kayhan.ir

کد خبر: ۶۶۳۶۲
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۳
احسان نراقی-۲۴

وقتی نراقی منکر سانسور در رژیم پهلوی می‌شود!(پاورقی)


احسان نراقی در شروعِ دوباره‌ فعالیت‌‌های کانون، با اسلام کاظمیه، که هم در برپایی جلساتِ کانون نقش داشت و هم از نزدیکان علی امینی بود، تماس داشت و برخی از کارها را با وی هماهنگ می‌کرد؛227 ولی با آگاهی از اختلافاتی که در بین اعضایِ کانون وجود داشت، در پشت پرده نیز، با افراد دیگری چون: هما ناطق و سیمین دانشور در تماس بود. گزارش زیر که دارای عباراتِ مبهم و سربسته‌ای است و در آن، فریدون آدمیت، نراقی را «احسان‌الله خان» خطاب می‌کند و اجرای نظر او را در فعالیت‌ها، دارای اهمیت می‌داند، روشنگرِ یکی از نقش آفرینی‌‌های او در این موقع است:
«هما ناطق، در گفتگویی با فریدون آدمیت، نتایج جلسه‌ای را که در آن شرکت کرده بود، خیلی بد خواند و درحالی که به طور سرپوشیده صحبت می‌کرد، گفت: راجع به نامه‌ای که نوشته بود، صحبت شد و خیلی بد بود و قرار است پیش بچه‌ها اسم نبریم، که چه کسانی را دیده‌ایم و به فریدون آدمیت توجه داد که، او هم بگوید یک چنین چیزی را نشنیده است، که اولیاء دانشجویان می‌خواهند بیایند. آدمیت گفت: پس این مسئله مهم است، ما وظیفه خود می‌دانیم که بگوئیم، من مصلحت نمی‌دانم. ناطق گفت: پاکدامن هم صلاح نمی‌داند تشکیل بدهیم. او می‌گوید: نامه را بفرستیم، ولی تشکیل ندهیم. آدمیت گفت: پس به هرحال آنها عمل می‌کنند، احسان‌الله خان گفته. هما گفت: درست است، ولی اسم نبر. آدمیت گفت: پس این مسئله مهم است و نباید نام ببریم. هما ناطق اظهار داشت: اصلاً اسم نبرید. اگر بدانند از این سو گفته شده، پدر من را در می‌آورند؛ فقط بگو از یک منبع موثق شنیده‌ام. در خاتمه، ناطق قرار گذاشت آدمیت را در زمان دیگری ملاقات کرده و همه مطالب را به او بگوید.»228
یکی دو روز بعد از این گفتگو، هما ناطق با احسان نراقی تماس گرفت و ضمن یادآوریِ کمک‌هایی که از سویِ نراقی به او و دوستانش شده، به وی اطمینانِ خاطر داد که:
«دوستان من، هرچه و هر تیپی که باشند، از شخص شما، به فراخور آنها، از هر نظر که بوده، جز... و محبت چیزی ندیده و ندیده‌ایم و من همیشه از شما در حق آنها که دیده‌ام، مثلاً پاسپورت پاکدامن یا موردهای دیگر و یا مثلاً همین هزارخانی، جز کمک‌‌های شما چیزی نگفته است... ما هیچکدام، نه اینکه از شما کدورتی نداریم، بلکه فقط از کسی که کمک دیده‌ایم، شما هستید.»
احسان نراقی در این گفتگو، ضمن محکوم نمودنِ واقعه‌ کتک زدنِ او و نعمت میرزازاده توسط افراد ناشناسِ دولتی در شامگاه سی‌ام آبان ماه و تقبیحِ آن، حفظ نظامِ شاهنشاهی و ماندن در آن را، در این شرایط، اصل قرار داد و گفت:
«اثر این کار، بسیار وحشتناک بود و حالا هیچ کاری هم نمی‌شود کرد. ما که طرفداری می‌کنیم و می‌گوئیم: باید در این رژیم ماند و می‌خواهیم لگاریتش را حفظ کنیم، اگر رژیم خود را از نظر لگاریته سست بکند، آن وقت دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. هرج و مرج به وجود می‌آید، که نمی‌توان فهمید به کجا ختم می‌شود.»229
احسان نراقی، در شرایطی که سراسر ایران در التهاب مقاله‌ مجعولِ رشیدی مطلق، در توهین به روحانیت و حوزه‌‌های علمیه و امام خمینی(ره) قرار داشت و شهر مقدس قم به قیامی خونین برخاسته بود، در گفتگویی با پروانه اسکندری، ضمنِ اشاره به اینکه «به علتِ مقابله با دستگاه، گروه‌‌های مبارز در ایران به نتیجه نخواهند رسید.»، به کانون نویسندگان ایران پرداخت و از پشت پرده‌ آنان سخن گفت:
«این آقایان کانون نویسندگان، می‌گفتند: ما کانونی‌ می‌خواهیم با یک هویتِ سیاسی‌ مخالف دستگاه، انتقادآمیز. آیا به این ترتیب قابل قبول حکومت خواهد بود. من، آن روز در حضور هما ناطق و سیمین دانشورگفتم: شما که این اعلامیه‌‌های تند را امضاء می‌کنید، در طول چند سال، کدام‌یک از کتاب‌‌های شما را سانسور کردند و به چاپ نرساندند و گفتم: هما خانم! شما که استاد دانشگاه هستید، نه تنها جلو چاپ کتابهایت را نگرفته‌اند، بلکه هزینه چاپ آن را هم دستگاه داده؛ پس چرا تندروی‌ می‌کنید؟ یک مقدار معتدل تر باشید. شما که مثل سلطانپور توده‌ای‌، که تازه از زندان آزاد شده، نیستید. بعضی‌‌ها اعلامیه امضاء کرده‌اند، که ماهی‌ هفتاد هشتاد هزار تومان پول می‌گیرند و اینها چون به اصطلاح خودشان را از قافله عقب نگذارند، با گروه همراهی‌ می‌کنند و این باعث موفقیت دستگاه است.»230
و این، روشی بود که در تماس با ناصر پاکدامن و دیگران هم مورد استفاده قرار گرفت،231 تا بازگرداندن او به دانشگاه، موجب امیدواری دیگران نیز باشد، به همین علت بود که سیمین دانشور، در تماس با احسان نراقی، قصد بازگرداندن طاهره صفارزاده به دانشگاه را داشت.232
و همین رفتار بود که از احسان نراقی، در ذهن افرادی چون هما ناطق، یک منجی به وجود آورده بود تا پس از اعلام تشکیل «گروه بررسی مسائل ایران در پرتو انقلاب شاه و ملت» توسطِ هوشنگ نهاوندی، به او بگوید: «حالا وقت آن رسیده که یک جبهه مخالف تشکیل دهید.»233