kayhan.ir

کد خبر: ۷۴۷۴
تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۶
چشم انداز اکران در سال 93 - بخش اول

کلافگی، نگرانی ناامیدی و بطالت

سی و دومین دوره از جشنواره فیلم فجر را می توان یکی از نگران کننده‌ترین دوره های این معرکه هنری دانست.این نکته از جهات مختلف قابل تأمل است و البته از این جهت مهم که این مجموعه فیلم های سینمایی، به لحاظ دارانبودن جذابیت های سینمایی، مخاطب ندارند و کسی بنا نیست برای دیدن آنها به سینما برود.

محمدرضا محقق

براستی فیلم هایی که نه قصه جالبی دارند و نه ایده جذابی؛ نه روایت درستی و نه جذابیت مفهومی و مضمونی قابل توجهی؛ و نه حتی ابتدایی ترین عوامل و ویژگی های یک اثر سینمایی مخاطب پسند در آنها رخ داده توسط چه کسی بناست دیده شوند؟!
فیلم های جشنواره امسال از این جهت بسیار دردناک و نگران کننده بودند چراکه از هم اکنون می توان پیش بینی کرد که مردم برای دیدن این فیلم ها به سالن های سینما نخواهند رفت و این فیلم ها تنها در معرکه هایی از این دست- مثل جشنواره های مهمل و صدتایک غاز باسمه ای که در طول سال برگزار می‌شوند و بودجه مملکت را هدر می دهند- قابلیت اکران گلخانه ای دارند و بس!
در میان فیلم های امسال، «اتفاق»های قابل توجه نادرند و فیلم های خوب معدود.عموما با فیلم هایی روبه‌رو هستیم که معلوم نیست برچه مبنایی و با کدام مخاطب شناسی ساخته شده اند و مهم تر از همه اینکه هیچ «مسئله» و «دغدغه»ای در این آثار دیده می شود و همگی در محیطی ایزوله و سترون ساخته و پرداخته شده‌اند و البته بی هویت و باری به هر جهت.تو گویی بناست تعدادی فیلم ساخته شود تنها برای اینکه ساخته شود و دیگر هیچ!
در این نوشتار نگاهی داریم فشرده به مجموعه ای از فیلم های این دوره از جشنواره فیلم فجر  که درواقع ذخیره اکران سال 93 سینمای کشور محسوب می شود.
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
سینما- خیانت
فیلمی جامانده از دوران چند سال پیش سینمای ایران؛ همان موقع که بحث خیانت و سبک زندگی غربی و مباحثی از این دست سکه رایج سینمای ایران شده بود و 90 درصد فیلم‌ها را به خودش اختصاص داده بود.این فیلم هم تلاشی است در جهت بازنمایی همین دوران البته با پرداختی حرفه ای تر و سر و شکلی جذاب تر. با تعدادی بازی خوب و اجرایی قابل توجه.با این حال باید گفت به یکی از ایرادهای اصلی این گونه فیلم ها دچار است؛ اینکه اولا مقصود از پرداخت این موقعیت ها چیست و راهکارمان کدام است؟
البته سینما الزاما وظیفه راهکاردهی ندارد اما باید قبول کنیم که چرخیدن و دست و پازدن صرف در این گونه موقعیت های تکراری هم دیگر چنگی به دل نمی زند و یا باید از منظری نو و دریچه ای جدید به آن پرداخت و یا اینکه راهی برای برون رفت از این فضا ارائه داد.
عاشق ها ایستاده می میرند
تماشاگران نشسته دقمرگ می شوند!
نمونه ای حقیقی از فیلم سفارشی مهمل بی جانی با ریتم کشنده و اجرایی وحشتناک.فقط به همین نکته از فیلم اشاره کنیم که بازیگری مثل سروش صحت با آن ویژگی های رفتاری و حرکات و لحن و...بناست یک چریک رزمنده در موقعیتی عاطفی- جنگی باشد!تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
گنجشک اشی مشی
کالبد بی جان سینمای کودک
