kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۵۲۳
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۶
مقاومت در فضای مجازی

رزمنده فلسطینی در جبهه


مسعود شجاعی طباطبایی، کاریکاتوریست، دبیر مسابقه کاریکاتور هولوکاست و سردبیر کیهان کاریکاتور در وبلاگ شخصی خود نوشت:
در ميان عکس هايم دلبسته يک عکس از يک بسيجي با نام احمد هستم، فلسطيني بود و به عشق امام خود را به جبهه هاي حق عليه باطل رسانده بود، احمد از شيعيان مخلصي بود که سعادت ديدار با او در عمليات نصر هفت نصيبم شد، فارسي کم مي دانست، کلماتي را هم که مي دانست در عشق به امام و افتخار بسيجي بودن در رکاب امام زمان خلاصه مي شد.
هرگاه از امام صحبت مي‌کرد، دستش بر روي قلبش جاي مي گرفت و اين نشان يک عشق واقعي بين عاشق و معشوق بود.در طول مسير طولاني که پياده در دل خاک کردستان عراق به عمق دويست و پنجاه کيلومتر طي کرديم، بارها در کنارش راه رفتم يا نشستم تا از رايحه خوش بودن با يک بسيجي فلسطيني بهره ببرم، يادم است به او مي گفتم که من هم آرزو دارم به فلسطين بروم، و چقدر آرزوهايمان به هم نزديک بود، احمد فلسطين را در آن زمان در جبهه هاي ما يافته بودو چه زيبا گفته اند:« شرف المکان بالمکين»، اعتبار مکان‌ها به انسان هايي است که در آن زندگي مي‌کنند و چه زيبا مي توان اين دو وادي را در جايگاه عشق به معبود با هم مقايسه کرد، فضاهايي که تنها با شهدا معنا مي شوند .
احمد مثل بچه هاي بسيجي خودمان عاشق بود، گرچه بسيار جوان بود اما چه روشن دريافته بود که اين عشق در جبهه هاي ما ظهور کرده است. احمد انسي عجيب با امام داشت. اي امام تو را با خدا چه عهدي بود که از اين چنين کرامتي برخوردار شدي که عاشقانت از دورترين مکانها به دنبال تو مي آيند، حالا که مي انديشم ،مي بينم زمان، بستر جاري عشق است تا انسان‌ها را در خود به خدا برساند و حقيقت تمام آنچه در زمان حدوث مي يابد باقي است.
جبهه چه در ايران يا فلسطين حرم راز با خداست و پاسداران اين حريم شهدايند؛ شهدايي که در آن چشم مکاشفه بر جهان غيب گشودند؛ شهدايي که همسفران عرشي امام بودند و اکنون ميزبان اويند. هنوز نجواي حزن انگيز زيباي شعرعربي احمد در درونم طنين انداز است، نجوايي که با اسم امام خميني و کربلا کامل مي شد.
او براي من همچون بسيجيان ديگر، سربازي بود که قلعه عشق را فتح کرده بود. اصلا جبهه ما و فلسطين قطعه هايي از خاک کربلايند،هر که مي خواهد کربلا را بشناسد بايد حقيقتي را که شهداي ما دريافته بودند را دريابدکه در زمانه ما در حقيقتي به نام امام خميني (ره) جاري شده بود، يادم است احمد مي گفت هنوز امام را نديده است ،اما مطمئنم از عطر امام سرشار بودو بقايش را نيز به بقاي امامش وابسته مي ديد.
*پانوشت:
1- مدتها بود دودل بودم که اين مطلب را در وسعت کوچک وبلاگم بگذارم يا نه، اما به نظرم رسيد آنانکه نا آگاهانه بلندگوي کريه استکبار مي‌شوند، وفرياد زشت «نه غزه نه لبنان» را سر مي دادند، آيا مي دانند که در کربلاي ايران غيور مرداني از فلسطين پا به پاي رزمندگان ما مي جنگيدند، از خدا مي خواهم اين مفهوم را که تنها در عشق به ولايت جاري و ساري مي شود در دل آنها نيز روشن کند. هر چند دشمنان زخم خورده اين نظام سخت در تلاشند تا دلها را از عشق جدا کنند.
2- شهيد بزرگ آويني چه زيبا گفت:« من و تو مرده ايم. يادآوران در جست وجوي گمگشته خويش به اردوگاه کرخه مي روند. شعرشان اگرچه بس مغموم مي نمايد، اما شعر مستي است. آنان را که مي خواهند با نظر روانکاوانه در اين سرمستان ميکده عشق بنگرند هشدار باد که مبادا نشاني از يأس در آنان بجويند. يأس از جنود شيطان است واينان وارسته‌اند از آن جهاني که در سيطره شياطين است. کرخه خرابات است واينان خراباتيانند و گريه، آبي است بر دل هاي سوخته شان. گريه اوج سرمستي است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است، بگذار اينان نيز فاش بگريند. امام کو که به تماشاي رهروان خويش بنشيند ؟ »
3- گل واژه هاي اين مطلب از شهيد بزرگ آويني است.