ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
این دغل دوستان شرقشناس
ادوارد براون جاسوس Mi6 در پوشش شرقشناس کشور ایران در دو سده اخیر برای بسیاری از خاورشناسان به عنوان میزبانی با سخاوت مطرح بوده است که در بیشتر اوقات این سخاوت نه تنها نفعی برایش نداشته، بلکه به عنوان جواسیس و مأموران انگلیس شده بررسی، تحقیق و زمینهسازی نفوذ و سلطه انگلستان راهی ایران میشدند تا آنجا که مینویسد: انگلیسیها از دوران قاجار 2217 عنوان سفرنامه دارند!! زمینه را برای چپاول ثروتهای آشکار و نهانش فراهم کرده است. واقعیت این است که به استثنای شماری اندک از این مسافران که دلبسته ایران و فرهنگش شدند، بیشتر شرقشناسانی که به ایران سفر کردهاند، به زعم آن که از منابع عظیم علوم ایرانیان سود بردهاند، در غارت آثار عتیقه و همکاری با دولت متبوع خویش جهت نیل به اهداف استعماری سهم به سزایی داشتهاند به تعبیر ادوارد سعید جریان شرقشناسی یک جریان استعماری بوده و هست. تاریخ در این رابطه به طور آشکار از افرادی چون مادام ژان دیالافوا، مارسل اوگوست دیالافوا، ژاک دمرگان، آنکاترین لمبتون و... نام میبرد که در کسوت خاورشناس اما در واقع جاسوس به این سرزمین سفر کردهاند اما چهرههای مشهوری مانند ادوارد براون، هم هستند که این سؤال درباره آنها وجود دارد که در زمره کدام دسته میتوان آنها را جای داد؟ آیا آن قدر به گردن فرهنگ این مرز و بوم حق دارند که ادبیات و تاریخ ما خود را وامدار آنها بداند یا این که آثارشان پیرامون تاریخ و فرهنگ ایران در مقابل خیانت آنها به این مرز و بوم کممایه و بیمقدار است؟ اگرچه آثار آنها به ظاهر دفاع از ایران است اما در متن آن نوعی تحریف مبانی عرفانی، اعتقادی و ایمانی میباشد.
ایران طعمه و میراث انگلیس
دهه نخست قرن نوزدهم را باید دوران نفوذ و حضور پررنگ انگلستان به ایران دانست، تا آن زمان ایران منطقهای دور افتاده و دور از دسترس بود و به نظر نمیرسید که منابع ارزشمندی را در مقایسه با هندوستان داشته باشد. به همین جهت، ملاقات بیشتر سفیران با پادشاهان ایران جنبه نظامی و تجارت داشت و درباره مساحت، آب و هوا اوضاع جوی و خلق و خوی ایرانیان اطلاعات مختصری در دست بود.
اولین سیاح انگلیسی که در عبور از ایران نامش در دفتر تاریخ به ثبت رسیده، «جئوفری دولانگلی» سفیر ادوارد اول است که در سال 1290 میلادی به دربار ارغونخان پادشاه مغول رفت تا حمایت مغولها را در جنگ انگلستان علیه عثمانیان جلب کند.
شبیه چنین اقدامی که آن هم ناموفق ماند، سه قرن بعد با اعزام برادران شرلی به دربار ایران صورت گرفت اما یکی از برادران شرلی به نام رابرت برای سالهای متمادی در دربار ایران باقی ماند. او را میتوان اولین فرد انگلیسی از گروه کثیر مشاوران انگلیسی دانست که انگلستان بعدها از خدماتشان بهرههای فراوان برد، قریب به اتفاق این مشاوران کارشان ترغیب ایران به عقد قراردادهای بازرگانی میان دولت انگلستان با ایران بود که به مرور به تسلط انگلستان بر سیاست و دربار به خصوص در دوران قاجار و سپس پهلوی انجامید.
دنیس رایت، کاردار سفارت انگلستان در کتاب «انگلیسیها در میان ایرانیان» نخستین دوره اقامت هموطنانش را در ایران در قرن هفدهم ذکر میکند.
در این زمان کمپانی موسوم به «هندشرقی» که بر هند حکمرانی میکرد، دامنه فعالیتهایش را از بندر سورات در کرانههای اقیانوس هند تا خلیجفارس گسترش داد و در بندر گرم و سوزان جاسک اولین پایگاه تجاریاش را در ایران بنا کرد. در این دوران اصفهان پایتخت شکوهمند شاه عباس صفوی بود و عثمانیان که برای چند قرن برنیمی از اروپا و بخشهای وسیعی از آسیا تسلط داشتند، همچنان به عنوان قدرتی بزرگ مطرح بودند.
