پای آلخلیفه بر لب گور(نگاه)
علی اکبری
کفنپوش شدن در فرهنگ ما، تعریفی بس عظیم دارد. فرهنگی که با حادثه کربلا عجین شده است؛ چرا که کفنپوش شدن به معنای انتخاب مرگ باعزت بر زندگی با ذلت است. آنگاه که فرزند رسول خدا در مقابله با طاغوت زمان خویش فرمود: «ألا و ان الدعيّ ابن الدعي قد ركزنی بين اثنتين؛ بين السلّه و الذلّه و هيهات منّا الذلّه» مسیر حرکت شرافتمندانه را برای نه فقط مسلمانان بلکه تمام آزادگان مشخص و هویدا نمود و البته قطعاً این افتخاری برای فرهنگ ما است که چنین ائمه و ستارگان درخشانی را در سابقه خود دارا میباشد. پرورش یافته فرهنگی که برای امام مظلومان عالم که بدن مطهرش بدون غسل و کفن در قطعه بوریایی به خاک سپرده شد، هزار و سیصد و اندی است که بر سر و سینه میکوبد و مویه میکند و «یالیتنا کنا معکم فافوز فوزا عظیما» سر میدهد، آیا از رسیدن فرصت تقدیم جان در این مسیر، باکی دارد؟ پیرو مکتب و فرهنگی که با فرمایش امام خویش که میفرمود «اشتیاق پسر ابیطالب به مرگ از اشتیاق طفل شیرخوار به سینه مادر بیشتر است» رشد و نمو یافته است آیا از مرگ میهراسد؟ آنگاهکه رژیم طاغوت پهلوی در ایران، به خیال باطل خویش، امام امت را در بند کشید تا نهضت انقلاب اسلامی را شکستخورده ببیند، تصور نمیکرد که به اندک زمان، خیل کفنپوشان و پیروان راه فرزند حسین علیهالسلام اینچنین بر دروازههای شهری که کاخهای پهلوی بر آن استوار شده بود، هجومآورند و البته طاغوت ابله و کوتهفکر تصور کرد که با کشتن این کفنپوشان، قیام را سرکوب نموده است و نمیفهمید که در مکتب ما خون هر شهید، جویباری برای گستراندن فضای جهاد و شهادت و بیدار کردن خفتگان است. این خطای همیشگی طاغوتیان بوده است که تصور میکنند میتوانند با فوت کردن، نور حق را خاموش کنند و نمیفهمند که تنها ریش و ریشه خود را با این حرکت خواهند سوزاند. محمدرضا زمانی به این واقعیت پی برد که بیش از یک دهه بعد از حادثه قیام 15 خرداد، خود را مواجه به خیل مردمی میدید که جز به نابودی و مرگ او شعار نمیدادند و سرانجام نیز با خواری و ذلت، همانند پدر خود در غربت و تاریکی و ذلت و بدبختی چارهای جز تسلیم در برابر فرمانروایی که گردنکشان نیز در برابر او خاضعاند، نیافت و البته این حکایت تمام طاغوتها از نمرود و فرعون تا محمدرضا و دیگران است.
اکنون و اما در قطعهای دیگر از این عالم هستی که برابر امر و سخن ذات باری تعالی، سنتهای آن همیشگی و غیرقابل تغییر و تبدیلاند، طاغوت دیگری، دلخوش به حمایت آل سعود و سازمان به ظاهر ملل متحد که زبان به حکم دلارهای نفتی عربستان در دهان میچرخاند و دلگرم به مدعیان دموکراسی از قبیل آمریکا و اذناب او، به خیال باطل خویش برای خاموش کردن مردمی که جز حقِ داشتن یک رأی، چیز دیگری را مطالبه نمیکنند، خفقان را شدت بخشیده و قتل و تعدی را به اوج رسانده و از مرجعیت مردم بحرین سلب تابعیت کرده است. قطعاً چنین اقداماتی جز خسران و نابودی، چیزی بر حکومت آل خلیفه نخواهد افزود. آیا این رژیم تصور میکند که با این اقدام، شیخ عیسی ساکت خواهد شد یا محبت و اثر کلام وی در دلوجان مردم بحرین، تمام خواهد شد؟ شیخ عیسی قاسم با نفس مسیحایی خویش، مردم بحرین را زنده کرده است. کفنپوشانی که به حمایت از مرجعیت دینی خویش به سوی منزل ایشان حرکت کرده و چونان پروانگانی به دور شمع وجود ایشان گردآمدهاند، از مرگ و شهادت باکی ندارند و البته اینان میدانند که شیخ عیسی، تربیتشده مردی است که در مواجهه با فلان کشور کوچک که به خواست محمدرضا شاه با ورود امام و رهبر انقلاب اسلامی مردم ایران به خاک آن کشور مخالفت کرده بود، فرمود: «اگر محمدرضا و ایادی وی باعث شوند که هیچ کشوری مرا راه ندهد، در دریاها سوار بر کشتی دریا به دریا سفر خواهد کرد تا سخن خود را بازگو کنم و وظیفه خویش