عدم امکان امید به بهشت با نافرمانی معبود(حکایت خوبان)
مولای لقمان حکیم، به او دستور داد که در زمینش برای او کنجد بکارد، ولی او جو کاشت. وقتی که زمان درو فرا رسید، مولا گفت: چرا جو کاشتی، در حالی که من به تو دستور داده بودم که کنجد بکاری؟! لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
مولایش گفت: مگر این ممکن است؟! لقمان گفت: تو را میبینم که خدای متعال را نافرمانی میکنی، در حالی که از او امید بهشت داری، لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه مولایش گریست و به دست او توبه کرد و او را آزاد ساخت. (1)
____________________
1- حکمتنامه لقمان، محمدی ریشهری، ص172