kayhan.ir

کد خبر: ۷۶۷۸۰
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۰

انتقام از امام(ره) روایت 2 مشاور امنیتی آمریکا(یادداشت روز)


1- «امام» و «انقلاب» دو تعبیر درهم تنیده‌اند؛ انقلابی بودن، هویت ممتاز امام خمینی(ره) است همچنان که انقلاب بدون امام و مکتب او، فاقد هویت و محتوا خواهد بود. حقیقت تابنده امام برآمده از یک پویش تاریخی است. او بی‌‌همتاست، از جمله به اعتبار دستاوردهای بی‌نظیرش. یک تحلیلگر، انقلابی باشد یا غیر انقلابی، مسلمان باشد یا کمونیست و لیبرال، بیطرف و منصف که باشد، نمی‌تواند انکار کند امام خمینی(ره) ریل تاریخی انحطاط را متوقف کرد و به سمت اعتلا و عزت و پیشرفت گرداند. رهبری امام خمینی در میان جنبش‌های سده اخیر ایران (از مشروطیت به بعد) بی‌نظیر است از این حیث که برای اولین بار در قرن گذشته، یک نهضت به پیروزی رسید و به تأسیس حکومت انقلابی انجامید و این حکومت ماند و بالید و قدرتمند شد. دیگران اگر نمونه مشابهی دارند،‌ عرضه کنند.
2- ویژگی دوم امام که بی‌نظیر است، مدیریت موفق دفاع مقدس در مقابل هجوم دشمن  اشغالگر است. این موفقیت در حفظ تمامیت ارضی در طول جنگ‌های تحمیلی 200 سال گذشته (از جنگ‌های ایران و روس تا درگیری با انگلیسی‌ها در هرات و سپس اشغال ایران توسط متفقین و سرانجام جدا کردن بحرین از ایران در دوران به اصطلاح ژاندارمی رژیم پهلوی) بی‌سابقه است. ملی‌گراها، چپ‌ها یا راست‌ها اگر نمونه مشابهی دارند، رو کنند. عزت و قدرت و بالندگی که از دل این انقلاب و دفاع مقدس سر برآورد بی‌نظیر است. ایران دویست سال اخیر کجا و جزو 10 کشور اول دنیا در برخی فناوری‌های پیشرفته نظیر هسته‌ای و نانو و... شدن کجا؟ جرأت پیشرفت را امام به جوانان برومند ایران بخشید. این سومین ویژگی منحصر به فرد امام است. و چهارم؛ الهام‌بخشی مدل امام در منطقه است. مگر مدلی می‌تواند ناموفق باشد و در عین حال قلب‌ها را به سوی خود جذب کند و ملت‌ها را برمدار ایمان و اراده و امید- و نه ناامیدی و احساس ضعف و رخوت- به حرکت درآورد؟!
3- با این اوصاف «امام و انقلاب» دارای جاذبه‌ها و دافعه‌های بی‌نظیری هستند که از یک سو موجب شده محبوب ملت ما و سایر ملت‌ها باشند و از سوی دیگر مبغوض مستکبران شوند. مفهوم انقلابی ماندن و انقلابی حرکت کردن در این میان، معطوف به دو حقیقت انکارناپذیر است. یکی اینکه هدف انقلاب محدود به سرنگونی رژیم پهلوی نبود، بلکه آرمان‌های بلندی به مثابه قله‌های پیشرفت و تعالی، منظور انقلاب و بنیانگذار کبیر آن است که تا رسیدن به آن قله‌ها، باید در حرکت و تکاپوی تراز انقلاب بود؛ و دوم، دشمنی غیرقابل کتمان دشمنان زخم خورده از انقلاب. این دشمنی‌های گونه‌گون و نو به نو نیز، انقلابی ماندن و انقلابی حرکت کردن را به ضرورتی غیرقابل انکار تبدیل می‌کند. شرط ثبات قدم در مسیر انقلاب یا بی‌ثباتی و لغزش را قرآن کریم روشن کرده است. یک جا می‌فرماید «ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» (آیه 7 سوره محمد-ص). یعنی برای ثبات قدم، لاجرم باید انقلابی عمل کرد و به یاری دین خدا شتافت. و جای دیگر تصریح می‌کند «ان‌الذین تولوا منکم یوم‌التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ماکسبوا... آنها که در روز مواجهه و نبرد با دشمن، پشت به او کردند (و نایستادند)، همانا جز این نیست که شیطان آنها را لغزاند به خاطر آنچه (از بدعملی) در گذشته کسب کردند». (155-آل‌عمران).
