kayhan.ir

کد خبر: ۷۷۳۵۰
تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۴
خادمان سلطه

نقش انگلستان در سانسورمطبوعات عصر پهلوی


در موردي ديگر بولارد خطاب به نخست‌وزير سهيلي درباره اهمال كاري متصدي ايراني سانسور مي‌نويسد:
«سفارت انگليس در تهران‌
23 فروردين 1321، شماره 1073،
آقاي نخست وزير عزيزم‌
آن جناب به‌خاطر داريد كه چندبار به جناب عالي تذكر{!} داده‌ام كه قسمت سانسور ايراني مطبوعات دول سه‌گانه رضايت‌بخش نمي‌باشد، در دفعه اول وعده فرموديد كه يك نفر مأمور كارآزموده را متصدي سانسور قرار دهيد كه بتواند بدون مراجعه به مقام مافوق فوراً تصميم اتخاذ نمايد و رفع اين شكايت را كه اخبار روزنامه‌ها مورد تأخير غيرموجهي واقع مي‌شود بنمايد. چند روز قبل به آن جناب اطلاع دادم كه روزنامه‌نگاران انگليسي و خارجي ديگر شكايت داشته‌اند از اين‌كه با وجود اين‌كه متصديان سانسور انگليسي و روسي هميشه در مواقع معينه حضور دارند متصدي سانسور ايراني اغلب غايب است و تا اين‌كه مشاراليه را حتي پيدا كنند، چندين ساعت از وقت تلف مي‌گردد. گذشته از اين‌كه پس از پيدا شدنش حاضر كردن او به اين‌كه رأي فوري بدهد، كاري است مشكل بنابراين دوستدار متشكر خواهم شد كه به مأمور سانسور ايراني دستور داده شود كه در همان هشت صبح الي يك بعدازظهر و از ساعت 3 الي 5 بعدازظهر در اداره خود حاضر گردد. چنانچه روزنامه‌نگاران خارجي كه متصديان سانسور انگليسي و روسي را در دست دارند در بين ساعات مزبور به دفتر متصدي سانسور ايراني بروند و مشاراليه را در آن‌جا نيابند در اين صورت چنانچه اخبار مزبور از محل‌هايي كه در خارج از ايران فرستاده شود، براي دولت ايران هيچ جاي شكايت نخواهد داشت‌. در واقع دوستدار جداً در اين فكر مي‌باشم كه به دولت متبوعه خود پيشنهاد طريقه‌{اي‌} را بنمايم كه بر طبق آن از موافقت متصدي سانسور ايراني با اخبار مطبوعاتي صرفنظر گردد مگر اين‌كه مشاراليه‌، با اخذ دستور مافوق‌هاي خود مجبور گردد كه در انجام وظايف مهمه خود بيشتر جديت نمايد. دوست صميمي آر.دبليو.بولارد.»
پاسخ نخست‌وزير به اين‌گونه نامه‌ها به‌طور معمول موافقت با خواسته بولارد و دستور به زيردستان براي اجراي اوامر سفير كبير انگليس بود.
دستورات بولارد نه تنها سانسور اخبار خارجي رسيده به مطبوعات‌، بلكه نطق‌هاي نمايندگان مجلس شوراي ملي عليه انگليس و ديگر متفقين را نيز شامل مي‌شد.
در شهريور 1321 بولارد در اعتراض به نطق نوبخت نماينده مجلس شورا كه برعليه انگليس ايراد شده بود، به احمد قوام كه پس از سهيلي به نخست‌وزيري رسيده بود، دستور اكيد مي‌دهد كه از درج گزارش اين‌گونه نطق‌ها در مطبوعات جلوگيري كند.
درباره فشار دولت در اين دوران همين بس كه ملك‌الشعراي بهار در يكي از سرمقاله‌هاي روزنامه نوبهار تحت عنوان كمدي حكومت نظامي نوشته است‌:
«... اگر دولت از جرايد مي‌ترسد، بي‌مورد است‌. دولت روزنامه‌اي باقي نگذاشته است كه از آن بترسد و حمله و هتاكي و فحاشي و دروغ غالباً در جرايدي ديده مي‌شود كه منتسب به صف آزاديخواه و مطبوعات ملي نيستند و همه آن‌ها از طرفداران دولت و مداحان دربار و شاه سابق هستند و دولت از ناحيه اين دسته است از روزنامه‌ها هرگز نگراني نداشته و نخواهد داشت و اگر دولت از چند روزنامه ديگر مي‌ترسد بايد مطمئن باشد كه اين جرايد عادت ندارند اسباب نگراني دولت را فراهم آورند...»
