال و به طور کامل در تهران به اکران عمومیدرآمد.
دومین فیلم ابراهیم مرادی به نام «بوالهوس» نیز در ساعت 5/3 بعداز ظهر روز بیست و دوم اردیبهشت 1313 در سینما مایاک با حضور رئیس مجلس شورای ملی، کفیل وزارت معارف، نمایندگان و مدیران جراید روی پرده رفت و قبل از آن، ولی نصر، مدیر کل وزارت معارف سخنرانی کرد و ضمن معرفی شرکت «محدود فیلم ایران» به عنوان تولید کننده فیلم، استعداد و لیاقت موسسان آن را ستایش کرد. پس از آن فهیمی، رئیس اداره انطباعات وزارت معارف، در میان تشویق حضار، یک قطعه مدال علمیبه سینه ابراهیم مرادی نصب کرد.
خود مرادی در فیلم مستند «تاریخ سینمای ایران» ساخته محمد تهامینژاد میگوید که محمد علی فروغی(۳)، نخست وزیر وقت، سه مرتبه فیلم را تماشا کرد.
در آنونس فیلم این جملات آمده بود:
«... سرآغاز تمام فیلمهای ثروت و فقر در ایران است. تراژدی آمریکایی اثر تئودور درایزر، خمیرمایه آن را تشکیل میدهد...»
تقریبا میتوان گفت که براساس آمارهای موجود، هر دو فیلم مرادی و دوستانش، با شکست تجاری مواجه شده و باعث گردید که مرادی دیگر علاقه چندانی به ادامه کار فیلمسازی نداشته باشد.
ابراهیم مرادی بعدا درحلقه افرادی همچون «ناتانیل زبولانی» و «گرجی عبادیا»(احمد فهمی) قرار گرفت که از یهودیان هوادار تاسیس رژیم اسراییل به شمار میآمدند و پس از تاسیس این رژیم به فلسطین اشغالی مهاجرت کردند.
برای دریافت درستی از تاریخ سینمای ایران بایستی قطعات ظاهرا مجزای تاریخ آن مانند آنچه در بالا آمد را بسان یک پازل در کنار هم قرار داده و آن را با شرایط سیاسی اجتماعی همان دوران (فی المثل در این مورد با روی کار آوردن رژیم ضد اسلامیو ضد ایرانی رضا خان) سنجید و براساس آن تحلیل ریشه ای و بنیادی عرضه کرد، برخلاف آنچه مورخان شه ساخته و غرب آموخته انجام داده و میدهند تا با پرهیز عمدی از پازل کردن قطعات فوق، اسرار و رازهای پنهان، برملا نشده، اذهان مردم در موردشان روشن نگشته و در نتیجه نقشههای آینده آنها با شکست مواجه نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - ضیاء الدین طباطبایی از عوامل وابسته به سرویسهای جاسوسی بریتانیا که در جریان کودتای سیاه 1299 رضاخان، نقش محوری داشت بعد از کودتا با صلاحدید کانونهای صهیونیستی به فلسطین رفت و به خرید و نقل انتقال زمینهای فلسطینیان به یهودیان مهاجر پرداخت پس از روی کارآمدن پهلوی دوم، بازهم با صلاحدید همان کانونها و توسط ماموری به نام ترات به ایران بازگشت و با تاسیس حزبی در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کرد تا زمینههای نخست وزیریش فراهم آید اما حوادث اواخر دهه 20 و نهضت ملی شدن صنعت نفت این فرصت را از وی گرفت.
۲ -ابراهیم مرادی کارگردان، نویسنده و فیلمبردار که در سیزده سالگی به نهضت جنگل پیوست و در جرگه همکاران میرزا محمود قجر در دولت جمهوری انقلابی گیلان درآمده بود، پس از شکست جنگلیها در 1296 با کمک پدرش به شوروی گریخت. او در جریان اقامت اجباری اش در مسکو، جذب حرفه عکاسی شد و در بازگشت به بندر انزلی در سال 1301، یک دوربین کوچک روسی با خود آورد و به طور رسمیکار عکاسی را آغاز کرد. اما مرادی سودای فیلمسازی در سر داشت و از همین رو باردیگر در سال 1307 به مسکو و لنینگراد رفت و مقادیر اندکی وسایل فیلمبرداری که کفایت کارش را بدهد با خود آورد. سال بعد استودیوی جهان نما را تاسیس کرد و با دعوت از بازیگران تئاتر انزلی، کار ساخت اولین فیلمش با نام اولیه «جسم و روح» که بعدا به «انتقام برادر» تغییر نام داد، را آغاز نمود. اگرچه ابراهیم مرادی کار ساخت اولین فیلمش را قبل از ساخت نخستین فیلم سینمای ایران یعنی، «آبی و رابی» شروع کرده بود ولی به دلیل مشکلات متعدد، تولید آن فیلم تا ابتدای سال 1310 به طول انجامید و نسخه نهایی که 55 دقیقه بود تنها دو شب در سالن ارامنه انزلی و یک شب در رشت نمایش داده شد.
۳ - محمد علی فروغی از اصلی ترین عوامل عملیاتی تشکیلات فراماسونری در ایران بود که در واقع مغز تئوریک رژیم رضاخانی محسوب میشد و در بزنگاههای تاریخی این رژیم را تحت اوامر سازمان جهانی فراماسونی هدایت کرد، از جمله در قضایای تغیبرات ضد فرهنگی جامعه اسلامیمانند اسلام زدایی و کشف حجاب و متحد الشکل شدن لباسها و محدودیتهای روحانیت و ممنوعیت مجالس عزاداری محرم و ... و در برکشیدن رضاخان و تدوین ایدئولوژی باستان گرایانه آن و همچنین استعفای او و به سلطنت رسیدن محمد رضا، نقش محوری داشت.