وقتی بناست به هر قیمتی و با هر ترفندی فیلم کودک هم در جشنواره داشته باشیم و داستان‌های بی ربطی را به صورت اپیزودیک با سه کارگردان به‌هم وصله پینه کنیم!
بیگانه؛ دیوانه
ارائه ای بی معنا و بی ربط از نمایشنامه ای معروف از ایبسن نویسنده برجسته. اجزای بی ارتباط و پرداخت بی رمق و اجرای ندانم کارانه فیلمنامه ای که بر مبنای شخصیت های نامعلوم شکل گرفته!بازی های بی مبنا و افت و خیزها و اغراق ها و عدم کنترل حس و ریتم در آنها به همراه فضایی سترون و پرت در لوکیشنی باسمه ای!تنها می ماند مسئله ندانستن فرق «اتوبوس» و «تراموا» و «قطار» توسط کارگردان نابغه!به نظر می رسد حس مالیخولیایی خودشیفته از شخصیت های فیلم به شخص شخیص کارگردان هم رخنه کرده!
سیزده؛ صفر
گردش مهوع و سیاه چند نفر آدم ول معطل به همراه چرک بازی های بی‌معنا و بی محور همان آدم ها در ساختمان های نیمه کاره و کوچه پس کوچه‌های تهران!کپی همزمان مالنا و ... در یک فیلم تکراری که همان «آفریقا»ست با حداقل تعویض آدم ها و داستانک هایش!نشانه ای مشخص و رو از اینکه کارگردانی علاوه بر «جسارت» ظاهری آن هم در سطحی ترین و نازل نوعش، نیاز به چیزهایی دیگری همچون ایده جذاب و فیلمنامه خوب و قصه درست و کارگردانی دارد!
قصه ها؛ شعارها
شعارهای سیاسی متراکم به اضافه دستور مخفی به دیدن یا بازبینی فیلمهای قبلی سرکار خانم کارگردان به جهت فهمیدن جریان فیلم! یک فیلم شبه اجتماعی که هنوز نمی داند فیلم اپیزودیک چیست و چراست و برای سیاسی ساختن و اجتماعی پرداختنِ یک فیلم سینمایی، قبل از این همه شعار و سیاه نمایی، به ایده و داستان و حس و ژانرشناسی و... هم –شاید- نیاز باشد!
روزگاری عشق و خیانت
سینما جای خیانت نیست!
نمونه ای وحشتناک از سفارشی سازی مهوعی که به ضد خود بدل می شود و از سینما تنها، تصاویر متحرکی روی پرده را می بیند و می فهمد و به چیزهای بی ارزش و زائدی مثل قصه و جذابیت و ریتم و ... قایل نیست!
مردن به وقت شهریور
مردن قصه در مرگ سینما
ضعف در شخصیت پردازی و بلکه «تیپ» سازی به همراه داستانک های شل و ول باسمه ای،به اضافه بازی های مقوایی و ادای فیلم جوانانه ساختن را درآوردن، می شود این فیلم بیهوده و کشدار و شعاری.با آن اسم دهان پرکن بی معنایش که در کنار سایر عناصر بی طعم و بی هویتش معجونی نبوغ آسا پدیدآورده بود!
زندگی جای دیگری است
فیلم خوب هم، فیلم دیگری است
اجرای کند و کشدار یک موقعیت که می توانست با فیلمنامه بهتر و کارگردانی موثرتری، تبدیل به یک فیلم خوب شود.
ملبورن؛ جدایی کودک مرده از مرد خائن
ورسیون جدیدی از یک اصغر فرهادیِ دیگر با اجرای دستمالی شده و دمده از همان عناصر آشنا؛ دو بازیگر در آپارتمان و مابقی قضایا که دیگر مهوع شده از فرط تکرار و کلیشه!
برف؛ نم کشیدن قصه از ناودان ایده
تلاشی نه چندان موفق در اجرای موقعیتی سخت.خانواده و البته خانه ای روبه ویرانی که نیاز به یکنفس حق دارد تا این همه روی و ریا و تلخی و درد پنهان را مداوا کند.فیلم توانسته برای لحظاتی خوش بدرخشد و اجرایی قابل قبول داشته باشد اما ضعف فیلمنامه و تکرار مکررات در برخی لحظات، به آن سخت آسیب رسانده و مخاطب را می رهاند. شاید بهترین ویژگی اش در تیتراژ موثر و بدیعش بود و بازی خوب نقش اول مردش.                                           ادامه دارد