نگاهی به فیلم «ماهی سیاه کوچولو» به بهانه انتشار در شبکه نمایش خانگی
مرگ ماهی!
محمدرضا محقق
یکی از فیلمهای تاریخی – دراماتیک که به لحاظ محور تاریخی به رویدادی ملی – انقلابی مهم پرداخته و مقطع قابل توجه و تأملی از تاریخ این مرز و بوم را مطمح نظر خود قرار داده است، بهانه این نقد و تحلیل سینمایی است.
فیلم سینمایی «ماهی سیاه کوچولو» که اولین ساخته مجید اسماعیلی هم هست. داستان «ماهی سیاه کوچولو» در دهه 60 میگذرد و روایتی از حماسه مردم آمل علیه منافقان را در اوایل انقلاب به نمایش میگذارد.
مجید اسماعیلی که سابقه تهیه کنندگی فیلمهای سینمایی «آفریقا»، «دل شکسته»،... و ساخت فیلمهای تلویزیونی «کمی دورتر» و ... را در کارنامه کاری خود دارد در این فیلم اولین و شاید یکی از مهمترین تجربیات کارگردانی خود را در سینمای حرفه ای به انجام رسانده است؛ اهمیتی که در ادامه این متن با دلایل و وجوه مختلف آن آشنا خواهیم شد. وجوهی که البته باید گفت متأسفانه، اکثراً سلبی و نفیای و منتقدانه هستند تا ایجابی و اثباتی و ثبوتی.
البته این متن و نگرشهای مبتنی بر آنچه در این متن مورد توجه قرار گرفته که عبارت است از نقد بی پیرایه و صریح و البته سازنده، مهمترین و ارزشمندترین چیزی است که بایستی مورد توجه کارگردان قرار بگیرد.
کارگردانی که در اولین گام خود در عرصه کارگردانی نشان داده است هنوز راه بسیار درازی در مسیر فیلمسازی درخور، در پیش روی دارد و حالا حالاها باید مشق یادگیری و تمرین آموختن در این وادی سخت و سنگلاخ و پیچیده کند.
فیلم «ماهی سیاه کوچولو» چند ویژگی دارد؛ یکی اینکه در لوکیشن های ویژه ای در جنگلهای شمال کشور با دکور 33 سال قبل ساخته شده است و نکته محتوایی و بستر روایی هم اینکه فیلم «ماهی سیاه کوچولو» به ماجرای تاریخی شش بهمن 1360 که از آن با عنوان «واقعه آمل» یاد میشود، پرداخته است.
مطابق روایات تاریخی واقعه سال ۱۳۶۰ شهر آمل، به مبارزه مسلحانه حدود صد نفر از گروهی مائوئیست به نام اتحادیه کمونیستهای ایران علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در شهر و جنگلهای اطراف شهر آمل در شمال ایران اشاره دارد. این حمله که در چهارم و پنجم بهمن سال ۱۳۶۰ آغاز شد، پس از ۴۸ ساعت درگیری سرانجام در تاریخ ۶ بهمن با تمرکز قوای نیروهای سپاه پاسداران، پلیس و بسیجیان، شهر باز پس گرفته شد. نیروهای مردمی در این درگیریها و خنثی نمودن آن نقشی فزاینده داشتند و این رویداد را تبدیل به «حماسه مردم آمل» نمودند.چنین فیلمی با چنین مختصاتی قاعدتاً باید ویژگیهای محتوایی و ساختاری خود را در روندی استاندارد تبدیل به «سینما» کند.
فیلم اتمسفر تاریخی مهم و خوب و درخوری را برای روایت تاریخی خویش انتخاب کرده است.
اتمسفری که پتانسیل بالایی برای گرهافکنی و گرهگشایی و خلق نقاط عطف و کششهای داستانی دارد اما به شرطی که همه این زمینههای بالقوه، در سینما بالفعل شوند. اما براستی آیا چنین اتفاقی در فیلم ماهی سیاه کوچولو افتاده است؟براستی باید گفت نه؛ ایرادها و مشکلات و نقصانهای غیرقابل کتمان فیلم به چند مورد و محور جدی بر میگردد:
شخصیتهای فیلم نه تنها شخصیت نشدهاند بلکه در حد تیپ هم نیستند؛ از کاراکتری که نقشش را مریلا زارعی بازی میکند تا نقش مصطفی زمانی و از همایون ارشادی تا دیگران. همگی به طرز وحشتناکی باسمهای و مقوایی به نظر میرسند.
عدم ایجاد حسی که باید مخاطب را درگیر قصه و شخصیتها کند برآیند همین فرآیندی است که در فیلم شاهدش هستیم.
در واقع میتوان گفت این فیلم معلول همان رویکردی است که بسیاری دیگر از این دست آثار بدان دچار میشوند: اینکه برای یک داستان فرم بیابیم و برای یک «حرف» جدی، یک مابه ازای تصویری و روایی در نظر بگیریم!