در همین دوران بود که انگلیسیها فرصتی به دست آوردند تا از آن جهت جلب حمایت شاهعباس استفاده کنند. در واقع قوای پرتغالی که در جزایر اطراف خلیجفارس از جمله جزیره هرمز قلعهها و دژهای مستحکمی برپا کرده بودند، مورد توجه شاه عباس قرار گرفتند و وی برای بیرون راندن آنها از جزیره هرمز مجبور شد تا نیروهایش را به این منطقه بفرستد. کمپانی هندشرقی نیز که پرتغالیها را رقیب تجاری انگلستان میدید، به کمک قوای شاهعباس آمد و شاه موفق شد پرتغالیها را از آن منطقه بیرون کند. بعد از این پیروزی انگلیسیها اجازه یافتند تا در گمبرون یا همان بندرعباس شعبهای دایر کرده و فعالیتهای تجاری و بازرگانی خود را توسعه دهند. تا سال 1763 در عمل بندر گمبرون مهمترین مرکز فعالیتهای بازرگانی انگلستان محسوب میشد، تا این که به خاطر آشوبهایی در ایران و قطع ارتباط این بندر با سایر نقاط کشور، کمپانی مقر خود را از بندرعباس به بصره تغییر داد. در آن زمان بندر بصره در حوزه اقتدار عثمانی قرار داشت. مدتی بعد شیخ بوشهر ضمن امضای قراردادی تجاری با نمایندگان کمپانی هندشرقی به آنها اجازه داد تا در بوشهر تجارتخانه تأسیس کنند و البته خود هزینه تأسیس آن را به عهده گرفت. تأیید این توافقنامه از سوی کریمخانزند نیز باعث رونق و گسترش فعالیتهای تجاری این کمپانی در ایران شد. در این زمان واردات و صادرات کمپانی از معافیت حقوق گمرکی برخوردار بود. تا سال 1778 که کمپانی هند شرقی مرکز فعالیتهایش را از بصره به بندر بوشهر منتقل کرد، دولت بریتانیا در ایران نماینده سیاسی نداشت و امور مربوط به تجارت بین دو کشور توسط نمایندگان کمپانی هندشرقی صورت میگرفت. حساسیت کشورهای روسیه، انگلستان و فرانسه نسبت به هند باعث شد تا انگلستان که مستعمره خود را از سوی دشمنان خارجی در خطر میدید، نسبت به ایران به مثابه یک کشور حایل برای دفاع از قلمرو امپراطوری بریتانیا نگاه کند و از سال 1798 حضورش را در ایران شدت بخشد.
عقدقراردادهای نظامی و تجاری متعدد و اعزام افراد و هیئتهای بلندپایه انگلیسی که شاید مهمترین آنها را بتوان سرجان مالکوم دانست، برای سالیان طولانی زمینهساز سلطه انگلستان بر ایران شد و علاوه بر هدر رفتن میلیاردها دلار سرمایه ملی چون نفت ایران به غارت آثار گرانبهای فرهنگی انجامید.
مسافت 1200 کیلومتری که در آن زمان مالکوم انگلیسی از بوشهر تا تهران پیمود، در آینده توسط انگلیسیهای بسیاری به قصد عزیمت به دربار قاجار یا جاسوسی و کسب اطلاعات و اخبار از گوشه و کنار کشور مورد استفاده قرار گرفت.
کاپیتان سرجان مالکوم براساس تعملیماتی که قبل از سفر به ایران آموخته بود، وظیفه داشت تا این کشور را برای حمله به افغانستان که تهدیدی برای هند به شمار میرفت، تحریک کند، ضمن این که ایران را از همکاری با فرانسه که آن هم تهدیدی برای هند به شمار میرفت، برحذر دارد.
سرانجام سرجان مالکوم با فتحعلی شاه قاجار قرارداد موفقیتآمیزی امضا کرد که طی آن ایران متعهد میشد، در صورت تهاجم افغانستان به هند، به این کشور حمله کند و در عین حال از حضور فرانسویان در ایران ممانعت به عمل آورد. در برابر این تعهد انگلستان هم موافقت کرد که در صورت حمله افغانستان یا فرانسه به ایران دولت بریتانیا توپخانه و ملزومات کافی همراه با خدمه و مستشاران نظامی در اختیار ایران قرار دهد و در صورت نیاز نیز سپاهیانش را به یاری ایران بفرستد. ضمن این که امتیازات کمپانی هندشرقی نیز مورد تأکید قرار گرفت. علیرغم این تعهدات چند سال بعد وقتی روسها به قلمرو ایران حمله کردند، بریتانیا به درخواست کمک ایران توجهی نکرد و آن را با مفاد قرارداد مغایر دانست؛ چرا که در موافقتنامه نامی به طور مشخص از امپراطوری روسیه برده نشده بود. شاه قاجار این عمل بریتانیا را نیرنگ دانست و با فرانسویان معاهده «فین کنشتاین» را منعقد کرد و تمامی روابطش را با انگلستان به حال تعلیق درآورد.
پیداست که موقعیت جدیدی که فرانسویان در ایران کسب میکردند، تا چه حد لندن و کلکته را به هراس انداخت. دولت انگلیس بار دیگر تصمیم گرفت تا هیئتی را برای مذاکره با پادشاه ایران و امضای قرارداد جدید بفرستد که یکی از آنها هارفورد جونز بود. برخی از منابع، بنیانگذار لژهای فراماسونری را- که اتفاقا بعدها به عنوان تعیینکنندگان قدرت و روش سیاست در ایران شدند- سرجونز عنوان میکنند اما به گفته دنیس رایت، زمان ورود جونز در سال 1804 به ایران این محافل به راه افتاد بودند(4) و بر این اساس پایهگذار این لژها را سرجان مالکوم میدانند. سر هارفورد جونز با اقبالی که به خاطر شرایط جدید فرانسویها- که در اسپانیا دچار مشکلاتی شده بودند و در عمل نتوانستند شاه ایران را در مقابل روسیه حمایت کنند - نصیبش شد، توانست دوباره توجه شاه ایران را به انگلستان جلب کند. در واقع فعالیتها و موفقیتهای سرجان مالکوم و سرجونز به عنوان نقطه عطف در شروع روابط جدی انگلیس و ایران محسوب میشود. از دوران آنها بود که توجه ویژه و حضور مداوم بریتانیا در صحنه سیاسی ایران محسوس شد.
بریتانیا میدانست که باید به سبب نفعی که در مستعمره ثروتمندش؛ هندوستان دارد، حضورش را در ایران تثبیت و تقویت کند.
این تقویت به طور مشخص شامل حضور سیاسی انگلستان در زمینههای سیاسی و تجاری بود.