این کربلا میدان مختار است(شعر)
علی محمد مودب
تو سهلی ابن سهلی کار ما صعب است، دشوار است
تو مجبور تنی! این کربلا میدان مختار است
پر سیمرغ دارد آنکه دل در قاف میبندد
کجا پرواز قوت غالب مرغان پروار است؟
دلی دارم که سنگین است با یادی طپشهایش
که سنگین است و رنگین است و از این رو سبکبار است
مرادم راحت گلزار غفلت نیست، رنجورم
از این داغی که بیخ هر گل نو، خرمنی خار است
حرارتهای وحی امروز میسوزد تن ما را
چه عریان است نطق جبرییل و فهم دشوار است
گناه ما عیان شد یار در راه است و ما در چاه
مگر غیبت، ظهور رحمت غفار ستار است؟
به بوی لقمه رنگ کدخدایان ننگ مردان شد
خبر دارد ز ضرب شست او دستی که در کار است
اویس است از یمن با حمله اسلام رحمانی
ابوذر هست سلمان هست عالم غرق عمار است
به هر دستی نباید داد دست آری نباید داد
که در این دستخون سریست این بار آخرین بار است
زمین شام، صبح روشن شوق است میبینید
غریبان بر سر ذوق اند، کار غربیان زار است
خوشا غربال غرب، امشب چه می گویم خدایا من؟
برآ خورشید من هرچند در ما کور بسیار است