مجاهد ساحت ادب
پژمان کریمی
در دوران سیاه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، شاعران مسلمان در زیر سایه شوم و سنگین اختناق و حاکمیت ضد اسلامی، فعالیت مجاهدانه داشتند.
چرا مجاهدانه؟
در دوران طاغوت، سرودن و خواندن و انتشار اشعار مذهبی کار سادهای نبود. این گونه اشعار با ترویج ارزشهای الهی، مخاطب را – مستقیم و غیرمستقیم - دعوت به طغیان علیه استبداد دینگریز و استکبار اسلامستیز میکرد. این اتفاقی نبود که با مذاق و منفعت غیرمشروع و مصلحت دنیایی عمله ستم، جور آید.
گستراندن جهالت و لاابالیگری و سرکوب و استضعاف فکری و تحمیق اذهان، تضمین بقای حکومت پهلویها بود.
پس شاعران مسلمان نه به دست ناشران رسمی که ناچار – و برخی به نام مستعار-، آثار خود را به صورت دستنویس و کپی منتشر میکردند تا به رسالت بیدارگرانه خود عمل کرده باشند.
آنها محافل شاعرانه را به صورت پنهانی تشکیل میدادند تا ضمن ارتقای سطح اگاهیهای سیاسی خود از طریق گفتوگوی جمعی، به وسیله سلاح شعر، روحیه مبارزاتی خود را حفظ و ترویج کنند و رشته مودت میان خود را محکمتر سازند.
آوردهاند که شدت اعمال سانسور حکومت وابسته به اجنبی، تا به جایی بود که در دهههای 40 و 50 اهل سخن و سرودن، از به کارگیری واژگانی چون «لاله» و «کبوتر» و «پرواز» و «قفس» و... که بار برانگیزنده و مبارزاتی داشت، منع شده بودند.
در دوران طاغوت، هر قدر شاعر مسلمان با خشم و تنگنا روبرو میشد این قلم به دستان شبهروشنفکر و چپگرا بودند که بلندپروازانه و با صدای بلند، آثار زمینی و مسموم و دینستیزانه خود را از طریق روزنامهها و مجلات زرد و شبهروشنفکری به مردم تحمیل میکردند.یعنی درست برعکس آنچه که مدعیان هنر شبهروشنفکری و چپ سالهاست، به تبلیغ نشستهاند .
رژیم پهلوی با به رخ کشیدن آثار شبهروشنفکران و چپیها، هم پز احترام به آزادی بیان و قلم میداد و هم فرهنگ لاقیدی و تفکر نفی دین را میگستراند و هم اینکه شعر متعهد اسلامی را طرد و منزوی میساخت.
پس کار سخنوران مسلمان به واقع مجاهدانه معنی میشد و میشود. یکی از آنها و یکی از آن مجاهدان هنر... بیگمان... استاد «حمید سبزواری» است.
استاد، از همان روزهای نوجوانی به حکم دین و تعهد خود نتوانست چشم بر واقعیتهای سیاه جامعه و عفونت بیاخلاقی و تبعیض و قدارهکشی ستمگران سیاستپیشه ببندد و عنان هنر خود را - به رسم معمول زمانه – به نفسانیت عفن بسپارد.
وی قلم شریفاش را قربانی هواپرستی و مصلوب خوشامد اربابان زر و نشانه کرنش فرعون پهلوی نکرد و صلهبگیر ابلیس نشد.
او به هیچ گروه سیاسی باج نداد و چون ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام عاشقی حضرت «روحالله» را شنید، بیهیچ درنگی، دل به او داد و گام به نیل نجات و رستگاری زد.
به شکل طبیعی، استاد حمید، مغضوب اراذل ستم واقع شد اما سختی همراهی یار و بهای عاشق بودن، او را با کوچکترین لغزش و انحرافی روبرو نکرد و عافیتطلبی را به کام او ننشاند.
سرودههای انقلابیاش در پیش از پیروزی انقلاب، بصیرتزا بود و دل مبارزان را قوی میکرد.
او در دوران پس از پیروزی، خاطرات جهاد در طول نهضت نورانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را در قاب هنرش - به سهم خود- ماندگار نمود و تاریخ انقلاب و سرزمینمان را در ابیاتش به زیبایی و با امانتداری مؤمنانه جلوه آورد.
یکی از نقاط قوت شاعر خراسانیمان، همانا استواریاش بر دفاع دلیرانه از حریم ولایت بود.
در هیچ یک از آثارش ردی از رودربایستیها و کجفهمیها و بیبصیرتی پیدا نیست.
میتوان با جرات و به صورتی رسا گفت که استاد سبزواری لحظهای هنر و آرمانش را جدا تصور نکرد و عمر ادبی و هنری خود را به دور از «انقلابی بودن» تصور نکرد.
و همه اینها جدای از قوتهای فنی شعر اوست که در کنار محتوا، نام «حمید» را در ساحت ادبیات کشورمان درخشان و ماندگار کرده است.
درود بر قلمش که سزاوار حرمت است!