روايتي از اربعينهاي انقلاب اسلامي -7
نخستين نشانههاي بيداري طلاب (پاورقی)
Research@kayhan.ir
محسن حسيني نهوجي
طلاب مقلد حضرت امام، هر يک به نحوي، در پيشبرد چنين اموري، فعال شده بودند و لو رفتن و بازداشت و دستگيري اتفاقي، امري اجتنابناپذير بود. مخفيکاريها، تعقيب و گريزها، و سرانجام، دستگيري و زندان به مثابه واحدهاي دروس عملي دانشگاه انقلاب، در ايجاد آمادگي و کسب تجربه، نقش مؤثري داشت. اما محل بازداشت و بند مربوط، از جهت حضور علماء و انديشمندان متعهد اسلام و ميزان فهم زنداني تازه وارد و شناخت عميق مباني نظري اسلام، و يا حضور پيشتازان خائن مارکسيست و يا التقاطيها و بيمايه بودن زنداني تازه وارد، نقش بسيار تعيينکنندهاي، در فرجام فکري و عاقبت زنداني داشت. طلاب مقلد حضرت امام، که تحت نظارت شاگردان عالم، متعهد و شجاع معظم له، آموزش ديده و تربيت شده بودند، با لطف پروردگار، معمولا با عاقبت به خيري اين مرحله را سپري ميکردند و پس از آزادي، با انگيزه و عزم قويتري در جهت پيشبرد امور نهضت فعاليت ميکردند. پس از گذشت چند سال، چنين طلابي، با افزايش نفرات، همچون رزمندگاني که پس از گذراندن دورههاي آموزشي و اردوهاي تخصصي رزمي، به چابکسواران سرشار از شور و هيجان، تبديل شده، براي شرکت در نبرد، بيقراري ميکنند، براي پيشبرد نهضت بيتابي ميکردند. نخستين علائم اين بيتابي، پس از يک دهه سکوت و خفقان، در ديماه 53 در خيابان واديالسلام قم، هنگام تشييع پيکر آيتالله غفاري، که در زير شکنجه دژخيمان به شهادت رسيده بود، نمايان گشت. در اين روز بيش از صدنفر از طلاب جوان مقلد و پيرو حضرت امام، که ازاختناق حاکم و سکوت خويش به تنگ آمده بودند، با سردادن شعار والله ان قطعتموا يميني اني احامي ابدا عن ديني، آمادگي خود را براي گام نهادن در مسير صعب انقلاب اسلامي آشکار ساختند.
حرکتي که در طول ده سال قبل از آن، در قم رخ نداده بود، ساواکيها را غافلگير ساخت. دژخيمان در برآورد نيرو، براي کنترل جمعيت، و سرکوب تظاهرکنندگان، فرضيات احتمالي را در نظر نگرفته، با کمبود نيرو مواجه شده بودند. جمعيت در حاليکه هر لحظه بر تعدادشان افزوده، فريادشان رساتر ميشد، تا اواسط خيابان را طي کرده بودند و در صورت ورود به قبرستان، مأموران شهرباني و ساواک را با مشکلات امنيتي عديده مواجه ميساختند. ساواکيها، براي از دست ندادن فرصت، از تجارب ديرين خود، در به کارگيري همپالگيهايشان و لومپنهائي از قماش شعبان بيمخ، يکي از سردستههاي اراذل و اوباش قم با لقب اصغر حمال را به کمک طلبيدند. وي با چتر حمايتي چند شرور دون پايه ديگر با خودرو سواري آريا، به صف جمعيت ميزد، و چماق بهدستان شهرباني و دژخيمان ساواک از پشت سر او، با ضرب و شتم مصدومين خودرو، آنان را بازداشت ميکردند. نوجوان پانزده ساله آن روز که پس از قريب چهل سال، صحنه را برايتان توصيف ميکند، در اولين رويارويي با دژخيمان، موفق شد، با تکه پارچهاي سفيد به تميز و مرتب کردن ميوهها بپردازد، و در حالتي طبيعي، خود را شاگرد ميوهفروش، جا زده، ساواکيهاي مکار را فريب دهد.
جو ارعاب و وحشت، خفقان و سکوت خفتبار، بر سرزمين پرگهر ايران، سايه انداخته بود. اما در حوزه علميه قم، فقط در چند مدرسهاي که با مديريت شاگردان حضرت امام اداره ميشد، طلاب در پيرامون مسائل سياسي کشور مطالعاتي داشتند و روند تحصيل، آنان را هم جهت با نهضت اسلامي، تربيت ميکرد. به استثناء شريعتمداري، آيات عظام از مخالفين و منتقدين جدي رژيم دست نشانده بودند، اما تهديدات مداوم ساواک مبني بر بستن مدارس حوزه علميه و نيز نگراني علماء از ريخته شدن خون طلاب مظلوم، موجب شده بود، برخي از مديران مدارس علمي به منظور جلوگيري از بسته شدن مدرسه و درس و مباحثه، طلاب خود را از مباحث سياسي و امور مملکت و مطالعه برخي کتب، باز دارند.
اوضاع سياسي کشور در نيمه دوم سال 53
آيتالله غفاري را زير شکنجه به شهادت رسانده بودند. شايد دو هفته از شهادت ايشان نگذشته بود، که آيت الله سيدعلي خامنهاي را، در منزلشان در مشهد بازداشت، و با قطار به تهران منتقل و روانه شکنجهگاه کميته مشترک ساواک و شهرباني نمودند. بيش از يک سال بود، که دکتر علي شريعتي را بازداشت و در همان مسلخ، در سلول 1×2 زنداني کرده بودند. براي آيتالله مطهري محدوديتهاي مختلفي به وجود آورده بودند و فعاليتهايشان را زير نظر داشتند. شاه دست نشانده، در اوج توهم قدرت، حزب رستاخيز را به وجود آورد و متکبرانه و مغرورانه اعلام داشت: هر کس با ما هماهنگ و همراه نباشد مخالف ماست. و جاي مخالفان ما زندان است. يا اينکه پاسپورت برايشان صادر ميکنيم، تا از ايران به هر جا که ميخواهند بروند.
فضاي ارعاب و تهديد، بازداشت و شکنجه علماء و متفکران متعهد اسلام و ايراد چرنديات و تهديداتي که شاه مطرح کرده بود، و نيز تغيير تقويم هجري و قرار دادن تاريخي با مبدأ جعلي به جاي آن، بر ناراحتي طلاب پيرو امام ميافزود و موجبات دلسردي آنان را فراهم ميساخت. هرچه ميگذشت، اوضاع سياسي وخيمتر ميگشت و علماء متعهد بيشتري، روانه بازداشتگاه و شکنجهخانههاي مدرن ميشدند.
روزگار به سختي سپري ميشد، به ناگاه از جانب ديار يار، نسيمي خوش وزيدن گرفت و طلاب را جاني دوباره بخشيد. حضرت امام خميني در بيانيه مفصل خود، مشارکت در حزب رستاخيز را حرام دانسته، و فرمودند: «ملت اسلام! تا فرصت از دست نرفته، با مقاومت بيش از پيش و همهجانبه، جلوي اين نقشههاي خطرناک را بگيرند.»