kayhan.ir

کد خبر: ۶۵۹۲۴
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۴ - ۱۷:۵۷
نگاهی به فیلم «بوفالو»

غرق شدن در مرداب کلیشه‌ها


آرش فهیم
فیلم «بوفالو» به کارگردانی کاوه سجاد حسینی، نمونه‌ای از فیلم‌های خنثی و بی‌رمق است که تنها به بازتاب ادا و اطوارهای کلیشه‌ای و متداول در فیلم‌های شبه‌روشنفکرانه می‌پردازد؛ دنیایی غبار‌آلود و گرفته که هیچ نوری در آن وجود ندارد، باز هم زنان تک‌افتاده‌ای که در میان گرگ‌ها پرسه می‌زنند و هر دم هراس طعمه شدن دارند، جوانانی در اوج بلاهت و حماقت، هجوم رنگ‌های تیره و خاکستری که حتی یک لحظه دست از سر فیلم بر نمی‌دارند، ضرباهنگ کند، قصه‌ای که هیچ آدم خوبی در آن وجود ندارد، روایتی که هیچ داستانی ندارد، تحمیل پایان باز، فیلمساز جوانی که استعداد و توانایی‌اش پای این اطوارها قربانی می‌شود، بودجه‌ای که هدر می‌رود و ... مخاطبی که نمی‌تواند تماشای فیلم را تا آخر تحمل کند!
این موضوع‌ها خلاصه‌ای است از فضای غالب فیلم‌هایی که هر روز در سینماهای کشور اکران می‌شوند و با اینکه هیچ مخاطبی ندارند اما باز هم به طور فله‌ای تولید می‌شوند و روی پرده می‌روند!
مرداب متعفنی که ساکنانش را شبیه خودش می‌کند، ایده قابل قبولی است که می‌توانست یک درام اجتماعی و اخلاقی را پدیدار کند. اما قرار دادن رخدادهای غیرعقلانی و تناقض در کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها، خود فیلم را به یک مرداب هنری تبدیل کرده است. مثلا، پرسوناژی که سهیلا گلستانی نقش آن را بازی می‌کند از یک طرف حساسیت زیادی روی کیف(محموله خطرناک) دارد، اما از طرف دیگر در یک شوخی عجیب که هیچ پشتوانه منطقی ندارد، کیف را داخل مرداب می‌اندازد! بعد هم شوهرش درون مرداب می‌رود و با اینکه گذاشتن پاهایش در آب برایش مشمئز‌کننده است اما یک مرتبه هوس می‌کند درون مرداب، با خودش مسابقه کرال سینه بدهد! بعد هم درشرایطی که به ستون‌های پل بالای مرداب دسترسی دارد و در وضعیتی عادی به سر می‌برد، ناگهان غرق می‌شود!
برخی از تناقض‌های فیلم هم از ضعف نگاه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی سازندگان این اثر ناشی شده است. به طور مثال همه می‌دانیم که در کشور عزیز ما، یک زن جوان پس از مدفون شدن شوهرش -که اتفاقا خیلی هم به او علاقه دارد- در زیر خروارها آب متعفن، دیگر قدرت حسابگری و عقل مال‌اندوز چندانی برایش نمی‌ماند و تحت هر شرایطی تقلا می‌کند تا جسم همسرش را از مرداب بیرون بیاورد. اما سهیلا گلستانی فیلم بوفالو هیچ نسبتی با شرایط فرهنگی و اجتماعی و مختصات روان‌شناختی خود ندارد. تا آنجا که حاضر می‌شود خارج کردن جسد شوهرش را به تأخیر بیندازد تا مبادا احتمالا محموله همراه مرد، لو برود!
همچنین هر کس یک بار به استان گیلان سفر کرده باشد می‌داند، این هیز‌بازی مفرط و همه‌گیری که در فیلم به نمایش درآمده، اصلا با واقعیت موجود در این منطقه تطبیق ندارد.
فیلم «بوفالو» از اواسط، کاملا از نفس می‌افتد و روایت، دور خودش می‌چرخد. رفتن به سردخانه برای شناسایی جسد، رنگ کردن موهای زن کر و لال، تعطیل شدن سینما و ... همه اضافه و وقت سوخته به حساب می‌آیند، نه داستان و درام.