البته ناگفته نماند كه مطبوعات خود در بقا و دوام اين ديكتاتوري نقش بسزايي داشتند. مطبوعات شهريور 1320 به بعد، بنابر تفكر مديران يا وابستگي به احزاب و گروه‌ها يا تحت تأثير جريان‌هاي مختلف از خود واكنش‌هاي متفاوتي نسبت به ديكتاتوري نشان مي‌دادند. در اين بين‌،ابتدا جبهه مطبوعات ضد ديكتاتوري عوامل ديكتاتوري را وادار به عقب‌نشيني كرد اما تمهيدات دولت‌هاي ديكتاتور و حاميان آن‌ها نيز براي درهم شكستن قدرت اين جبهه كه با سياست و خشونت توأم بود، موفق‌تر عمل كرد و اين تمهيدات سرانجام منجر به ضعف و كم اثري مطبوعات شد. سازشكاري گروهي از مديران جبهه نيز كه منتسب به قوام و حزب او يعني حزب دموكرات ايران بودند و تغيير روش گروه ديگري از اعضاي اين جبهه مانند فري‌پور، مدير روزنامه صداي مردم و عباس خليلي مدير روزنامه اقدام به طمع كسب مقام و ثروت كه به آن‌ها وعده داده شده بود، فرصت مناسبي را در اختيار دولت‌هاي ديكتاتوري گذاشت تا مطبوعات را در برابر سانسور و توقيف حكومت تضعيف كنند. به اين ترتيب‌، به تدريج مجله‌هاي مستقل و آزادانديش از عرصه مبارزه عليه ديكتاتوري كنار رفتند و بقيه مطبوعاتي كه ماندند، به هواداري از دربار برخاستند و تا آن‌جا پيش رفتند كه در دو حركت سياسي به‌طور آشكار به حمايت دربار پرداختند. آن‌ها نخست از نخست‌وزير، عبدالحسين هژير كه وابستگي‌اش به دربار روشن‌تر از روز بود، حمايت جانانه‌اي كردند و در جايي ديگر وقتي صحنه ترور ساختگي محمدرضا پهلوي توسط ناصر فخرآرايي‌(21) اجرا شد، در مقابل اين حركت مزورانه سكوت كردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-21 درست است كه محمدرضا پهلوي نهايت سوء استفاده را از ترور خود در جهت سركوب احزاب‌، جمعيت‌ها و آزادي خواهان نمود اما براساس مستندات و محل استقرار «ناصر فخرآرايي‌» كه گلوله‌هاي خود را تا زمان گير كردن در اسلحه به صورت مستقيم و رو در رو به سوي شاه شليك كرده است‌، نمي‌توان به طور قاطع ادعا نمود كه اين ترور به دستور خود شاه انجام شده است‌.
در كتاب گذشته چراغ راه آينده است واقعة 15 بهمن ماه سال 1327 اين‌گونه روايت شده است‌:
«در ساعت سه بعدازظهر روز جمعه پانزدهم بهمن ماه‌، هنگامي كه شاه در مقابل دانشكده حقوق (دانشگاه تهران‌) از اتومبيل پياده مي‌شد به وسيله شخصي به نام ناصر فخرآرايي كه به سمت خبرنگار روزنامة پرچم اسلام در مراسم شركت كرده بود، مورد سوء قصد قرار گرفت‌. ضارب با گلوله‌اي كه از طرف سرتيپ صفاري به پاي او شليك شد زخمي گرديد و هفت تير خود را به زمين انداخت اما با وجود اين كه شاه گفت‌: ضارب را نكشيد و دكتر متين دفتري فرياد زد ضارب را نابود نسازيد، نظاميان مهلت ندادند و سوء قصدكننده را جابه‌جا كشتند.»
روزنامه كيهان در اين باره نوشت‌: ضارب كه پس از اصابت سه گلوله نقش زمين گرديد، مردم غضبناك به طرف وي حمله‌ور شدند. با وجود تمام مراقبت‌هاي دژبانان و مأموران پليس‌، جان به سلامت نبرد و قبل از رسيدن به بيمارستان سينا درگذشت‌.
اين در حالي است كه بنا به نوشته جرايد داد مورخه 18/11/1327 و اتحاد ملي مندرج در خواندني‌ها مورخه 2/12/1331 ميرفخرآرايي توسط نيروهاي گارد شاه به قتل مي‌رسد با آنكه شاه از آن‌ها خواسته بود، او را زنده نگه دارند. در كتاب گذشته چراغ راه آينده است با تحليلي روبرو مي‌شويم كه ترور شاه را متوجه دولت‌هاي خارجي مي‌كند:
«جهات مختلف حادثه قبلاً پيش‌بيني شده بود: يا شاه كشته مي‌شد كه در اين صورت رزم‌آرا با يك كودتا به قدرت مي‌رسيد و نقشه‌هاي استعماري را با شدت و قدرت بيشتري اجرا مي‌كرد و يا شاه از مهلكه نجات پيدا مي‌كرد كه در اين حالت نيز با توقيف و حبس و تبعيد آزادي خواهان و مخالفين و ايجاد محيط اختناق شرايط لازم براي اجرای نقشه‌هاي مزبور فراهم مي‌گرديد.
در ضمن شاه هم مرعوب گشته‌، حرف شنوتر مي‌شد. جريان امر، نتيجه دوم را پيش آورد... ضمناً همان روز رزم‌آرا برخلاف معمول در جشن دانشگاه تهران شركت نكرده بود و مي‌گفتند وي در منزلش با عده‌اي از افسران جلسه محرمانه داشته است‌.»
البته تحليل ديگري نيز وجود دارد كه كار ترور شاه را همچنان طرح و نقشه كانون‌هاي خارجي ذكر مي‌كند تابتوانند آيت‌الله كاشاني و گروه فداييان اسلام را از پيش روي بردارند. از همين روي با گذاردن كارت خبرنگاري «پرچم اسلام‌» در جيب ناصر فخرآرايي‌، بلافاصله رژيم‌، آيت‌الله كاشاني را تبعيد و برخورد سركوبگرانه و امنيتي با فداييان اسلام را شروع كردند.