نظام هستی؛ میدان موفقیت انسان(خوان حکمت)
ذات اقدس اله خصوصيّتي براي انسان در قرآن قائل است كه آن خصوصيت را براي هيچ موجودي قائل نيست، نه براي فرشتهها، نه براي موجودات ديگر در عالَم طبيعت ؛ و آن خصوصيّت اين است كه تنها مسافري كه از عالَم خاك شروع ميكند تا لقاي الهي بار مييابد و مورد خطاب خداست، انسان است. گرچه همه موجودات از خدا هستند و به طرف خدا برميگردند اما هيچ موجودي از خاك كه دورترين نقطه است شروع نميكند تا به اوج (دَنَا فَتَدَلَّي)[1] كه عاليترين رتبه هستي است برسد؛ زيرا موجودات يا منقطعالآخرند يا منقطعالأول؛ تنها موجودي كه متّصلالأول و الآخر است همين انسان است. فرشتگان مقرّب كه از عصمت برخوردارند، منقطعالأولند يعني از آغاز به نام خاك، طبيعت و جماد و نبات و حيوان از اين عالَم عبور نكردند؛ در عالَم ملكوت بودند از ملكوت به بالا باخبرند و موجودات ديگر به نام جماد و نبات و حيوان اينها منقطعالآخرند، گرچه از خاك شروع كردند اما حداكثر به نموّ و رشد گياهي و حيواني ميرسند، اينها موجودي نيستند كه به لقاءالله بار يابند. اگر موجودات جهان دو قسم بود بعضيها منقطعالآخر بودند نظير جماد و نبات و حيوان و بعضيها منقطعالأول بودند نظير فرشتگان، موجود مرتبطي كه آغاز و انجام خلقت را يكجا بتواند طي كند نبود اما انساني كه (إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ) بعد (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي)[2] آن توان را دارد كه از عالَم طبيعت و خاك شروع بكند به مرحله جماد و نبات و حيوان برسد و از اينجا به مقام فرشتگي و از آنجا هم به مقام «از مَلك قُربان شوم»[3] يعني مقرّبتر از مَلك بشوم. چون انسان چنين خصيصهاي دارد ذات اقدس اله تنها به انسان خطاب كرد كه (يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ)[4].
جهاد سهگانه انسان
خصوصيت ديگري كه براي انسان در قرآن كريم مطرح است و براي هيچ موجود ديگري مطرح نيست اين است كه برخي از موجودات اصلاً دشمن ندارند و چون دشمن ندارند نه جهاد اصغر دارند، نه جهاد اوسط دارند و نه جهاد اكبر. برخي از موجودات دشمن دارند ولي دشمنِ بيروني نه دشمن دروني؛ لذا اينها داراي جهاد اصغرند اما جهاد اوسط و اكبر براي آنها نيست. جمادات اينطورند، حيوانات اين طورند همه اينها يك مزاحم بيروني كه باعث اُفت و آفت اينهاست دارند، بايد اينها را مسلّح كرد، تقويت كرد تا از آسيبهاي بيروني نجات پيدا كنند، اما اینکه در درون اينها دشمني باشد به نام هوا و هوس كه اينها را به سقوط بكشاند اينطور نيست؛ اينچنين نيست كه حيوان وظيفهاي دارد كه عادل باشد، هوسي دارد كه با عدلش مخالف است، غروري دارد كه با احسانش مخالف است. در درون گياه موجودي باشد كه با رشدش مخالف باشد نيست، اگر گياه دشمني دارد همين آفتهاي بيرون است وگرنه در درون و ساختار هيچ درختي دشمني وجود ندارد، در درون و ساختار هيچ معدني در دل خاك، عداوتي وجود ندارد، اگر