را انجام دهم.» شیخ عیسی که اکنون به تعبیری امامِ مردم بحرین است، همان نقشی را ایفا میکند که امام امت در سالهای انقلاب اسلامی ایران و البته با این تفاوت که اگر در آن روز، امام امت، بدون یاور و همراه، به دنبال سربازان گمشده خویش در گهوارهها میگشت و در زیر این آسمان و چرخ کبود، جز خداوند قادر متعال که البته همهچیز به اراده او استوار است، یار و یاوری نداشت، امروز امت امام و پیروان مکتب او، ملجأ و یاور همه مستضعفان و مظلومان جهان هستند. ایران اسلامی با استناد به فرموده رسول گرامی اسلام (صلیالله علیه و آله) که فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» حمایت از مظلومان عالم را وظیفه انسانی و اسلامی خویش میداند و در این مسیر تفاوتی بین مسلمانان و برادران خود در فلسطین اشغالی یا بحرین مظلوم و دیگر نقاط این عالم نمیبیند. اکنونکه رژیم آل خلیفه به تصور باطل خویش بهمنظور سرکوب حق و خواسته مشروع ملت که واقعاً مسالمتآمیز و نجیبانه مطرح و دنبال شده است، اینگونه گستاخانه شمشیر کشیده و تهدید میکند، باید بداند که این مظلومان، حامی و پشتیبانی دارند که آستانه صبر مشخصی دارد. مقام معظم رهبری در سال 1390 درخصوص ادعای حاکمان رژیم آل خلیفه مبنی بر دخالت ایران در حوادث بحرین فرمودند: «حکام بحرین ادعا کردند که ایران در قضایای بحرین دخالت میکند. این دروغ است. نه ما دخالت نمیکنیم. ما آنجائی که دخالت کنیم، صریح میگوییم. ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاش هم پیروزی جنگ سیوسه روزه و پیروزی جنگ بیستودو روزه بود. بعدازاین هم هر جا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم. این حقیقت و واقعیت است؛ اما اینکه حالا حاکم جزیره بحرین بیاید بگوید ایران در قضایای بحرین دخالت میکند، نه، این حرف درستی نیست؛ حرف خلاف واقعی است. ما اگر در بحرین دخالت میکردیم، اوضاع در بحرین جور دیگری میشد!» (14/11/1390) اکنون اما اولین تهدید صریح ایران علیه حاکمان این رژیم طاغوتی بر زبان حاج قاسم سلیمانی سردار شاخص انقلاب، جاری گشته است. وی در نامه خود که به مناسبت اهانت و تهدید مرجعیت دینی مردم بحرین توسط رژیم آل خلیفه، نگاشته شده، آورده است: «به نظر میرسد آل خلیفه از حرکت مسالمتآمیز مردم سوءاستفاده کرده و برآورد دقیقی از خشم مردم ندارد. یقیناً آنها میدانند تجاوز به حریم آیتالله شیخ عیسی قاسم خط قرمزی است که عبور از آن شعلهای از آتش را در بحرین و سراسر منطقه پدید خواهد آورد و برای مردم راهی جز مقاومت مسلحانه باقی نخواهد گذاشت. قطعاً تاوان آن را آل خلیفه پرداخت خواهد کرد و نتیجه آن جز نابودی این رژیم سفاک نخواهد بود. حامیان آل خلیفه بدانند اهانت به آیتالله شیخ عیسی قاسم و استمرار فشارهای بیشازحد به مردم بحرین سرآغاز انتفاضه خونینی است که عواقب آن به عهده کسانی خواهد بود که به گستاخی حکام بحرین مشروعیت میدهند.» این حاکمان مستبد بحرین هستند که باید تصمیم بگیرند که آیا همچنان در مسیر گستاخی و تعدی خویش، پای فشاری کرده و زمینه سوختن خویش در آتش خشم مردم انقلابی بحرین را فراهم خواهند آورد یا اینکه به درخواست منطقی و معقول مردم بحرین که صدالبته تاکنون به شکل نجیبانه مطرحشده، گردن مینهند؟
البته این نامه برای حامیان آل خلیفه نیز پیام روشنی دارد که مجال آن در این نوشتار نیست لیکن به این اشاره اکتفا میگردد همانطور که در این موضوع فرزندان انقلابی امام امت، خطوط قرمزی دارند که عبور از آنها با واکنش و برخورد سخت و خشن جمهوری اسلامی ایران مواجه میشود، در دیگر حوزهها و موضوعات نیز این صبر و تحمل آستانهای دارد که هیچ شخص، جریان یا حکومتی نباید جرئت عبور از آن را داشته باشد، چرا که در صورت چنین حماقت و اقدامی، در شعلههای خشم انقلابی فرزندان روحالله خواهد سوخت.