کد خبر: ۷۴۷۳۱
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۲۰

این جمعه‌های بی‌خبری را جواب کن(چشم به راه سپیده)


الفبای تو
سیب روییده به هر شاخه‌ ذاتش شیرین
شده اوقات زمین با نفحاتش شیرین
دست در چشمه‌ لبخند تو بردند اگر-
هست این مزرعه‌ها آب قناتش شیرین!
روزگاری که الفبای تو را بنویسند
هم لب نیزه و هم کام دواتش شیرین
فصل خوبی‌ست که با رایحه آمدنش
می‌رسد سیب دعا در عرفاتش شیرین
شیخ شیراز شدن ساده و سهل‌ست اگر-
باشد این‌گونه لب شاخه نباتش شیرین
مطلع آمدنش، وزن قشنگی دارد
فعلاتن فعلاتن فعلاتش شیرین
حیرتی نیست که ثابت بشود کندوها-
کرده باشند دهان با صلواتش شیرین
عالیه مهرابی
***
قرار
دلم قرار نبود از شما جدا بشود
دلم قرار نبود از غمت رها بشود
شبم قرار نبود این‌چنین رود در خواب
سحر بیاید و این سینه بی‌صفا بشود
قرار بود که هر شب برای نافله‌ها
غلام تو به صدای امیر پا بشود
قرار بود که دار و ندار عاشقتان
کمی ز گرد و غبار ره شما بشود
قرار بود که من یار خوبتان باشم
گدا قرار نشد دشمن خدا بشود
قرار نیست مگر من رسم به کوچه‌تان؟
قرار نیست که وصلت نصیب ما بشود؟
قرار بود که من بین روضه جان بدهم
قرار بود که خاکم به کربلا بشود
سر قرار شما آمدی نبودم من
امان از آن که سرش پر ز ادعا بشود
بیا قرار گذاریم باز هر جمعه
دم غروب لب من پر از دعا بشود
مجید خضرایی

***
ایل خورشید
روزی سوار سبز باران خواهد آمد
آبی‌ترین رویای انسان خواهد آمد
روزی نسیمانه تمام جاری عشق
تا مرز دل با رمز طوفان خواهد آمد
از شرق اقیانوس شب آرام آرام
آن ماه اطلس‌پوش پنهان خواهد آمد
مردی شبیه آسمان از ایل خورشید
با کوله‌بار نور و عرفان خواهد آمد
پای تمام چشمه‌ها نرگس بکارید
نور دل چشم انتظاران خواهد آمد
یاس سپید من به صبح عشق سوگند
روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد
محمد حسینی
***
تسکین
زین کن به هوای کربلا، مرکب را
بشکاف به تیغ، جاده‌های شب را
باید برسی میان این منتظران
تسکین بدهی داغ دل زینب را
ساراسادات باختر
***
حصار فاصله‌ها
این جمعه‌های بی‌خبری را جواب کن
بشکن حصار فاصله‌ها را شتاب کن
بندی بزن بر این شکسته‌دلی عصر جمعه را
یا نرخ دل شکسته‌گی‌ام را حساب کن
ربطی به انتظار ندارد نبودنت
فکری به حال رابطه‌های خراب کن
برخیز و تازه کن به تن خود بهار را
نیرنگ و رنگ‌های زمین را سراب کن
تاریک و سرد می‌گذرد روز و شب، شبی-
رخسار ماه‌وشت را به قاب کن
دیری‌ست تشنه‌ایم، و مخمور باده‌ایم
این جام را به جرات جانت شراب کن
نقبی بزن به بعد زمان اتصال را
آتشفشان رنج جهان را مذاب کن
در این شب چراغ شکسته چه بی‌کسیم
ای چلچراغ نور، بیا انقلاب کن
دیرست... صد کلام به یک بغض ناتمام
بشکن، حصار فاصله‌ها را شتاب کن...
مرضیه اوجی