معدني و تكّه سنگي خواست لعل گردد، در كوههاي بدخشان افغان يا عقيق اندر يمن[5] اين دشمن دروني ندارد كه نگذارد به مقصد برسد، اين يك آفت بيروني دارد كه بايد با آن مبارزه كند؛ يك حيوان هم اینچنين است، اگر حيواني بخواهد زندگي سالمي داشته باشد، طعمه خوبي ميخواهد ،كسي مزاحم امنيت و طعمه آن نباشد همين، ديگر در درونش دشمني باشد كه نگذارد اين به مقام تقوا برسد، به مقام عدل برسد، به مقام عقل برسد اينچنين نيست. فرشتگان كه روشن شد كه نه دشمن دروني دارند نه دشمن بيروني، اينها از احكام سهگانه جهاد مصونند يعني نه جهاد اصغر دارند نه جهاد اوسط دارند و نه جهاد اكبر. جهاد اوسط همان است كه در بعضي از تعبيرات روايي از آن به جهاد اكبر ياد شده است[6] اين يك اكبرِ نِسبي است نه نفسي، اگر كسي بخواهد رنج بكِشد كه آدم خوبي باشد، عادل باشد، باتقوا باشد، اهل بهشت باشد اين بين راه است، هنوز به مقصد نرسيده، اين جهاد اوسط دارد، جهاد اكبر چيز ديگر است. هيچ يك از اين جهادهاي سهگانه براي فرشتهها نيست؛ چون دشمني ندارند. پس يا اصلاً دشمني براي آنها نيست مثل فرشتهها يا دشمن هست ولي دشمن دروني نيست، دشمن بيروني است نظير آنچه براي حيوان و گياه و امثال ذلك است. تنها موجودي كه در سه ميدان بايد بجنگد انسان است، هم در ميدان جهاد اصغر بايد بجنگد، بيگانه را به حريم خود راه ندهد، امنيت خودش را حفظ كند، استقلال خودش را حفظ كند، كشورش را حفظ كند، نظامش را حفظ كند، اقتصادش را حفظ كند، اينها جهاد اصغر است ؛ هم در ميدان جهاد اوسط بايد بكوشد كه هوا و هوس او، شهوت و غضب او، وهم و خيال او، بر عقل نظر و عملِ او، بر فطرت او پيروز نشوند اين جهاد اوسط است. اگر اين ميدان را گذراند، وارد ميدان جهاد اكبر ميشود كه آن براي هر كس نيست. كسي در عالَم غير از انسان، درگير اين سه ميدان جهادي نيست، براي او خيلي بايد تلاش و كوشش كرد ،سرمايهگذاري كرد تا او سقوط نكند و به مقصد برسد؛ لذا خداوند همه سماوات و همه بخشهاي زمين را مسخّر انسان كرد، هيچ چيزي در عالَم نيست كه علمِ انسان نتواند به آن برسد و از آن بهرهبرداري كند، فرمود: (سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ)[7] اگر تمام اين ستارهها و كهكشانهاي ثابت و سيّار را خدا مسخّر كرده است، انسان ميتواند همانطوري كه روي زمين بهرهبرداري ميكند، روي تمام اين ستارهها بهرهبرداري كند، چون خدا مسخّر كرد. اگر آن را مسخّرانسان كرده باشد ولی نيروي ادراك و انديشه و انگيزه را به انسان نداده باشد كه تسخير نيست، تسخير آن است كه انسان بتواند آن را تحت قدرت خود در بياورد، پس انديشهاي ميخواهد، انگيزهاي ميخواهد، ارادهاي ميخواهد، علم و فهمي ميخواهد و اين را هم به انسان داد يا بالفعل يا بالقوّه القريبه من الفعل وگرنه همه سماوات را براي انسان مسخّر كردن يعني چه؟ اگر كسي نتواند از آنها استفاده كند بين انسان و سنگ ديگر فرقي نيست مگر سنگ ميتواند از آسمانها استفاده كند؟!