4- تعبیر صریح حضرت امام است که «بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند». انقلابی برجسته‌تر از زبیر سیف‌الاسلام و طلحهًْ‌الخیر که نداریم؛ وقتی چرب و شیرین دنیا زیر زبانشان مزه کرد و امتیازطلبی و تمایزطلبی پیشه کردند، فقط این نبود که از انقلاب دست بشویند و بروند گوشه‌ای بنشینند و زندگی کنند؛ شدند دشمن امیر مؤمنان(ع) و اولین استارت زننده فتنه در حکومت 4 سال و 9 ماهه آن حضرت. چرا؟ «انما بدء وقوع الفتن اهواء تُتَّبع و احکام تُبتَدَع همانا شروع فتنه، هواهایی است که پیروی می‌شود و بدعت‌هایی که در احکام دین می‌آورند». ابتدا سکولاریسم عملی (کنار گذاشتن دین از مشی زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی) واقع می‌شود و سپس رجالی که به خاطر «انحراف» در حال انگشت‌نما شدن هستند، به تئوری‌پردازی و بدعت‌گری (سکولاریسم نظری) در ابعادی می‌پردازند که مصداق تام «تحریف» است. برای مسیر مستقیم نمایاندن انحراف ایجاد شده، تابلوها و آدرس‌های راهنما را باید جابه‌جا کرد! کاری که برخی مدعیان همراهی انقلاب، پس از غلتیدن در مسیر انحراف با آرمان‌های انقلاب و سرفصل‌های اصلی خط امام کردند، در همین فرآیند سقوط تدریجی قابل ارزیابی است. از یک جایی به بعد، امام و آرمان‌های انقلاب همان قدر که مزاحم و خار چشم مستکبران عالم بود، تبدیل شد به سد سر راه برخی طیف‌ها و چهره‌های سیاسی. و وقتی این همدردی(!) با مسئله نفوذ درهم آمیخت، خط فاصل با دشمن نیز به تعبیر اخیر رهبر معظم انقلاب کمرنگ شد و بعضاً حتی به هم افقی و همراهی و همکاری ضد خط امام انجامید.
5- آقای «بهزاد-ن» (عضو سازمان مجاهدین انقلاب) را اهل فن به تذبذب و التقاط می‌شناسند. او همان کسی است که سالها بعد از رحلت امام گفت برخی از افکار و نظرات امام را نمی‌پسندیدیم. با این حال همین فرد 5 شهریور 1384 - پس از ناکامی مهیب افراطیون در انتخابات ریاست جمهوری - با لحنی هشدارآمیز به خبرگزاری ایسنا گفت «سازمان غفلت‌هایی داشته است. در انتخابات اخیر در شهرستانی در ستاد انتخاباتی سخنرانی داشتم. هر چه نگاه کردم، یک عکس از امام در حالی که از دیگران عکس بود، ندیدم. خصوصی به برگزارکننده گفتم مگر ما تغییر کرده‌ایم که خجالت می‌کشیم عکس حضرت امام را بزنیم؟ من به مرحوم مصدق احترام می‌گذارم و او را به عنوان یک رهبر ملی و ضد استعماری و اصلاح‌طلب می‌شناسم ولی اگر در جمع اصلاح‌طلبان عکس مصدق باشد ولی عکس حضرت امام نباشد، تعجب‌آور خواهد بود. این بی‌مبالاتی‌ها وجود داشته و برخی سعی کرده‌اند صبغه ارتباط با امام را بپوشانند». اما ماجرا به این محدود نماند که برخی مدعیان اصلاح‌طلبی یادشان برود عکس امام را در ستاد انتخاباتی نصب کنند؛ بلکه تیتر اول نویس نشریات مختلف همین طیف در آلمان راز پنهان را بازگو کردو گفت «خمینی به موزه تاریخ خواهد رفت». او اگر روزنامه‌نگار صرف بود، چند صباح بعد (اول آذر 93) عیسی‌سحرخیز (با سابقه مدیر کلی مطبوعات داخلی در وزارت ارشاد دولت اصلاحات) صراحتاً به سایت ضد انقلابی جرس گفت «خیلی از اصلاح‌طلبان برخلاف اول انقلاب دیگر علاقه‌ای به آقای خمینی ندارند... ما اشتباه کردیم که خوش‌بینی به آقای خمینی و ولایت فقیه داشتیم. تعامل با رهبری تاکتیکی است. بسیاری از دوستان اصلاح‌طلب معتقد به تغییر قانون اساسی در محافل خصوصی هستند اما در بیرون تقیه می‌کنند».