همین امر غلط باعث میشود تا همه چیز از دست برود و یک جور قالبگیری مبتدیانه و نافرم منجر به محصولی شود که کمتر قابل تحمل است.
در «ماهی سیاه کوچولو» هم همین وضعیت را در ساخت و ساختار فیلم شاهدیم. اینکه با آدمهایی روبرو میشویم که برایمان باورپذیر نیستند و هیچ حسی را در ما برنمی انگیزانند.
این فضا در همه اجزای سمعی و بصری فیلم جریان دارد؛ حتی در دیالوگگوییها هم آنقدر دچار سستی و ناگیرایی است که دافعهای بسیار در تماشاگر پدید میآورد.
شاید یکی از دلایل این امر مفروض گرفته شدن این نکته باشد که لابد مخاطب نسبت به این فضا و رویدادهای واقعی تاریخی مربوط به آن با آگاهی کامل پای فیلم نشسته! و همین امر باعث شده باشد تا رویکردی اینچنین برای ساخت و عمق بخشی به عناصر بصری و هنرورزانه فیلم لحاظ شده باشد!
گذشته از اینها باید گفت فیلم در رویکردهای روایتی خود هم با ایرادهای بسیاری همراه است؛ اینکه فضا در روایت، محصور و محدود به کاراکترهای اصلی میشود و اساساً آن حجم از بار شخصیتی که اتفاقاً خاصیت و بلکه لازمه این گونه فیلمهاست، مراعات نشده است.
به عبارت دیگر باید گفت همه اجزای فیلم در یک لَختی و تختی و بیحوصلگی و شتابزدگی غیرقابل قبول به تصویر کشیده شده و همان طور که گفتیم ابداً به باورپذیری و درگیر شدن مخاطب نمیانجامد.
حال فکرش را بکنید که یک چنین موقعیت مهم و خطیر و جاودانه تاریخی، تازه برای روایت خود، به سراغ بدمنها و شخصیتهای منفی و بلکه خاکستری متمایل به منفی هم رفته! یعنی یکی از سختترین و پیچیدهترین انواع مدلهای روایت یک موقعیت که اتفاقاً به تبحر و حوصله و وقت گذاشتن اساسی و هنرشناسی قابل توجه و کافی و وافی، برای بیان آن موقعیت نیاز دارد!
همین امر باعث میشود تا فیلم ما که ظاهراً بنا بوده یک اکشن درام تاریخی عبرتآموز و جذاب که از تعلیق و کنش و واکنش و یادآوریهای تاریخی و قوام بخشیهای ارزشمند سینمایی بهره گیری درست و بجا و به هنگامی داشته باشد، در برخی از لحظات تعلیق وارش، خندهدار شود و در گاهی اوقات هم مفرح و البته تعجببرانگیز.
دایره بسته شخصیتهای اصلی فیلم، همان طور که گفتیم کلاً در محوریت بدمنها و شخصیتهای منفی و خاکستری رو به منفی باقی مانده و این نکته سؤال برانگیز است که چطور ممکن است اصول ابتدائی ایدهپردازی و نگارش درام و موقعیت داستانی در یک اثر سینمایی بلند حرفهای، اینچنین مورد بیتوجهی قرار بگیرد.
متأسفانه «ماهی سیاه کوچولو» حتی نتوانسته است اندکی از لوکیشن ذاتاً مستعد و بالقوهْ دیدنی و جذابش هم بهره ببرد و در روند روایتگری و حسآفرینی سینمایی از آن سود جوید.
در واقع این لوکیشن در حالی که هم به جهت تاریخی و هم به لحاظ سینمایی، در اینجا دقیقاً میتواند کارکردهای متنوعی در حد یک شخصیتسازی ملهم از صنعت «تشخص» شاعرانه داشته باشد و نیز دیگر بهرهمندیهای مفید و اصولی و استاندارد را برای کارگردان به همراه آورد، تنها در حد یک اکسسوار بیحال و بیرمق و باسمهای و حتی گاهی اوقات زائد و دست و پا گیر عمل کرده است!
اکسسواری که در کنار دیگر ابزار و ادوات فیلمسازی از بازیگران گرفته تا ماشینهای جنگلی و... به حداقلهای رویکرد تقلیلگرایانه فیلمساز بسنده کرده و دستاوردی نحیف و بیرمق و نه چندان امیدوارکننده برای مخاطب سینمای امروز به ارمغان آورده است.
مخاطبی که با همه درک بالا و سلیقه جدی و عمق یافتهاش، در زیر هجمه فیلمهای سینمایی بازار از کلاسیکهای دور تا پیچیدههای امروز، دیگر نمیتواند هر محصول ضعیف و ناتوان از جذابیت بخشی و درگیرکنندگی را قبول و حتی تا به آخر تحمل کند.