فرشتهها ؛ ماموران خدمتگزار انسان
لذا از اينكه فرمود: (سَخَّرَ لَكُم) دو پيام استفاده ميشود: يكي اينكه صحنه هستي، رام است و دیگر اينكه انسان آن اراده رامكردن را هم دارد اين براي انسان است. اگر انسان بايد در سه جبهه بجنگد و اگر در سه جبهه بايد پيروز بشود سرمايهگذاري سنگيني ميخواهد؛ لذا ذات اقدس الهي كلّ نظام را ميدان موفقيّت انسان قرار داد از يك سو، مهمترين و برجستهترين فرشتهها را مأمور تدبير كار انسان كرد از سوي ديگر؛ جبرئيل(ع) را مسئول فرهنگ و آموزش انسان كرد، همه علومي كه عايد بشريّت ميشود به وسيله جبرئيل(ع) است و همه رزقهايي كه عايد بشر ميشود به وسيله ميكائيل(ع) است كه كِيل و پيمانه از اوست و همه حياتهايي كه نصيب بشر ميشود به وسيله اسرافيل(ع) است و همه جابهجاييها وهجرتها و انتقال ازدنيا به برزخ كه نصيب انسان ميشود به وسيله عزرائيل(ع) است. اينها فرشتگانياند حاملان عرش و مدبّرات امر و مسئول تدبير و تربيت امور انسانياند. البته موجودات ديگر هم از اينها استفاده فراوان ميكنند. اگر ذات اقدس اله كلّ نظام را ميدان موفقيت انسان قرار داد و اگر خداي سبحان مهمترين فرشتهها را براي تدبير امور علمي و عملي انسان قرار داد براي آن است كه از انسان، مهمترين كار متوقّع است، او بايد با پشت سر گذاشتن سه جبهه به لقاي الهي بار يابد (يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ). قهراً اين هفتاد يا هشتاد يا صد سال زندگي يك منزلگه بيش نيست، اين مقصود نيست، از اين منزلگه بايد فوراً حركت بكند به آن مقصد برسد. اين سه كار را انسان بايد داشته باشد همانطوري كه در سه جبهه بايد بجنگد: يكي اينكه در اين مقطع يعني در اين دنيا كه هست چه كار بكند, دوم اينكه چه اندازه ره توشه تهيه كند كه خود را از اين منزلِ بين راهي به مقصد برساند، اين را غالب مؤمنين آگاهند كه در دنيا چه كار بكنند كه با تحصيل ره توشه (تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي)[8] انشاءالله به بهشت برسند. بهشت، مقصد است و نه مقصود. اما عدهاي كه جزء معدود اهل ايمانند به اين فكرند كه من علاوه بر اینکه يك زاد و توشه تهيه كنم كه مرا به مقصد برساند يك چيز ديگر هم بايد تهيه كرد كه مقصود را در مقصد مشاهده كنم و آن ديگر با اين دستورات عملي نيست، آن با عمل حاصل نميشود. ميبينيد بسياري از زائران وقتي عزم زيارت ثامنالحجج(ع) را دارند بالأخره ره توشهاي تهيه ميكنند اين ره توشه و زادراه براي اين است كه اينها را تا به مشهد و مضجع ملكوتي حضرت برساند، به اين ميگويند زادراه، اما حالا كه وارد حرم مطهر شد، نزديك ضريح شد، با حضرت چگونه رفتار كند، از حضرت چه چيزي بخواهد، حضرت را چگونه ببيند، حضرت او را چگونه ببيند، اين مربوط به مقصود است نه مقصد، اين در غالب زائران نيست، چه اينكه در غالب مؤمنان نيست. اين كريمه (إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ) براي آن است كه بعد از پشت سر گذاشتن سه جبهه جهاد اصغر و اوسط و اكبر وقتي آنجا رفته است چطور ملاقات كند چه بگويد، چه بشنود و چه فيض ببرد. اين با بيان نوراني كه در باب جهاد نفس آمده است و بخشي از اين روايات را مرحوم صاحب وسائل(ره) نقل كرده است تأمين ميشود.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي(دامت بركاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از طلاب و دانشجويان، قم؛ 21/9/92
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1]. نجم، 8. [2]. ص،71 و 72. [3]. مثنوي معنوي، دفتر سوم، بخش 187.
[4]. انشقاق، 6. [5]. ر.ك: ديوان سنايي، قصيده 134. [6]. الكافي، ج5، ص12.
[7]. لقمان،20؛ جاثيه، 13. [8]. بقره، 197.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.