6- آمریکا در ایران هم تروریست‌هایی در تراز بلک‌واتر و داعش دارد که باید مشخصاً نقطه قوت ملت ایران (انقلاب و امام خمینی) را مستقیم یا غیرمستقیم هدف قرار دهند، چه با عقده‌گشایی صریح و چه با تحریف. ریچارد کاتم (افسر ارشد سیا و همکار لانه جاسوسی) در کتاب «ناسیونالیسم در ایران» تصریح می‌کند «نیرو و نفوذ خمینی آن‌چنان زیاد است که سیاست دولت ایران باید در چارچوب حد و مرزهایی باشد که او تعیین می‌کند. به علاوه نهضت آن چنان قوی است که حتی با درگذشت خمینی نیز امر تعیین حد و مرزها ادامه خواهد یافت». اما 2 مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا درباره بلک‌واترهای ایرانی که قرار است همین شخصیت والا و میراث عزت‌بخش او را ترور کنند، اعترافات جالبی دارند. مایکل لدین- کسی که پس از فتنه 88 اعلام کرد آمریکا برای راه‌اندازی جنبش سبز 20 سال از زمان نخست‌وزیری موسوی ارتباط‌گیری و شبکه‌سازی کرد- 6 خرداد 82 ضمن مقاله‌ای در نشریه نشنال ریویو نوشت «باید از کسانی که ضمن دفاع از جدایی دین از سیاست با تفکرات آیت‌الله خمینی مخالفند، حمایت کنیم به ویژه از طریق هماهنگی‌های بیشتر در داخل آمریکا و حمایت‌های مالی از ایستگاههای تلویزیونی فارسی زبان که برای ایران برنامه پخش می‌کنند و حمایت از برپاکنندگان تجمعات مخالف رژیم».
7- پیش از او گری‌سیک ضمن مصاحبه‌ای با خبرنگاران و با اشاره به آشوب‌افکنی‌های سازمان‌یافته در دولت اصلاحات در سال‌های 1377-78 گفته بود «من چگونه خوشحال نباشم از اینکه در ایران موج تازه‌ای برپا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را در هم بپیچد و حکومتی نظیر حکومت ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار بیاورد. خواست ما این است که دین در سیاست دخالت نکند. البته هر کس بخواهد، می‌تواند آن قدر نماز بخواند و تسبیح بچرخاند که پوست و انگشت وی ضخیم شود. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره ما را دنبال می‌کنند. آنها ششلولی بالا برده‌اند تا هرکس و هر چه را با ما ناسازگار است، هدف قرار دهند. ]خبرنگار: مثلاً چه چیزی؟[ از جمله ولایت فقیه، را که من فکر می‌کنم تکنولوژی برتر ما را با اراده برتر خود در صحرای طبس دفن کرد».
8- چگونه می‌شود یک عنصر هتاک به امام خمینی در ماجرای فتنه که از کشور گریخته و نامه سرگشاده به سران فتنه نوشته و امام را متهم به دیکتاتوری و... کرده، بی‌سر و صدا بر‌گردد و مدیر کل مرکز اسناد دانشگاه آزاد ‌شود و در زمره مشاوران خاص‌الخاص یک مقام ارشد نظام در ‌آید و در ملاقات هیئت پارلمانی ایتالیا حضور پیدا ‌کند؟ و چه اتفاقی می‌افتد که روزنامه زنجیره‌ای شرق 24 مرداد 1394 با وقاحت درباره همین رجل سیاسی می‌نویسد «اهمیت آقای ]...[ در اعلام ختم دوره انقلاب است. او اولین دولت پساانقلابی را تأسیس کرد و کسانی را که آمادگی روحی دوره جدید را نداشتند کنار گذاشت و شکاف تاریخی در انقلاب به وجود آورد. او انقلابی در دل انقلاب سامان داد. از همین جا واگرایی آغاز شد، اهمیت او در ایجاد شکاف بین دو دوره است». تلقی یا تلقین اینکه انقلاب محدود به برکناری رژیم پهلوی بود و کمرنگ کردن تدریجی شعارهای «عدالت، مبارزه با فساد و اشرافیگری، استقلال و انزجار و عدم تبعیت از شیطان بزرگ، حمایت از محرومان و مظلومان و مستضعفان، و اجرای احکام اسلامی» آسیبی بود که دامن برخی سیاستمداران و تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان را گرفت و از همین تنگه غفلت یا خستگی یا آلودگی بود که کشور و ملت و انقلاب آسیب دیدند. اگر اشرافیت پاگرفت و عرصه را بر خدمت تنگ کرد و توده‌های محروم را آزرد و تابلوی «لاطاقهًْ لناالیوم بجالوت و جنوده»- شعار ما نمی‌توانیم از عهده دشمن برآییم- را بلند کرد تا آنجا که منتهی به گستاخی و زیاده‌خواهی مستکبران شد، ریشه در فاصله‌گیری از امام و انقلاب داشت. امروز هم اگر کسی دعوت به هضم شدن در هاضمه اقتصاد و سیاست و فرهنگ جبهه استکبار می‌کند، کار همان ششلول‌بندها را انجام می‌دهد؛ منتهی به سبک مخملین و از نوع هل دادن به سمت خودکشی در درون تله مرگ.
محمد ایمانی